"به خدا سوگند! شب را به صبح رساندم درحالیکه از دنیای شما کراهت دارم و بیزارم"
پیکر پاک پیامبر خدا (ص) هنوز بر زمین است که مهاجرین و انصار در سقیفه گرد هم آمدهاند. غسل پیامبر (ص) هنوز پایان نیافته که اولین بیعتها آغاز میشود. امیرمؤمنان علی (ع)، عزادار رسول خداست، که بیعتگیران برای بیعت گرفتن از او که جانشین بلافصل نبی خداست، میآیند. مدینه، رنگ غم دارد و نافرمانی؛ رنگ یتیمی دارد و فراموشی؛ رنگ فقدان نبی دارد و گمکردن ولی!
«آنگاهکه خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علایم نفاق در شما ظاهر گشت، جامه دین كهنه و فرسوده، سكوت گمراهان شكسته و پستان فرومایه با قدر و منزلت گردیدند؛ شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد، و شمارا فراخواند و دید که چه زود دعوتش را پاسخ گفتید و برای فریبخوردن آمادهاید. از شما خواست كه قیام كنید و مشاهده كرد كه بهآسانی این كار را انجام مىدهید، شمارا به غضب واداشت و غضبناک دیدتان. پس شتری را داغ و نشان زدید که از آن شما نبود (خلافت را غصب کردید). این در حالى بود كه هنوز از عهد و قرار (غدیرخم) چیزی نگذشته و زخم ما بهبود نیافته بود؛ هنوز پیکر پاک پیامبر به قبر سپرده نشده بود که به بهانه ترس از فتنه، پیشدستی کردید» (1)
در این میانه، صدای زنی به گوش میرسد؛ زنی که با تمام غمهای بزرگش، برای دفاع از فرمان الهی، برای حفظ دین، برای زندهکردن وصیت رسول بهپاخواسته است. این بهپاخواستن از همان آغازین مراحل انحراف، شروع شد و تا آخرین لحظات حیات ادامه یافت؛ تنها شیوههای آن تفاوت داشت و بنابر موقعیتها تغییر میکرد.
امر به معروف فردی
2 روز از وفات رسول خدا نگذشته بود که مراسم بیعتگیری اوج گرفت. در چنین هنگامهای بود که شبهنگام، امیرمؤمنان، زهرای مرضیه را بر چهارپایی سوار کرد و دست حسن و حسین علیهاالسلام را گرفته و بر در خانه تکتک اهل بدر و مهاجرین و انصار رفتند؛ حق خود را به آنان یادآوری کرده و آنان را به یاری خویش خواندند.
این اقدام سه شب متوالی و حتی شبهای بعد نیز ادامه یافت؛ هر بار برای رهایی از شرم حضور یادگاران پیامبر (ص)، وعدهای داده میشد و اقدامی انجام نمیگرفت. (2)
«این كار از شما بعید بود؛ چطور این كار را كردید؟! به كجا روى مىآوردید؟! درحالیکه كتاب خدا پیش روى شماست، کتابی که امورش روشن، احكامش درخشان، نشانههای هدایتش ظاهر، محرماتش هویدا و اوامرش واضح است؛ اما شما، آن را پشت سر انداختید. آیا قصد اعراض از آن را دارید یا میخواهید به غیر قرآن حكم كنید؟!» (3)
حمایت عملی
پس از چند روز خانهنشینی امیرمؤمنان علی (ع) که به کتابت قرآن گذشت؛ ابوبکر، به تحریک عمر، قنفذ را با چند نفر که برای یاری وی همراه او کرده بود، نزد علی (ع) فرستاد. این رفتوآمدها چندبار ادامه یافت تا اینکه در میانه ندای بانو که «ای عمر آیا از خدا نمیترسی و وارد خانه من میشوی؟!» رخ داد؛ فاجعه در و دیوار. (4)
آنچه رخ داد در منظر کسی بود که او را حیدر کرار مینامیدند و غیرتالله؛ ناگهان امیرمؤمنان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را کشید و بر زمین زد و گلویش را فشرد و خشمگین فرمود: «ای پسر صهاک! سوگند به خدایی که محمد (ص) را به سبب نبوت گرامی داشت، اگر نبود تقدیر خداوند که گذشته، و اگر نبود عهدی که رسول خدا با من بسته، میدانستی که نمیتوانی وارد خانه من شوی!» (5)
«آنقدر درنگ نكردید كه این شتر رمیده (خلافت غصبی) آرام گیرد و كشیدن آن سهل گردد؛ آتش فتنه را برافروختید و به آن دامن زدید و شعلهورش ساختید. نداى شیطان را اجابت کردید و انوار دین روشن خدا را خاموش كرده و سنن پیامبر برگزیده را مهمل گذاشته و از بین بردید. …بهگونهای که براى از پا درآوردن خانواده و فرزندان او، در پشت تپهها و درختان كمین گرفته و راه مىرفتید؛ ما نیز بر این امور صبر میكنیم؛ همچون کسی که زخم خنجر خورده و نیزه در شكمش فرورفته است.» (6)
دفاع از حق مادی
در این میان، به فاطمه (س) خبر رسید که ابوبکر، فدک را تصرف کرده است. زهرای مرضیه (س) در میان زنان بنیهاشم از خانه خارج شد و نزد ابوبکر رفت؛ بیانی قراء در اثبات مالکیت فدک کرد؛ بهگونهایکه ابوبکر قلم و دوات خواست تا سند آن باغ را به نام حضرت بنویسد، اما عمر سر رسید و ممانعت کرد. (7)
«گمان مىبرید كه براى ما ارثى نیست؟ آیا با چنین گمانی حكم جاهلیت را دنبال میکنید؟ اى مسلمانان! آیا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگیرند؟ اى پسر ابىقحافه! آیا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من از ارث پدرم محروم باشم؟! …آیا قرآن نمیگوید: سلیمان از داود ارث برد. در مورد داستان زكریا كه گفت: پروردگارا مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد. درجایی دیگر نیز فرمود: بعضی از خویشاوندان بر بعضی دیگر سزاوارترند. همچنین فرمود: خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش میكند كه بهره پسر، 2 برابر دختر است. و باز مىفرماید: هنگامیکه مرگ یكى از شما فرارسد بر شما نوشتهشده كه براى پدران و مادران و نزدیكان، وصیت كنید و این حكم حقى است براى پرهیزگاران. …آیا خداوند آیهای را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا اینکه میگویید اهل دو مذهب از یكدیگر ارث نمىبرند؟ یا من و پدرم را از اهل یک دین نمىدانید؟ و یا اینکه شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟» (8)
خطبه فدکیه
زهرای بتول (س)، سکوت در برابر ظلم و جور و بیداد را صلاح نمیدانست و حمایت از ولی خدا را وظیفه میشمرد؛ حتی در هنگامه درد و بیماری. ازاینرو برای مرسوم نشدن حقخوری و به فراموشی سپردهنشدن وصیت رسول خدا و گمنشدن مسیر اسلام، به مسجد رفت و خطابهای خواند که یک دوره کامل از معارف شیعه است. (9)
«اى گروه جوانمردان و اى بازوان امت و اى حافظان اسلام! این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهلانگارى از دادخواهى من به چه علت است؟ آیا پدرم پیامبر نمیفرمود: حرمت هركس باید در مورد فرزندان او هم نگاه داشته شود؟ چه بهسرعت وضعتان دگرگونشده و چه بهسرعت غفلت فراگرفتهتان! درحالیکه طاقت و توان حمایت من در آنچه در راه آن مىكوشیم را دارید. …با مرگ پیامبر حرمتها پایمال شد و حریم، بیپناه ماند. به خدا سوگند! این حادثهای عظیم، پیشامدی سوء و مصیبتی بس بزرگ بود که هیچ مصیبتی با آن برابری نخواهد کرد.
اى پسران قیله -گروه انصار- آیا سزاوار است که نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم؛ درحالیکه مرا میبینید و سخن مرا میشنوید و از وضع و حال من باخبرید و از نظر عده و ساز و برگ و اسلحه و سپر هم کمبودی ندارید، ولی مرا اجابت نمیکنید و فریاد استغاثه مرا میشنوید و به داد من نمیرسید؛ درحالیکه به شجاعت و مردانگی موصوف و به خیر و صلاح معروفید. …آیا از آنان هراس دارید؟ درحالیکه اگر ایمان داشته باشید باید از خدا بهراسید. میبینم که به سستی و پستی گرویدهاید و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود (علی علیهالسلام) را کنار گذاشتهاید و در گوشه خلوت به آسایش و راحتی خو گرفته و از تنگنای زندگى به فراخناى آن رسیدهاید.» (10)
سخن گفتن با زنان مدینه
زهرای مرضیه (س)، در بستر بیماری نیز دست از روشنگری برنداشت؛ او دستان بسته امیرمؤمنان را میدید و حکمداشتنش بر سکوت را درک میکرد و خود را ملزم میدانست که بیان و کلامِ این سکوت باشد. به این خاطر بود که از فرصت ملاقاتی که در دیدار زنان مهاجر و انصار حاصل میشد نیز استفاده میکرد.
«به خدا سوگند! شب را به صبح رساندم درحالیکه از دنیای شما کراهت دارم و بیزارم. بر مردان شما خشمناکم. آنان را پسازاینکه امتحان نمودم، به دور انداختم؛ پس چه زشت است کندی و سستی پس از تیزی، و چه بد است، بازی پس از جدیت.» (11)
رویگردانی از خلفا
پس از تمام این اتفاقات، گام آخر حضرت، رویگردانی و ابراز خشم و گلایه از خلیفهای بود که مردم را ملزم به بیعت کرده بود. (12) و این در شرایطی بود که همگان میدانستند، خشم زهرا (س)، خشم خداست. (13)
«ولى بدانید كه پشت این شتر خلافت زخم است و پایش فرسوده؛ و ننگ آن بر دامن شما برای همیشه باقی خواهد ماند؛ شتری که از غضب خدا و ننگ ابدى نشانی بر آن زدهشده که به آتش شعلهور خدا كه بر قلبها احاطه یافته، متصل است. آنچه میكنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار دارد؛ آنان که ستم كردند بهزودی خواهند دانست كه به كجا خواهند افتاد. من دختر كسى هستم كه شمارا از عذاب دردناک الهى كه در پیش است خبر داد؛ پس هرچه خواهید بكنید و ما هم كار خود را میكنیم، شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار خواهیم ماند.» (14)
پینوشت
1.خطبه فدکیه.
2.هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، ص76.
3.خطبه فدکیه.
4.همان، ص79.
5.همان، ص79.
6.فدکیه.
7.همان، ص326.
8.خطبه فدکیه.
9.علامه شرفالدین، المراجعات، ص410: اهمیت این خطبه چنان است که اهل بیت، فرزندان خویش را ملزم به حفظ آن مینمودند؛ آنگونهکه آنها را به حفظ قرآن دستور میدادند. این خطبه شاهد گویایی بر احتجاج به امامت امام علی(ع) است.
10.خطبه فدکیه.
11.طبرسی، احتجاج، ج 1، ص 249.
12.اسرار آل محمد، ص327.
13.مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص121