نظر از: مهران فارابی [بازدید کننده]

مهران فارابی

اینجانب هم با شهید بزرگوارمون در اردگاه شرق تهران اشنا شدم ایشان در پادگان اموزشی گروهان سه بودند .
بعد از طی مراحل آموزش در تاریخ ۱۵ خرداد ۶۷ به دو کوهه اعزام شدیم و از آنجا به گردان علمه معرفی شدیم بعد از چند روز به شیخ صله اعزام شدیم و از آنجا به عنوان نیروی کمین پایین شاخ شمیران مستقر شدیم .
دقیقا ساعت ۸ شب روز ۶ تیر ماه اعلام اماده باش صد در صد کردن و بلافاصله اتش سنگینی رو بچه ها ریختن در همان زمانهای اولیه فرمانده گروهان و بیسیم چی شهید شدن . من و شهید برای اوردن بیسیم از دست یه به سمت موقعیت دست دو حرکت کردیم در راه متاسفانه شهید سلمان یوسفی (تیر بارچی ) به علت دید کمی که داشت بروی ما آتش گشود ولی در هر صورت به سنگر های دسته ۲ رسیدیم و بیسیم رو پیدا کردیم که در کمین عراقیا گیر کردیم با مساعدت بچه ها از داخل دریاچه (سد دربندی خان عراق ) تونستیم از کمینشون خارج بشیم و به سوی دسته یک به همراه شهید برویم که حدود چهار صبح به علت انفجار خمپاره زمانی از ناحیه سر هنگام رسیدن به دسته یک به شهادت رسید .
روحش شاد .

1395/11/25 @ 23:49

نظر از: سید,مهدی,ا,لشکر۲۷گردان,علقمه,بهفرمانده,شیوانی [بازدید کننده]

سید,مهدی,ا,لشکر۲۷گردان,علقمه,بهفرمانده,شیوانی

درروزهای,اخرجنگ,که,درشاخشمرانبودیم,توسوتپاتک,عراق,دوهواپیمای,جنگی,ایران,ماراازحملی,خوشه,ای,وحملات,مستقیم,عراق,نجاتداد

ازدوخلبان,انهاتشکرمیکنم,بابت,ریختنه,گلها,برسررزمندها

1394/04/11 @ 22:20

نظر از: مسعود ابراهیمی [بازدید کننده]

مسعود ابراهیمی

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و ادب
اینجانب مسعود ابراهیمی با شهید محمد فرزانه در پادگان امام حسین علیه السلام در سال 67 همدوره ای بودیم - پدرش حاج آقا فرزانه ، در سال دوم دبیرستان دبیر ادبیات ما بودند و من سال 67 در سال چهارم دبیرستان تحصیل می کردم و دفعه سوم بود که به جبهه می رفتم - محمد چهره آرامی داشت و در گروهان کناری ما بود . اگر اشتباه نکنم جناب آقای سجادی که مطلبی را برای ایشان نگاشته اند در گروهان ما بودند و از گروهانی که محمد فرزانه در آن قرار داشت تعداد قابل توجهی به شهادت رسیدند . از گروهان ما محمد کشاورز که دانشجوی دوره دکتری الهیات بود واحمد پور هنگ از بپه های شهر ری را یادم هست که به فیض شهادت نائل شدند . برخی از همگروهانی های ما محمد مومنی و رضوان وادی زاده و محمد حیدری بودند که از دانشکده تربیت معلم آمده بودند . در گردان ما برخی نیروها همانند محمد فرزانه واقعا چهره باوقاری داشتند و یادم هست که در لحظه اعزام، پدرشان به من گفتند مواظب محمد باش . اما دست تقدیر، باعث شد که در مسیر جبهه ، شهید فرزانه در گردان علقمه قرار گیرد و من به واسطه چند نفر از نیروهایی که می شناختم درخواست اعزام به گردان کمیل را دادم. بعد از جنگ ، در جاهای مختلف فرهنگی و مطالعاتی خدمت کردم . روح تمام شهدا و از جمله محمد فرزانه و حمید شیخان ( که هم گروهانی محمد بود) شاد با ذکر یک صلوات
————-
از اطلاعاتی که در اختیار ما قرار دادید بسیار سپاسگزارم
اگر توفیقی بود و همکاران بخش شهدا قصد داشتند این بخش را دوباره راه اندازی کنند از طریق شماره ای که در اختیار ما قرار دادید حتما با شما تماس خواهیم گرفت

1394/04/02 @ 13:10


فرم در حال بارگذاری ...

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان