در کشور ما کالاها و خدماتی که در خانه و توسط اعضای خانواده مصرف میشود تا حد زیادی تحتتأثیر تصمیم، عملکرد و شیوه مدیریت زنان قرار دارد؛ هرچند ممکن است این تأثیرگذاری در گروههای مصرفی مختلف شامل غذا و آشامیدنیها، پوشاک و کفش، مسکن و انرژی، لوازم منزل، بهداشت، حمل و نقل، ارتباطات، تفریحات، آموزش، رستوران و هتل و مصارف متفرقه با هم متفاوت باشد، با اینحال مدیریت زنان و تصمیماتی که آنان در حوزه مصرف اتخاذ میکنند، بسیار مهم و تأثیرگذار است. بهویژه اینکه عموماً کارکردهای روحی، عاطفی و حمایتی خانواده از طریق زنان در خانواده تأمین میشود. فرزندان نیز بهخصوص در سالهای اولیه زندگی، مستقیماً تحتتأثیر الگوهای مصرفی مادر قرار دارند و در سالهای بعد همچنین به دلیل تربیت و جامعهپذیری خانوادگی، این روند را ادامه میدهند.
افراد عموماً تحتتأثیر آنچه در خانواده میآموزند، در مورد آنچه میخرند، ترکیب خریدها، کیفیت مناسب محصولات و خدمات مصرفی، محل مصرف، نوع مصرف و حتی برند خریدشان، تصمیم گرفته و از این طریق بر بودجهبندی هزینههای خانواده و در سطح کلان بر هزینههای مصرفی کل جامعه تأثیر میگذارند.
مصرف، بخشی از نظام اقتصادی جامعه است؛ اقتصاد الگوهای ارتباطی (اعم ازکنش و ساختارهای) شبکهای از کنشگران تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات در شرایط تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، جغرافیایی و اقلیمی و مواهب طبیعی برای کاربرد بهینه منابع، بهویژه منابع کمیاب و کسب بیشترین سرمایه اقتصادی درسطوح مختلف است. بر این اساس، میتوان گفت اقتصاد مقاومتی الگوهای ارتباطی شبکهای از کنشگران تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات است که مانع از تحمیل، قواعد اقتصادی شکل دیگری به خود میگردد و در صورت لزوم میتواند قواعد خود را به دیگری تحمیل نماید (پرچمی، 1394). بر اساس این تعریف، مصرف بهینه منابع؛ بهویژه منابع کمیاب، یکی از پایههای اصلی اقتصاد مقاومتی است؛ بهطوریکه مانع از آسیبرسیدن به جامعه به دلیل مصرف نادرست، هم از درون جامعه و هم از بیرون، میشود؛ ازاینرو، اگر جامعهای به دنبال محققساختن اقتصاد مقاومتی است، علاوه بر تحقق شرایط آن درفرآیندهای کلان اقتصادی، میبایست در سطوح پایینتر مانند مصرف فردی و مصرف در خانواده نیز به صورت کارآمد عمل کند؛ زیرا بخش اعظم تولیدات بازار و واردات به کشور، در نهایت در خانواده و توسط افراد خانواده مصرف میشود و مدیریت صحیح مصرف خانوار کمک میکند افراد در انتخاب کالاها و خدمات، به نیازهای اساسی خود و خانوادهشان پاسخی در همسویی با شرایط خاص اقتصادی جامعه پاسخ دهند. به عنوان مثال اگر قرار است پوشاک خانواده تأمین شود، هم میبایست فاکتورهای انتخاب یک لباس باکیفیت رعایت شود و هم هزینه اقتصادی آن برای خانواده و جامعه مدنظر باشد. مصرف نادرست در خانواده علاوه بر تحمیل هزینه اقتصادی به واحد خانوار، در صورت انباشت، موجب تحمیل هزینه بر جامعه کلان میشود و میتواند بخشهای تولید ملی را دچار مشکل کند.
علاوه بر این، مصرف نادرست در درازمدت، موجب کاهش سلامت جسمی و روحی افراد شده و از این طریق نه تنها کیفیت زندگی را در کل جامعه کاهش میدهد، بلکه موجب افزایش هزینههای درمانی جامعه نیز خواهد شد. در این شرایط ادارهکنندگان جامعه مجبورند هزینههای زیادی را برای اداره یک جامعه با نیروی انسانی کمکیفیت، صرف کنند.
در جامعهای که به دنبال تحقق اقتصاد مقاومتی است، افراد در سطوح مصرف فردی و خانوادگی در حوزههای مختلف میبایست از دانش، انگیزه و در نهایت شرایط لازم برای انتخاب درست و با کیفیت بهرهمند باشند. تحقق این امر در کوتاهمدت و هم در بلندمدت میتواند موجب کاهش هزینههای اقتصادی جامعه و افزایش کیفیت زندگی مردم باشد. در ایران متأسفانه الگوی مصرف غالب افراد و خانوادهها، نه متناسب با شرایط اقتصادی جامعه و نه متناسب با نیازهای افراد در حوزه سلامت است. این امر موجب افزایش نارضایتی، احساس محرومیت، افزایش هزینه اداره جامعه، اتلاف منابع، افزایش آسیبهای اجتماعی و… خواهد شد. آگاهسازی و توانمندسازی زنان در حوزه مصرف خانواده و مدیریت اقتصاد خانواده، میتواند مانع از بهوجود آمدن این مشکلات شود.
مصرف و حوزههای مصرف
مصرف فرآیندی است که کالاها و خدمات برای رفع یک نیاز و یا کسب یک مطلوبیت مورد استفاده قرار میگیرند. شکلی از مصرف، “مصرف پایدار” است؛ به این معنا که کالاها و خدماتی، مصرف میشوند که نیازهای اساسی را پاسخ داده و موجب افزایش کیفیت زندگی افراد شده و از دیگر سو، استفاده از منابع طبیعی و مواد سمی را نیز به حداقل میرساند. براساس این مفهوم آنچه در این حوزه مصرف میشود، هرچند که نیازهای اساسی فرد را تأمین میکند، دارای کمترین آسیب به فرد، جامعه و محیط پیرامون است.
آنچه افراد مصرف میکنند شامل غذا و آشامیدنیها، پوشاک و کفش، مسکن و انرژی، لوازم منزل، بهداشت، حمل و نقل، ارتباطات، تفریحات، آموزش، رستوران و هتل و مصارف متفرقه است. در بحثهای جامعهشناسی این موارد به مواردی نظیر الگوی خرید (شیوه خرید و نوع کالاهای خریداریشده)، مصرف فرهنگی، فعالیت فراغتی، مدیریت بدن، الگوی تغذیه (نوع غذا، محل غذا خوردن و جنبه های نمایشی غذا و…) تقسیمبندی شده است.
عوامل مؤثر بر مدیریت مصرف خانواده
افزایش تأثیرگذاری مثبت زنان بر حوزه مصرف خانوار نیازمند آگاهسازی و توانمندسازی آنان است. گام اول، آگاهکردن زنان از عوامل مؤثر بر مصرف است. افزایش دانش و آگاهی لازم، برای این امر ضروری است؛ زیرا میتواند موجب فرهنگسازی در جامعه شود و فرهنگ نیز میتواند تسهیلکننده و یا مانع تغییرات اجتماعی در جامعه باشد.
این افزایش دانش و آگاهی، از یک سو میتواند به معنای آگاهی از عوامل تأثیرگذار بر روی سبک زندگی باشد، و از سوی دیگر میتواند آگاهی از چگونگی مصرف پایدار باشد. به این معنا که زنان بهویژه به عنوان مدیر مصرف خانواده، باید اطلاعات اولیه در مورد چگونگی مصرف مطلوب و کمهزینه را داشته باشند. به عنوان مثال بدن افراد در دورههای مختلف رشد به چه میزان از ویتامین، پروتئین، مواد معدنی و… دسترسی دارد.
عموماً تصور میشود مصرف تابعی از درآمد خانوادههاست؛ هرچند این، پیشفرض غلطی نیست، اما در نظریههایی نظیر “درآمد نسبی” دیدگاه دیگری مطرح شده است. بر اساس این دیدگاه، افراد سطوح مصرف (استاندارد زندگی) خود را با دیگران مقایسه میکنند و هنگامی که به سطح خاصی از مصرف عادت کردند، حتی در شرایطی که درآمدشان کاهش یابد، مصرفشان را تغییر نمیدهند. به عبارتی رفتار مصرفی چسبندگی دارد و برگشتناپذیر است. علت این امر میتواند عادت افراد به یک سطح از مصرف باشد و همچنین تغییر آن میتواند برای افراد به معنای پایینآمدن از سلسهمراتب اجتماعی باشد؛ بنابراین آنان به سادگی حاضر به تغییر الگوی مصرفشان نیستند.
این مسأله در شرایطی نظیر شرایط جامعه ایران که بر اساس اطلاعات موجود، ضریب جینی در سالهای گذشته افزایش و قدرت خرید مردم کاهش یافته است، بسیار مهم است. در دورهای به دلیل افزایش قدرت خرید، تغییرات اجتماعی و همچنین افزایش امکان مقایسه اجتماعی، سطح مصرف افراد افزایش پیدا کرده بود و حال با توجه به کاهش قدرت خرید، افراد دیگر نمیتوانند مانند گذشته عمل کنند. در چنین شرایطی بین انتظارات، خواستهها و واقعیات زندگی افراد یک شکاف وجود دارد. این امر موجب افزایش نارضایتی، احساس محرومیت و ناکامی در جامعه میشود و زمینه را برای افزایش مسائل اجتماعی مانند افزایش افسردگی گسترده، آشوب اجتماعی، انزوای اجتماعی و بزهکاری فراهم میکند.
رفتار افراد توسط گروههای مرجع در جامعه نیز مشخص میشود؛ آنچه این گروهها در جامعه مصرف میکنند، میتواند به معنای یک الگو در جامعه و ابزاری برای ایجاد تمایز نیز باشد. مصرف تنها به معنای استفاده از کالاها و خدمات برای ارضای نیازها نیست، بلکه به معنای ایجاد تمایز نیز است. افراد با توجه به آنچه که مصرف میکنند خودشان را از بقیه متمایز میسازند؛ تا جایی که برخی معتقدند امروزه مصرف افراد بیشتر تحتتأثیر تمایل آنهاست تا نیازهای واقعیشان. توجه به نخبگان و انتخاب الگوی مصرف آنان میتواند به معنای راهی برای ایجاد تمایز باشد.
بر اساس موارد مطرحشده در این مبحث، برای داشتن الگوی مصرف پایدار در خانواده، روابط اجتماعی خانواده، محلهای رفتوآمد و افراد تأثیرگذار در انتخابها میبایست توسط زنان تا حد امکان کنترل شود. هنگامی که یک خانواده با افرادی با سبک زندگی پرهزینه رفتوآمد میکنند، میبایست به صورت آگاهانه در جریان تأثیرگذاری آنها بر سبک زندگی خودشان باشند و تا جایی که ممکن است آن را مدیریت کنند تا تحتتأثیرات منفی چنین ارتباطی قرار نگیرند.
رسانههای ارتباط جمعی در القای اطلاعات و ارزشهای جامعه نقش بسیار مهمی دارند. آنها میتوانند با معرفی محصولات و خدمات، موجب تغییر سبک زندگی مردم شوند. این رسانهها می توانند با نشاندادن تصاویری از رستورانهای زیبا، خانههای مجلل و… سبک زندگی مصرفی را در جامعه رواج دهند. در این بخش نیز زنان میبایست آگاهانه استفاده از این رسانهها را کنترل و یا تأثیرات آن را مدیریت کنند.
زنان و چگونگی مدیریت مصرف
زنان و جامعهپذیری اقتصادی
مصرف خانوار به شدت تحتتأثیر مواردی است که زنان در طی جامعهپذیریشان به صورت رسمی و غیررسمی آموختهاند. این آموزشها اگر به درستی صورت گرفته باشد، کمک میکند زنان با توجه به ظرفیتهای مادی و نیازهای ضروری و اساسی سبد خانوار، کمیت و کیفیت آن را مشخص کنند و از این طریق، امکان یک زندگی باکیفیت را برای خانوادهشان فراهم سازند. برای تحقق این امر میتوان از رشته “اقتصاد خانگی” و تجربیات آن در خانواده کمک گرفت. این علم یک علم میانرشتهای است که به خانوادهها و افراد در فهم و تطبیق با تأثیرات تغییرات تکنولوژیک، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کمک میکند. مشارکت افراد موجب بهبود زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعیشان میشود؛ به شرطی که آنها در باره کالاها و خدمات مورد نیاز، میزان مواد مورد نیاز برای سلامت کالاهای جانشین، اولویتهای کالاها و خدمات مصرفی، قیمت کالاها و… از اطلاعات کافی برخوردار باشند.
اطلاعات مورد نیاز برای زنان در اقتصاد خانوار را میتوان به سه جز تقسیم کرد: درآمدها، پرداختیها و پسانداز. به عبارتی، شیوههایی که واحد خانوار از طریق آن درآمد به دست میآورد، آن را پسانداز میکند، از دارایی محافظت میکند و آن را به مصارف مواد غذایی و غیرغذایی میرساند (Seaman,2000: 7). شناخت درست و اصولی از این حوزهها، در مدیریت مصرف خانوار بسیار مؤثر است.
در آموزشهای رسمی موجود در مدارس برای اقتصاد خانگی چند حوزه مطالعاتی وجود دارد که میتواند در زمینه آموزش زنان و آمادهسازی آنان برای اصلاح الگوی مصرف مؤثر باشد:
1. غذا و تغذیه: در این حوزه به افراد عادتهای غذایی ضروری برای سلامتیشان آموزش داده میشود. آنها میآموزند که چگونه وعدههای غذایی سادهای را با کمترین هزینه ممکن و کمترین میزان مصرف زمان، انرژی و تجهیزات تهیه کنند.
2. مدیریت خانه (تأثیر محیط بر روی مدیریت خانواده و افراد) و اقتصاد خانوارها (تأثیر اقتصاد کلان بر روی اقتصاد خانواده و برعکس): در اینجا تلاش میشود تا افراد مهارتهای مدیریت خانه را یاد بگیرند و اهمیت زندگی خانوادگی خوب را برای اعضای خانواده، اجتماع ملت و جهان را درک کنند. همچنین به رشد استعدادهای فردی برای رسیدن به زندگی خانوادگی کمک میشود.
3. آموزش برای فهم مقدمات خانهداری و مهارتهای لازم آن: تهیه وعدههای غذایی، تهیه و نگهداری لباسها، تجهیزکردن خانه به صورت مناسب و جذاب، مدیریت دارایی، انرژی و زمان خانواده.
4. در توسعه انسانی و خانواده، دانشآموزان میآموزند که چگونه از منابع موجود برای خرید و مراقبت از لباسهایشان استفاده کنند: به آنها کمک میشود تا توانایی قضاوت درباره زیبایی را یاد بگیرند و از این طریق در کار با منسوجات خلاق باشند؛ کمک میشود تا عوامل اجتماعی و روانشناختی که بر روی انتخاب لباس برای اعضای خانواده تأثیرگذار است را دریابند؛ مهارتهایی در زمینه تولید لباس و تعمیر لباسها آموزش داده میشود (3و2Bola Odu,).
هدف نهایی اقتصاد خانه این است که به خانوادهها کمک کند که نیازهایشان را بشناسند، تصمیم بگیرند و از منابع برای بهبود کیفیت زندگیشان استفاده کنند.
یکی از مهمترین نقشهای زنان در مصرف و اصلاح الگوی مصرف از طریق جامعهپذیری فرزندان اتفاق میافتد. اقتصاد یک جامعه هنگامی پیشرفته است و از انعطاف و سرعت عمل لازم برخوردار است که بتواند با تغییر شرایط جامعه تغییر کرده و زمینههای بهبود و توسعه اقتصادی را فراهم آورد. نهاد خانواده و زنان، اولین عواملی هستند که در سالهای اولیه زندگی، افراد، ارزشها، باورها و قاعدههای رفتاری مربوط به اقتصاد، تولید، مصرف، پسانداز، مدیریت مالی و… را از طریق آنان میآموزند. زنان توانمند در عرصه رفتارهای اقتصادی و مصرف در حوزههای مختلف، میتوانند در جامعهپذیری صحیح اقتصادی فرزندانشان بسیار کارآمد باشند.
زنان، تولید واحد خانوار، کارخانگی
واحد خانوار فقط یک واحد مصرفکننده نیست، بلکه یک واحد تولیدکننده نیز است. در خانه بخشی از کالا و خدمات مصرفی خانواده بهوسیله اعضای واحدخانوار برای مصرف خودشان با استفاده از سرمایه خانواده و کار بدون مزد تولید میشود. این محصولات و خدمات، شامل محل اقامت، غذا، لباس تمیز و مراقبت از کودکان و… است. فرآیند تولید خانگی شامل تغییر کالاهای واسط خریداریشده از سوپر مارکتها و … به کالاهای مورد مصرف مثل غذاست. خانواده برای این منظور از تجهیزات خود مانند (تجهیزات آشپزخانه، اتاق ناهار خوری و …) و نیروی کار خود (ساعات صرف شده در خرید و پخت و پز و …) استفاده میکند (Ironmonger,2000: 3).
تولید واحد خانوار را میتوان به عنوان وظایفی تعریف کرد که در واحد خانوار انجام میشود؛ درحالیکه میتوان آن را در بازار خریداری و قیمتگذاری کرد. کالایی که در مغازه وجود دارد، بیش از آنکه به مصرف نهایی برسد، میبایست در خانه و توسط اعضای خانواده تغییر کند تا قابلیت مصرف پیدا کند. اقتصاد واحد خانوار میتواند با شش صنعت رقابت کند: تهیه جا، غذا، لباس، حملونقل، مراقبت و سرگرمی، فعالیتهایی نظیر خریدکردن و تمیزکاری؛ بنابراین بخشی از تأثیرگذاری زنان در مصرف، در حوزه کار زنان در خانواده است که میتواند هزینههای خانواده را به شدت کاهش دهد.
بر اساس آمار سازمان ملل، تنها ارزش کارهای خانه که بدون مزد انجام میشود بین 10 تا 35 درصد تولید ناخالص در سرتاسر جهان است (عزیزی و آذرکمند، 1389: 138). حدود 25.2 درصد از جمعیت کل ایران را زنان خانهدار اعم از شاغل و غیرشاغل تشکیل میدهند که بخش مهمی از نیروی کار بدون مزد را تشکیل میدهند. کار خانگی در ابعادی نظیر نگهداری از فرزندان، ایاب و ذهاب فرزندان، تدریس فرزندان، تهیه غذای روزانه، تمیزکردن منزل و لباس، خیاطی و تعمیر لباس و فعالیتهای هنری و صنایع دستی، میتواند بررسی شود. این موارد اگر در خانه توسط زنان انجام نشود، میبایست از طریق نیروی کاری که در بازار وجود دارد، انجام شود. در اصل ارزش کار خانه توسط زنان خانهدار برابر با میزان هزینهای است که برای استخدام فردی به منظور انجام همان کارها صورت گرفته است. این کار تنها توسط زنان خانهدار انجام نمیشود و زنان شاغل نیز هنگامی که در خانه هستند به خانهداری میپردازند. کار خانگی زنان ارزش افزوده خانگی است که میتواند از هزینههای مصرف خانواده و جامعه به شدت بکاهد. محاسبه ارزش کار خانهداری، آموزش بهینه آن و تأمین زیرساختهای حمایتی از آن، در افزایش تأثیرگذاری زنان در اقتصاد مقاومتی مؤثر خواهد بود.
منابع
- پرچمی، داود، 1393: سخنرانی بسترهای اجتماعی اقتصاد مقاومتی در دانشگاه شهید بهشتی.
- باقری، شهلا، 1390: ارزش افزوده کار خانه داری زنان و عوامل موثر بر آن، زن در توسعه و سیاست.
- عزیزی، پروانه، آذرکمند، رزا، 1389: بررسی تاثیر آموزش بر اشتغال زنان: با تاکید بر ایران، فصلنامه جغرافیایی آمایش، شماره 8
- Ironmonger, Duncan,2000: Household Production and the Household Economy*, http://www.economics.unimelb.edu.au
- household survey2006, http://www.fafo.no/ais/middeast/jordan/sss/
نویسنده فاطمه جلالی دانشجوی دکتری بررسی مسائل اجتماعی