کتاب زیبا و خواندنی «دانستنی های امام هادی علیه السلام»، کاری از واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان می باشد که شامل بخش های متنوع و مفید گوناگونی است.
این کتاب را می توانید از اینجا دانلود کنید.
|
موضوع: "امام هادی (ع)"کتاب زیبا و خواندنی «دانستنی های امام هادی علیه السلام»، کاری از واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان می باشد که شامل بخش های متنوع و مفید گوناگونی است.
این کتاب را می توانید از اینجا دانلود کنید. حضرت امام علی النقی علیه السلام در سال 214 هجری قمری و ظاهرا در مدینه به دنیا آمده اند. آن بزرگوار در سن شش سالگی و پس از شهادت پدرشان امام جواد (220 ه ) به امامت رسیدند و تا سال 254 ه – و به مدت 34 سال – عهده دار این منصب سترگ الهی بودند. مادر ایشان بنابر مشهور سمانه نام دارد. از امام، چهار پسر و یک دختر باقی ماندند: امام حسن عسکری، حسین ، محمد و جعفر - معروف به کذاب – و عَلیّه. فعلا به این چند سطر درباره حیات شخصی ایشان بسنده می کنم. حکّام زمانه امام دهم امام هادی در طول دوران امامتشان با 6 نفر از خلفاء عباسی معاصر بودند: معتصم عباسی (م 227 ه ) واثق(م 232 ه ) متوکل(م 247 ه ) منتصر (م 248 ه ) مستعین(م 251 ه ) معتز (م 255 ه ) که در این میان دوران متوکل عباسی هم به لحاظ طول زمان و هم به لحاظ ثبات حکومت عباسی دارای جایگاه خاصی است. می دانیم که متوکل دشمنی خاصی با اهل بیت علیهم السلام داشته است و به ویژه نسبت به امیرالمومنین بی ادبی می کرده است. اساسا تبعید امام هادی علیه السلام از مدینه به سامرا و تحت نظر قراردادن ایشان در آن جا از اقدامات متوکل برای کنترل حضرت قلمداد میشود. شواهد بسیاری بر این مدعی است، از جمله تصریح سبط ابن جوزی بر این مطلب. او از قول دانشمندان تاریخ نقل می کند که متوکل به یحیی بن هرثمة گفت: ( اذهب الی المدینة و انظر فی حاله و اشخصه الینا ). تاریخ انتقال حضرت سال243 بوده است و همانگونه که شیخ مفید تصریح فرموده ده سال و چند ماه در اقامت جبری به سر می بردند. (هر چند سبط ابن جوزی آن را 20 سال و 9 ماه ذکر کرده است. ) مرحوم شیخ طوسى و برخى دیگر از بزرگان آورده اند: شخصى به نام ابوالحسن ، محمّد بن احمد به نقل از عمویش حكایت نماید: روزى از روزها به قصد دیدار و ملاقات حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام حركت كردم و چون بر آن حضرت وارد شدم عرضه داشتم : خلیفه ، سهمیّه و جیره مرا به اتّهام این كه از اطرافیان و دوستان شما مى باشنم ، قطع كرده اند. پس چنانچه ممكن باشد، از او بخواهید كه سهمیّه مرا برگرداند، قبول مى كند؛ و همانند گذشته كمك هاى خود را نسبت به من پرداخت مى نماید. حضرت در جواب فرمود: انشاءاللّه درست خواهد شد. پس به منزل خود بازگشتم و چون شب فرا رسید، شخصى درب منزل آمد و دقّ الباب كرد، وقتى درب منزل را گشودم ، دیدم كه فتح بن خاقان مأمور متوكّل ایستاده است ، هنگامى كه چشمش به من افتاد، گفت : در منزل خود چه مى كنى ؟ زود باش ، كه خلیفه تو را احضار كرده است ، پس به همراه او راهى دربار متوكّل شدیم و چون بر او وارد شدیم دیدم نشسته است و منتظر من مى باشد. پس همین كه چشمش به من افتاد، اظهار داشت : اى ابوموسى ! ما همیشه به یاد تو هستیم ؛ لیكن تو ما را فراموش كرده اى ، اكنون بگو كه از ما چه طلب دارى ؟ گفتم : كمك هاى گوناگونى كه تاكنون بر من مى شده است ، آن ها را قطع نموده اند؛ پس دستور داد كه كمك ها و سهمیّه من همانند سابق و بلكه چند برابر افزایش و پرداخت شود. سپس از نزد خلیفه خداحافظى كرده و بیرون آمدیم ؛ و به فتح بن خاقان گفتم : آیا علىّ بن محمّد هادى علیهما السلام امروز اینجا آمده است ؟ اظهار داشت : خیر. گفتم : آیا نامه اى براى خلیفه نوشته است ؟ پس جواب داد: خیر. بعد از آن ، راهى منزل خویش گشتم و فتح بن خاقان نیز به دنبال من آمد و گفت : شكّى ندارم كه تو از حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام تقاضا كرده اى كه برایت دعا نماید و دعاى آن حضرت مستجاب شده است ، پس خواهش مى كنم كه از او تقاضا كنى تا براى من نیز دعا نماید. هنگامى كه به محضر مبارك امام هادى علیه السلام وارد شدم و سلام كردم ، فرمود: اى ابوموسى ! آیا مشكلت برطرف شد و خوشحال گردیدى ؟ عرضه داشتم : بلى ، یاابن رسول اللّه ! اى سرورم ! به بركت دعاى شما راضى و قانع شدم . سپس حضرت نیز مرا مخاطب قرار داد و فرمود: خداوند متعال نسبت به ما اهل بیت - عصمت و طهارت - آگاه است كه ما در مشكلات به غیر از او رجوع نمى كنیم ، همچنین در ناملایمات و گرفتارى ها فقط به او توكّل و تكیه مى نماییم ، بنابر این هرگاه تقاضا و خواسته اى داشته باشیم خداوند متعال از روى لطف و تفضّل مستجاب مى نماید. بعد از آن ، به حضرت عرضه داشتم : فتح بن خاقان به من التماس دعا گفت ، كه از شما تقاضا كنم تا برایش دعا نمائى . امام علیه السلام فرمود: فتح در ظاهر با ما دوستى مى نماید ولى در واقع از ما بیگانه است ، ما براى كسى دعا مى كنیم كه خالص ، تحت فرمان خداوند سبحان باشد و اِقرار و اعتقاد به نبوّت حضرت محمّد مصطفى صلى الله علیه و آله داشته ؛ و نیز اعتراف به حقوق ما اهل بیت رسالت داشته باشد. سپس حضرت افزود: من براى تو دعا كردم و خداوند متعال آن را مستجاب گرداند. در پایان از آن حضرت ، تقاضا كردم و عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! چنانچه ممكن باشد، دعائى را به من تعلیم نما كه هرگاه بخوانم ، دعایم مستجاب شود؟ پس حضرت فرمود: این دعائى را كه به تو تعلیم مى دهم ، من خود زیاد مى خوانم و از خداوند متعال خواسته ام ، كه هر كس آن را بخواند ناامید نگردد: «یـا عـُدَّتـى عِنْدَ الْعُدَدِ وَ یا رَجائى وَ الْمُعْتَمَدُ وَ یا كَهْفى وَ السَّنَدُ وَ یا واحِدُ یا اَحَدُ یاقُل هُوَ اللّهُ اَحَدٌ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِى خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ اَحَدَا اَنْ تُصَلِّىِ عَلَیْهِمْ وَ تَفْعَلَ بى كَیْتَ وَ كَیْتَ». منبع: أمالى شیخ طوسى ، ج 1، ص 291؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 436، ح 2437؛ بحارالا نوار، ج 50، ص 127، ح 5 (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی علیه السلام»، عبدالله صالحی). شخصی به نام ابوالحسن، محمّد بن احمد به نقل از عمویش حکایت نماید: حضرت در جواب فرمود: انشاء الله درست خواهد شد. پس به منزل خود بازگشتم و چون شب فرا رسید، شخصی درب منزل آمد و دقّ الباب کرد، وقتی درب منزل را گشودم، دیدم که فتح بن خاقان ماء مور متوکّل ایستاده است، هنگامی که چشمش به من افتاد، گفت: در منزل خود چه میکنی؟
در پایان از آن حضرت، تقاضا کردم و عرضه داشتم: یا ابن رسول اللّه! چنانچه ممکن باشد، دعائی را به من تعلیم نما که هرگاه بخوانم، دعایم مستجاب شود؟ پس حضرت فرمود: این دعائی را که به تو تعلیم میدهم، من خود زیاد میخوانم و از خداوند متعال خواستهام، که هرکس آن را بخواند ناامید نگردد
خداوند متعال نسبت به ما اهل بیت - عصمت و طهارت - آگاه است که ما در مشکلات به غیر از او رجوع نمیکنیم، همچنین در ناملایمات و گرفتاریها فقط به او توکّل و تکیه مینماییم، بنابراین هرگاه تقاضا و خواسته ای داشته باشیم خداوند متعال از روی لطف و تفضّل مستجاب مینماید. بعد از آن، به حضرت عرضه داشتم: فتح بن خاقان به من التماس دعا گفت، که از شما تقاضا کنم تا برایش دعا نمایی *یا عُدَّتی عِندالعُدَد وَ یَا رَجَائِی وَ الْمُعْتَمَدُ وَ یَا کهفی وَ السَّنَدُ وَ یَا وَاحِدُ وَ یَا أَحَدُ وَ یَا قُلْهُوَ اللَّهُ أَحَدُ أَسْئَلَکَ اللَّهُمَّ به حقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْخَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ أَحَداً انَّ تُصَلَّیعَلَیْهِمْ وَ انَّ تَفْعَلْ بِی (کَذَا وَ کَذَا).«ای ذخیره من به هنگام شمارش ذخیرهها و ای امید من و تکیه گاهم و ای پناهگاه و ملجاءام ای یکی و ای یکتا و ای قل هو الله احد خدایا از تو میخواهم به حق کسانی که خلقشان کردی واحدی از خلقت همسان ایشان نیست اینکه برایشان درود فرستی و برای من فلان حاجت را برآوری»
|