حوزه شيعه در طول تاريخ يک حوزه انقلابي و هميشه درگير با جبهه مقابل بوده است و در اين درگيري جامعه مومنين را به پيش برده است؛ حوزه هاي علميه، بر محور فقهاي شيعه حلقه اتصال جامعه و معصومین(ع) و حلقه اتصال بين امام و اداره جامعه و پيشرفت ديني جامعه بوده است.
دراین حوزه پیوسته سه کار انجام مي شده است:
اولاً جامعه شيعه با جامعه کفار آميخته نشده و مرزبندي ها حفظ شود که ما از آن به تبري تعبير مي کنيم . علماي اسلام تلاش مي کردند که جامعه شيعه در جبهه مقابل استحاله نشود و به عنوان جبهه¬اي که داراي فرهنگ و مکتب روشني است و مکتب کلامي، فقهي، اخلاقي و عرفاني ويژه¬اي دارد، به عنوان يک جامعه مستقل حفظ کنند تا فرهنگ آن استحاله پيدا نکند؛ ومهم تر آنکه به عنوان يک جامعه سياسي هم در جبهه دشمن استحاله نیابد.
دومين کار درگيري مستمر با جبهه ای است که در صدد تغییر فرهنگ شیعه است. زمانی که شیعه هنوز دولتی مرکزي نداشت به شکل مبارزه پارتيزاني، و در دوره صفويه و شکل گيري دولت شيعي به شکلی دیگر اين رویاروئی ادامه داشته است.
سومین کار انقلابی، آماده ودرصحنه نگه داشتن جامعه شيعي است. نکته مهم اين است که اين مبارزه در دوره معاصر وارد فضای جديدي شده است؛ دشمن به سطح جدیدی از مبارزه روآورده است. در دوران قبل دولت مدرني که همه عرصه هاي حيات زندگي اجتماعي انسان را مديريت کند، نبود؛ قدرتي شکل نگرفته بود که بخواهد يک دهکده واحد جهاني درست کند و همه شئون جامعه جهاني را بر محور يک فرهنگ و يک مکتب سامان دهد. جبهه کفر در این دوران به دنبال ايجاد يک جامعه یا دهکده جهاني واحد مبتني بر مکتب و فرهنگ مادی واحد است.