گرفتن خلافي ماشين :30005151 ( عدد عمودي كنار كارت رو بفرستيد)
گزارش اطلاع دادن تخلف تاكسي : 30004246( شماره پلاك ماشين متخلف رو بفرستيد)
رهگيري نامه پستي : 2000441 (ابتدا حرف Rرا بنويسيد و بعد شماره روي رسيد پستي رو )
مشكلات شهري (شهرداري) : 3000137
اعلام نتيجه كنكور شب قبل از قرارگرفتن در سايت سنجش : 2000000 (شماره داوطلبي رو بفرستيد)
با خبر شدن از اخبار انجمن فارغ التحصيلان دانشگاه : 10001336
لغت نامه آريان پور : 2000444 Word-to-translate
ايجاد پست در پرشين بلاگ : 300072
گرفتن قبض موبايل : 30009 ( با فرمت زير بنويسيد : تاريخ شروع ؛ تاريخ انتها مثلا 860123 ؛ 860101 يعني از اول سال 86 تا 23 فرودين ماه)
خدمات بانك ملت : 200033
خدمات بانك اقتصاد نوين : 200050
خدمات بانك سپه:200020 – 200021-200022
خدمات بانك كشاورزي : 2000911- 200093
خدمات بانك سامان : 20000
خدمات بانك صادرات :200060
خدمات بانك تجارت : 200070
( براي استفاده از خدمات بانك ها اول بايد در شعب درخواست رو پر كنيد)
اطلاعات پرواز : 2000444 : ( با اين فرمت : پرواز Flight-code)
نرخ ارزهاي رايج : 2000444 با اين فرمت : Currency-name
اطلاعات هوا : 1000305 ( پيش شماره شهر مورد نظر بدون صفر رو بفرستيد)
ساعت كشورها : 1000392 (نام كشور رو بفرستيد)
مكان هاي ديدني هر شهر : 1000394
مسافت بين شهر ها : 1000396
آخرين بازي هاي كامپيوتري : 1000400
جديدترين نرم افزار ها : 1000401
اطلاع از اينكه دامين مورد نظر رجیستر شده يا خير : 1000355
بورس – نرخ سهام يك شركت : 2000444 —بنويسيد : Bourse Company -id
بورس – بيشترين افزايش قيمت : 2000444 —بنويسيد : Bourse high
بورس- كمترين افزايش قيمت : 2000444 ( بنويسيد : Bourse low)
موضوع: "کوتاه و خواندنی"
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه …
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و… خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید…
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و … دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره …
دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! … اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!
همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین
منبع: یک اسپم
آیین طشت گذاری نزدیک است،
اما خیلی ها آن را نمی شناسند و از چرایی بوجود آمدن آن آگاه نیستند.
بیایید این سنت را با هم به همه معرفی کنیم.
به منظور معرفی آیین طشت گذاری، به وبلاگ نویسان سامانه وبلاگ مدارس علمیه خواهران پیشنهاد می شود پست هایی حاوی عکس، دلنوشته، شعر و … با محوریت آیین طشت گذاری تا اول محرم 91 در وبلاگ خود انتشار دهند.
گفتنی است: مراسم طشت گذاری، مراسمی است سنتی که در عزاداری ایام عاشورا و عمدتا در شهرستان اردبیل برگزار میشود و طشتهای آب را که رمزی از فرات می باشد در مساجد و حسینیه ها میآورند و این سنت به تاسی از اقدام سالار شهیدان و یادآور رفتار جوانمردانه امام حسین (ع) در مقابل سپاه حر می باشد که به روایتی آن حضرت، در روز 27 ذیحجه، آب مشکها را در طشتها ریخته و تمام لشکر حر و اسبان آنها را سیراب کردند.
آیین طشت گذاری در استانهای آذری زبان، از ریشه دارترین آیینهای ماه محرم است که در روزهای پایان ماه ذی الحجه برگزار می شود و در حقیقت، برگزاری این آیین، آماده شدن حسینیان برای برگزاری مراسم سوگواری سید و سالار شهیدان را نوید می دهد.
لینک دانلود مستند زنجیره پلید با کیفیت عالی . حجم 92 مگابایت
لینک دانلود مستند زنجیره پلید با کیفیت متوسط . حجم 61 مگابایت
لینک دانلود مستند زنجیره پلید با کیفیت کم . حجم 36 مگابایت
ساعت 9 و نیم صبح است، در سالن حراست دفتر جام جم منتظر نشسته ام تا همراه گروهی که از دفتر امور زنان صدا و سیما برای بازدید از پشت صحنه سریال کلاه پهلوی دعوت شده اند به شهرک سنمایی غزالی برویم.
بالاخره ساعت 10 صبح اتوبوس آماده حرکت می شود و با وجود برفی که می بارد همه راهی شهرک سینمایی می شویم.
حالا در چنين روزي سوار بر خودرويي كه فاصله تهران تا شهرك سينمايي را لحظه به لحظه كم ميكند نشستهام و حواسم به اتفاقاتی است که حدس می زنم باید در شهرک روی دهد.
اتوبوس با سرعت مناسبی در حرکت است. خيابانها خلوت تر از آن است كه پشت چراغ قرمزي معطل بمانيم.
بالاخره به شهرک می رسیم و هماهنگی های لازم انجام می شود و مسئولی که راهنمای ما محسوب می شود ما را از خیابان های دهه 20 می گذراند.
اینجا هنوز مجسمه شاه برپاست و مغازه ها اجناسی می فروشند که به نظر عتیقه می رسند و خانم ها کت و دامن به تن دارند و آقایان کتب و شلوار با کلاه پهلوی.
در راه آقای دری کارگردان سریال را می بینیم که برای تنظیم محل دقیق دوربین ها کنار خیابان ایستاده، گفتگوی مختصری با ما می کند و درمورد گریم و نوع لباس بازیگران توضیحاتی می دهد.
اين شهرک يك مسجد یک بازارچه و یک كافي تريا هم دارد. جلوتر كه ميروم مغازههاي ديگري را ميبينم كه يكي به فروش اجناس خرازي اختصاص دارد و ديگري لوازم لوكس و فرنگي ميفروشد. راهنما، ما را به یک قهوه خانه سنتی می برد که بساط پذیرایی اش مهیاست.
چند لحظه ای که می نشینیم آقای دری وارد می شود و بحث مفصلی درمورد هسته اصلی شکل گیری مجموعه، اولین داستان فیلم نامه و خلاصه ای از ماجرای داستان و بازیگران هر نقش می دهد. در حین گفتگو با کارگردان هستیم که امین حیایی با گریم و لباس های نقش «کریم» وارد می شود، سلام می کند و داخل آشپزخانه می شود. با این لباس و چکمه قدش بلندتر از آنی که تصور می کردم به نظر می رسد.
سید ضیاء الدین دری بعد از پایان صحبت هایش از همه ما دعوت می کند تا بعد از آماده شدن قسمت هایی از کار برای تماشای فیلمبرداری بخشی از مجموعه که در بازارچه انجام می شود سر صحنه برویم.
تا شروع فيلمبرداري يك ساعت ديگر زمان مانده و اين فرصت خوبي براي گشت و گذار در كوچه پسكوچههاي شهرک است.
به اتاق گریم سری می زنم و با گریمور زن مجموعه «میهن نظیری» آشنا می شوم در گفتگوی مختصری که با او می کنم از گریم متفاوت این سریال صحبت می کند و اینکه قرار است برای خانم ها از موی مصنوعی استفاده شود. نظرات جالبی دارد. می گوید: ما قصد داریم مو را در تلویزیون طوری نمایش دهیم که مختص شخصیت های منفی شود، دوست دارم این فرهنگ سازی را داشته باشیم که وقتی یک بچه کسی را در خیابان می بیند که موهایش معلوم است با تاسی از فیلم هایی که تا به حال دیده اینطور قضاوت کند که این شخص شخصیتی مفنی دارد. دیدگاهش برایم جالب بود، به نظر می رسد نظر خوبی باشد.
به صحنه فیلمبرداری می روم، قرار است صحنههایی از این مجموعه که در بازارچه شهرک اتفاق می افتد، در برف زمستانی گرفته شود.
برف های روی زمین را جارو می زنند چون زمان این سکانس با زمستان برفی 23 دی 87 جور نیست.
در این صحنه، محمدرضا شریفی نیا به عنوان بازیگر اصلی حضور دارد و نقش «ميرزا رضا» را بازی میكند.
سارا خوینی ها دیگر بازیگری است كه روز دوشنبه قرار بود در پشت صحنه این سریال با لباس مخصوص حاضر شود و آنطور كه خودش می گفت نقش زنی به نام عالیه را بازی می کند که در ابتدای سریال نقش یک زن روستایی را دارد و بعد از ماجراهایی که برایش اتفاق می افتد در نقش یک زن متجدد که فرهنگ کشف حجاب را پذیرفته است ایفای نقش می کند.
قرار بود نگين محسني در نقش بلانش در صحنه ای از فیلم بازی کند. او يك فرانسوي است كه به ايران آمده و بعدها اداره يك مزون را به عهده ميگيرد.
گریمور از ما دعوت کرد تا گریم بلانش را از نزدیک ببینیم که به خاطر وقت کم و حجم کارهایی که قرار بود انجام دهیم این اتفاق نیافتاد.
امين حيايي هم ديگر بازيگر اين سريال است كه امروز به شهرک آمده تا به سر صحنه بيايد. او در اين صحنه نقش یک پلیس را ايفاء ميكند که میرزا را با دست بند از بازارچه عبور می دهد.
سارا خوینی ها در توضیحی که از نقش امین حیایی دارد، او را فردی معرفی می کند كه از موقعيت يك درشكهچي بيسواد، به مقامات عاليرتبه ميرسد.
بالاخره بعداز ظهر فیلمبرداری از صحنه شروع می شود.
دري با لهجهاي خاص صحبت ميكند و ميكوشد صداي خود را به گوش همه عوامل برساند. چند دقيقه بعد دوربين فيلمبرداري 35 ميليمتري شروع به کار می کند.
از همه می خواهند موبایلهایشان را سایلنت کنند و از جلوی دوربین کنار بروند.
برای صحنه ای که شاید یک دقیقه در تلویزیون پخش شود چیزی حدود یک ساعت وقت صرف می شود.
کلافه می شوم، سختی کار واقعا زیاد است. یکبار صدا خوب نمی شود، یکبار بازیگری دیر روی صحنه می آید، یکبار …
صحنه فیلمبرداری را ترک می کنم و به کافه تریا می روم، ناهار را قرار است اینجا بخوریم. در فضایی که آدم را به سال های 1320 می برد، جای پیانویی که در فیلم کیف انگلیسی در این کافه دیده بودم خیلی خالی است.
بعد از ناهار دوباره به سراغ آقای دری می روم و او از چند قسمت ابتدایی سریال که قرار است در خارج از کشور فیلمبرداری شود و 5 سال از قصه داستان را حکایت می کند، می گوید. دری معتقد است در صورت تامین بودجه آن قسمت کار بسیار راحت خواهد بود. ساعت از 3 گذشته است از آقای دری خداحافظی می کنم و همراه زنان دیگری که اغلب آنها از دفتر امور زنان صدا و سیما به این شهرک آمده اند آماده بازگشت به تهران می شویم.
و شهرک سینمایی را که تا به حال بسیاری از صحنه های تاریخی کشورمان را نمایش داده است به حال خود می گذارم تا باز هم شاهد واقعیتی البته تلخ از تاریخ این مرز بوم باشد. تاریخی که خدا را شکر می کنم در زمان من اتفاق نیفتاد.
***گزارش از کبری بهروز (سال انتشار گزارش 23 دی 87)