موضوع: "مهارت های زندگی"
زوجین نه تنها با هم در خلق و خو مساوی نیستند بلکه هر فردی نیز با فرد دیگر متفاوت است بنابراین برای برخورد صحیح و مناسب با افراد قبل از هر چیز باید انواع شخصیت های انسان ها را بشناسیم و بعداز آن چگونگی تعامل با آن شخصیت را.
انواع شخصیتهای افراد از نظر کیفیتهای حسی:
افراد لمسی: به کیفیتهای لمسی توجه می کنند و از آنچه لمس کرده اند بیشتر حرف می زنند.
افراد بصری: به کیفیت دیداری توجه می کنند و تصاویر برایشان جلب نظر می کند و از آنچه دیده اند بیشتر صحبت می کنند.
افراد سمعی: به کیفیتهای شنیداری بیشتر توجه می کنند و بیشتر صحبت می کنند.
اگر حالت اصلی همسرتان را بدانید، برای ورود به دنیای خاص او قدم بزرگی برداشته اید و پس از آن کافی است خود را با دنیای او سازگار کنید.
ما در عمل از کسانی که مثل ما هستند تأثیر بیشتری می پذیریم، حالا اگر شما کیفیت حسی همسرتان را شناسایی کنید، در ارتباط برقرار کردن موفق تر هستید.
در نتیجه:
این احساس را در او ایجاد می کند که چقدر هم فکر و احساس و هم روحیه هستید. بنابراین حرف شما در او و نفوذ می کند، تأثیر می پذیرد و روز به روز صمیمی تر می شوید.
دوستی (مدرسه علمیه فاطمه زهرا خمینی شهر) بعد از مطالعه پست «همسرداری حضرت زهرا(س) با دلگرمی دادن به شوهر و تربیت فرزندان » خواسته بود که به زوجین مطالعه کتاب «مطلع عشق» مقام معظم رهبری را پیشنهاد کنم.
بر همین اساس ضمن پیشنهاد این کتاب به زوجین عزیز، فایل دانلود آن را نیز در اختیارشان قرار می دهم.
این کتاب را که مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجین است را می توانید از اینجا دانلود کنید.
این کتاب به صورت دیجیتالی است بعد از لود شدن کامل آن می توانید از قسمت file گزینه save page As را انتخاب و در رایانه خود آن را سیو نمایید.
مرد: من برای تو چی کم گذاشتم؛ خونه، ماشین ، لباس، طلا و…
چی کم داری؟ بگو… دِ بگو دیگه!
زن: من از همان روز اول آشنایی بهت گفته بودم ، با تو شرط کرده بودم تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم کارم رو ول کنم، می خواستی قبول نکنی!
مرد: اون موقع سرم داغ بود ، نفهمیدم چی گفتم . اصلا بگو ببینم برای چی میخوای کار کنی! مگه گرسنه موندی میخوای بری سر کار!!!
تا الان هم که کار کردی بسه، از این به بعد حق کار کردن نداری.
من به پول تو احتیاجی ندارم، ندارم ، ندارم!! فهمیدی؟
زن: پولتم از پارو بالا بره، من می خوام برم سر کار. من زحمت کشیدم، درس خوندم ،دوست دارم کار کنم…
من نیاز روحی به کارم دارم، می فهمی !
مرد: میخوای جامون عوض کنیم، از فردا من بشینم تو خونه، تو بری سر کار!
اون موقع راضی می شی! مرد ایده آلت می شم!
بابا مردی گفتن، زنی گفتن…
زن: تو عهد شکنی می کنی! مگه مجبور بودی، شرطی رو که موافقش نبودی، بپذیری!
مرد: ای بابا،…
اصلا میدونی چیه، من دوست ندارم زنم کار کنه، زوره!
از فردا میشینی خونه، خونه داری و بچهداری میکنی، من میخوام زن خونه و زندگیم باشی.
زن: کور خوندی! فکر کردی من با این حرفا ، کم میارم و غلام حلقه به گوشت می شم!
و….
من که تابحال سفری به آلمان نداشته ام اما می گویند:
بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:
افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.
پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود.
***
البته مطمئا نقطه مقابل این اتفاق هم روی می دهد.