در خشونت هاي فيزيكي، آقايان سرآمد هستند و در خشونت هاي كلامي خانم ها سرآمد هستند.
زبان نيش دار، توهين، تحقير، نفرين، مقايسه… زبان نيش دار يك سوزن كوچولو است كه خانم ها خوب بلدند كه به كجا بزنند و بعد از زدن هم آرام مي ايستند و طرف از درد به خودش مي پيچد و لي خانم اذعان مي كند كه “مگه من چي گفتم؟” “خوب حقيقت تلخه من هم حقيقت را گفتم اگه حرف بدي زدم يكي بزن تو دهنم".
خشونت كلامي در شكل هاي مختلف، متأسفانه در جامعه ي ما خيلي زياد است. ما بايد خيلي روي كلام و حرف زدن هايمان كار كنيم. ما اصلاً بلد نيستيم قشنگ حرف بزنيم. به قول دكتر هايم جينات، زبان نيشدار تيرهاي زهرآگيني است كه بايد به سمت دشمنان ما پرت شود.
زبان نيشدار روح انسان ها را بيمار مي كند و آسيب مي زند.فكر نكنيد فقط حرف است و گفتيم و تمام شدو ما خيلي وقت ها فقط در عرض سه ثانيه يك چيزي مي گوييم ولي سي سال نمي توانيم درستش كنيم.
مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند.يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛
هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت. خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم. خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد. هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه. دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم.خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده.
خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده.
قصه های قدیمی را که امروزه می گوییم ادبیات سنتی، بخوانید و بهره ببرید.
ادامه »