و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمانجستجو نمیکردیم
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود …
ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛
تا دیگران از سر جوانمردی ؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ….
اگر همه ثروت داشتند
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا بود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم….
اگر عشق نبود
اگر کینه نبود ؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت
مادرمان را بردیم بیمارستان ،خدا خیرش بدهد یکی از پزشکان آنجا بعد از اکوی قلب یک طوری که ناراحت نشوم به من گفت: اگر میخواهی مادرت تمام نکند عجله کن و او را ببر بیمارستان ….تا اسم این بیمارستان را شنیدم خوشحال شدم. گفتم: فقط کافی است کارت بنیاد شهید را نشان بدهم و آنها هم مادرمان را عمل کردند. چه خیال خامی، یارو تا چشمش به کارت بنیاد شهید افتاد گفت: جا نداریم. این در حالی بود که از طریق همان پزشک مادرم مطمئن بودیم جا دارند. حالا فکر میکنم اگر کارت بنیاد را نشان نمیدادم شاید کارمان را راه انداخته بودند. به طرف گفتم مگر مدعی نیستید که این بیمارستان بیشتر در خدمت خانواده شهداست؟ پس اگر برای مادر شهید جا نداشته باشد برای چه کسی جا دارد؟
گفت : همین که هست ،هیچ کاری هم نمی توانی بکنی . گفتم : من که می دانم که شما جا دارید . مریض ما هم وضعش اورژانسی است . بپذیرید ، نترسید! پولش را می دهم با طعنه گفت بر فرض گفتم که جا داشته باشیم . جا مال مریض های است که نیازهای خاص دارند… دیگر عصبانی شده بودم . شده بودم حاج کاظم آژانس شیشه ای. با این فرق که اگر موجی می شدم ، مادرم روی دستم می ماند .
چه کار باید می کردم…. مادرم را بردم بیمارستان خصوصی… هیچ امیدی نداشتم. وقتی مسولین آن بیمارستان آن جور ما را جواب کردند از یک بیمارستان خصوصی چه انتظاری می شد داشت ….در اینجا مادرم را خیلی زود بستری کردند ولی چه فایده. بعد از چهار روز مادرم هنوز در کما بود؛ نه حرکتی ، نه حرفی ، نه تپش قلبی. دیگر قطع امید کرده بودم. از معصومین دیگر کسی نبود که دست به دامانش بشوم .خواهرم هنوز امید داشت . رفت مشهد وتوسل کرد به امام رضا(ع). یک کمی هم با برادرم درد دل کرد:« پس چی میگن که دست شهدا اون دنیا خیلی بازه؟ هان مهرداد. نمی دانی مادرت در چه وضعی افتاده. بی وفا! نمی گویی مادرت چقدر دوست داشت محرم امسال را هم ببینه؟ نمی خواهی برای حسین (ع) عزاداری کنه؟ دوست نداری برای غریبی زینب ، سینه بزنه؟» .
… سرتان را با چه درد بدهم ؛ خواهرم در مشهد همین طور داشت با برادرم درد دل می کرد که اینجا مادر یک هو از تخت بلند شد و شفا پیدا کرد. پزشکان وقتی بدن مادرم را چک می کردم با تعجب دیدند که هیچ طورش نیست. سالم سالم است. از فرط خوشحالی ، همین طور اشکی بود که از گوشه چشمهایم سرازیرمی شد . داشتم گریه می کردم که مادرم از من پرسید:رضا ! امروز چند شنبه است ؟ من که در آن چند روز حسابی بهم ریخته بودم ، روزها از دستم دررفته بود ، یکی از پرستاران گفت: حاج خانم، شب جمعه است ؛ شب اول محرم…..
منبع: وبلاگ شهید من
ادخلوا بسلام آمین
مدرسه علمیه حضرت فاطمه (س) محیای محرم شده است.
وارد که می شوی تو را بسلام آمین فرا می خوانند.
و بعد حسین است و حسین است و حسین
رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان خراسان شمالی به سبک زندگی ایرانی اشاره کردند.
ایشان در این دیدار فرمودند:
« یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوهى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانی و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئلهى اساسى و مهمى است. بحث کنیم دربارهى اینکه در زمینهى سبک زندگى چه باید گفت، چه میتوان گفت. عرض کردیم؛ این سرآغاز و سرفصل یک بحث است.»
فکر می کنید اگر شما به عنوان یک طلبه می خواستید به این سوال پاسخ بدهید، چه نکاتی را بیان می کردید؟
براستی
یک طلبه درباره سبک زندگی چه می تواند بگوید و سبک زندگی او چگونه باید باشد؟