ديشب يكي از آشنايان كه دو سه ماهي مي شود ازدواج كرده
تماس گرفت براي مشورت
كه براي شب يلدا خانواده عروس رسم دارن جشن مفصل بگيرند تكليف ما به اربعين و جشن چه مي شود
گفت اگر ما ساده برگزار كنيم ناراحت مي شوند و توقع دارند
گفت كه تازه چند ماه است با اين خانواده فاميل شده ايم و نمي شود كه همين طوري رسم و رسومات آنها را زير پا بگذاريم
هي دليل مي آورد و آخرشم هم اضافه مي كرد اما خب اربعين را چه كار كنيم
بين حرفهايش يك جايي كه مجالش بود پرسيدم چرا به من زنگ زدي و سوال مي كني تصميمي است كه بايد خودت بگيري
در لفافه بهم فهماند كه چون تو حوزوي هستي و ما قبولت داريم اجازه تو يعني صحت عمل ما
يك لحظه ترسيدم
مردم اينقدر روي ما حساب مي كنند و آنوقت خود ما …
بعد نوشت:
عمه جان
اینروزا و شبا
فکر و خیالم همش شده
هندونه و آجیل و فال حافظ و …
قراره یک دقیقه ای که داره به شب اضافه میشه جشن بگیرم
هرچند که از بقیه دقایق عمرم یادم نمیاد که خیلی استفاده مفیدی کرده باشم
که حالا بخوام یک دقیقه بیشتر شدنشو جشن بگیرم
اونم توی ایامی که داری خودتو به کربلا میرسونی
شرمنده م که هر وقت ایام سوگواری مصادف میشه با یه مراسم مثلا شادی ملی
من شادی رو انتخاب میکنم به اسم ملی بودن و باستانی بودنش!!!
شرمنده م که هیچوقت همدردی بلد نبودم
هیچوقت معرفت نداشتم
شرمنده م شرمنده م شرمنده م
بعدتر نوشت:
تا آنجا كه مي دانم اين آشنايمان هنوز تصميمي نگرفته
شنيدم يك النگو گرفته براي عروس و خيال دارد سور و سات شب يلدايي را فراموش كند