در زمان طاغوت زنی از کشور ترکیه که در فسق و فساد به نام بود برای اجرای یک نمایش در ایران به فرودگاه مهرآباد تهران وارد شد و جمعیت فراوانی به استقبال این زن آمدند.یک روز که برای او برنامه گردش میگذارند همین طور که در خیابان های تهران گردش می کند زنی را با چادر میبیند و میگوید: این زن چرا این طوری است؟ می گویند: این خانم چادر به سر دارد. می گوید این چیه روی سرت انداختی؟ پاسخ میدهد این حجاب من است. میگوید: آیا میشود یک دقیقه به من بدهی تا به سرم بیاندازم؟ پاسخ میدهد نه من که نمی توانم چادرم را در انظار عمومی از سرم بردارم این جا نمیشود.
میگوید: کجا میتوانم این چادر را به سر کنم؟ پاسخ میدهد باید به جایی برویم که در دید نامحرم نباشیم. به جای مخصوصی میروند و این خانم ایرانی چادرش را به آن زن میدهد که به برهنگی و فساد مشهور بود. و او چادر را بر سر میاندازد و میگوید: عکس من را بیندازید تنها لحظهای که در زندگی احساس آرامش کردم همین لحظه بود که در چادر بودم. عکس این خانم را با همین چادر در تمام مجلات زن زمان طاغوت منتشر کردند.(محجبه های فرشته اند، كتاب حجاب در عصر ما).