خدایا مرا ببخش
به خاطر در هایی که زدم وخانه ی تو نبود….
موضوع: "کوتاه و خواندنی"
خاطره آن سه روز هرگز از خاطرم نمی رود؛
هر صبح با طنین جوان نواز کلام خدا بیدار می شدم، به همه آنهایی که می شناختم و نمی شناختم بدون هیچ چشم داشتی، بدون محافظه کاری و بدون هیچ ترس و اضطرابی لبخند می زدم و سلام می دادم، وضویی می گرفتم و من نیز با آنها همنوا می شدم، نماز ظهر را به جماعت می خواندم و با خلوص و بی ریا برای همه دعا می کردم، و به زاری و اشک برای همسایگان دوستان، و اقوام همه چیز می خواستم، سلامتی بی بی زهرا، کربلا برای اوس رضا بقال، خواستگار خوب برای مریم دختر اقدس خانم، شفای اکرم خانم، راحتی زایمان زهره دختر آقا فتح الله بنگاهی سر کوچه، عاقبت بخیری پسربچه های شر محله و …. سادگی اطرافیان یاد خودم را از خاطرم برده بود.
بعداز ظهر که می شد به حلقه های بحث می پیوستم و تا غروب درس زندگی می آموختم،
نماز مغرب را نیز به جماعت اقامه م یکردم و در قنوتش باز به اخلاص دعا می کردم سلام که می دادم سر به سجده می بردم و همراه با همه 70 مرتبه استغفار می کردم
استغفرالله ربی و اتوب علیه برای همه حرفهایی که جایی برای گفتن نداشتن و من بی محابا زده بودم
استغفرالله ربی و اتوب علیه برای همه حق هایی که نه به عمد که به جهل و از روی سهو از این و آن ضایع کرده بودم
استغفرالله ربی و اتوب علیه برای همه فکرها و نجواهای شیطانی که روحم را در خفا می رنجاند و من نمی دانستم
استغفرالله ربی و اتوب علیه برای همه …
و بعد افطاری ساده و درنگی کوتاه و باز من بودم و تا سحر نماز و قرآن و دعا و کسب معرفت و اخلاص و نور و خدا و سادگی و سادگی
اینجا مسجد جامع شهر است و من معتکفم همراه با هزاران معتکف دیگر و روز اول به پایان رسید…
روز دوم ذکر لا الله الا الله از زبان کسی نمی افتاد قران را کسی زمین نمی گذاشت مفاتیحی روی قفسه ها نمی ماند، مهر ها همه سجده گاه بود و تسبیح ها همه در دست.
اگر حرفی بود همه درس بود اگر سکوتی بود همه تفکر بود اگر کسی می خندید نه به کنایه بود و نه به تمسخر اگر کسی می گریید نه به ریا بود و نه به دلخوری.
تا غروب به اخلاص می گذشت و تا سحر به سادگی طی می شد تا روز سوم فرا رسید
روز وداع
همه در تلاطم و اضطراب بودیم یکدیگر را در آغوش می کشیدیم و برای همه کارهای کرده و نکرده امان حلالیت می طلبیدیم.
نماز جماعت ظهر که به پا شد همه درها را باز گذاشتند و همه از همه جا آمدند و اعمال ام داوود شروع شد و تا مغرب ماهم مانند فاطمه مادر داوود در اضطراب خوف و رجا از پذیرفته شدن و نشدن به خود پیچیدیم.
از روی حس شیرین امید آمیخته با ناامیدی قلب ها به تندی تپید، اشک ها به راحتی جاری شد، جسم ها خسته تر شد و روح ها سبک بال تر به آفاق پر کشید.
بعد صدای اذان از مناره های مسجد به آسمان بلندشد چنان که گویی اسرافیل اول بار در سور دمید و شیون به ملکوت بالا رفت و فریاد استغفار تا عرش بالا گرفت و بعد استغفار و استغفار و استغفار …
نوشته کبری بهروز، طلبه ای از سال های دور حوزه و با خاطری مبهمی از سه روز اعتکاف رجبیه
دكتر محمد جواد لاريجاني در مراسم رونمايي از طرح كلان شبكه گريد (تورين) ملي محاسباتي و شبكه ملي فرهنگ كه صبح امروز سه شنبه 16 خرداد با حضور رييس جمهور در نهاد رياست جمهوري برگزار شد خاطره ای را از اولین روزهای ورود اینترنت به ایران و توصیه های مقام رهبری درباره استفاده از آن نقل می کند که بسیار خواندنی است:
20 سال پيش زماني كه اينترنت توسط پژوهشگاه دانشهاي بنيادي به ايران آمد اختلافي بين ما و وزير مخابرات پيش آمد كه آنها اعتقاد داشتند كه اين فناوري مانند فكس است. از اين رو من نامهاي به مقام معظم رهبري در خصوص اين فناوري و كاربردهاي آن نوشتم.
پس از دو هفته مقام معظم رهبري هر دوي ما را فرا خواندند و سه مطلب را تاكيد كردند. ايشان فرمودند اين صنعت بسيار جالب است و بايد از همين حالا بر روي آن سرمايهگذاري شود. همچنين اين فناوري بايد براي جوانان بسيار جاذب باشد و لازم است ميدان را براي آنها فراهم كنيم و در نهايت تاكيد كردند اين صنعت مانند ساير صنايع، آلودگي خاص خود را دارد كه بايد براي آن برنامهريزي كرد.
منبع: خبرگزاری ایسنا
به نامه های الکترونیکی ارسالی با عنوان” کنترل پهنای باند اینترنت” که به ظاهر از سوی سرویس های بزرگ تامین کننده اینترنت کشور، که به معرفی نرم افزاری با کاربردهایی همچون قابليت تست و كنترل سرعت ارتباط اینترنتی، قابلیت مدیریت قرارداد ADSL و … اشاره کرده و خواستار دانلود آن می گردد؛ توجه نکنید.
به گزارش بیست به نقل ازمرکز فوریتهای سایبری پلیس فتا، اخیراً ایمیلی در فضای اینترنت ایرانی برای مشترکین شرکتهای ارائهدهندهی خدمات اینترنت پرسرعت ADSL ارسال میشود که ضمن معرّفی نرمافزاری با عنوان «کنترل پهنای باند اینترنت» برای رفع مشکلات پهنای باند کاربر، از گیرندهی پیام میخواهد با کلیک بر روی لینکی نرمافزار یادشده را دریافت کند. متاسّفانه نرمافزار مذکور حاوی بدافزاری است که اطّلاعات کاربران را به سرقت میبرد. این نرمافزار فشرده شده که از خانوادهی keyloggerها محسوب میشود، حاوی دو فایل اجرایی به نامهای network.exe و password.exe است و در مراحل نصب از کاربر میخواهد تا برای اتّصال نرمافزار فایل اوّل و برای ورود کلمهی عبور فایل دوّم را اجرا کند. در صورت اجرای این دو فایل، نرمافزار جاسوسی یادشده بر روی سیستم قربانی نصب شده و در صورتی که قربانی اطّلاعات حسّاسی نظیر اطّلاعات حسابهای بانکی در هنگام خریدهای اینترنتی (شمارهی کارت رمز دوّم، تاریخ انقضای کارت، CVV2) را استفاده کند، آن اطّلاعات به راحتی برای مجرم ارسال میشود. همچنین این نرمافزار امکان سرک کشیدن به فعّالیّتهای کاربر را نیز دارد و در فواصل زمانی کوتاه مدّت نیز ضمن عکسبرداری از صفحهی دسکتاپ کاربر، آن تصاویر را نیز برای مجرم ارسال میکند.
پلیس فتا، ضمن هشدار در خصوص موضوع یادشده، اکیداً از کاربران میخواهد که از اعتماد نمودن به ایمیلهای جعلی و نصب نرمافزارهای ناشناخته، خصوصاً نرمافزارهایی که ادّعاهای خارقالعادهای را مطرح میکنند، خودداری نمایند.
امروز در وب گردی هایم که مثل همه روزهای قبل با سرچ بعضی از کلید واژه ها در گوگل شروع می شود و بعد با خواندن بخش اعظم مطالب یک سایت یا وبلاگ به پایان می رسد به مطلب جالبی رسیدم که وبلاگ محجبه ها فرشته اند منتشر کرده بود:
شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد : روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود . قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟ زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند .
قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم .
چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید ؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز! من پانصد مثقال خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره ی همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود . چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید
چه خوب بود آن مرد باغیرت ، امروز جامعه ی ما را هم می دید که زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی یک مثقال نقره ، چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !