موقع خواب بود كه یكى از بچه ها سراسیمه آمد تو چادر و رو به دیگران گفت:
«بچه ها امشب رزم شب اشكى داریم. آماده بخوابید!» همه به هول و ولا افتادند و پوتین به پا و لباس ها كامل سر به بالین گذاشتند. فقط حسین از این جریان خبر نداشت. چون از ساعتى پیش او به دست… بیشتر »