متروی تهران را که می شناسید
پر است از انواع و اقسام آدم های مختلف
در این طیف گسترده جمعیتی، هستند خانم هایی که با یک جمله و یا یک لبخند می توانی به راحتی سرصبحت را با آنها باز کنی و دغدغه اشان را بشناسی
برای همین است که می گویند مسئولین باید از دل مردم بیرون آده باشند تا با مشکلات آنها آشنا باشند.
دیروز توفیق اجباری شد تا از این وسیله نقلیه عمومی که حتی یک سانت هم از فضای معابر و خیابان ها نمی گیرد استفاده کنم.
در ایستگاه های بین امام خمینی (ره) تا صادقیه با خانم میانسالی سر صحبتم باز شد
از هر دری گفت تا رسید به یک مسئله که آه از نهادم برآورد.
تهیه سیسمونی برای دخترش
گلایه می کرد که هنوز اقساط جهیزیه اش تمام نشده که باید به فکر سیسمونی دادن باشد
می گفت این چه رسمی است که هزینه های بچه کس دیگری را یک خانواده دیگر بپردازد
می گفت آنها دو نفرن از پس هزینه های خودشان بر نمی آیند ما که یک خانواده 5 نفره با دو فرزند دانشجو هستیم چطور باید چند میلیون برای بچه آنها بپردازیم
می گفت: آخر بچه نوزد چه می فهمد عروسک و ماشین و کمد و تخت چیه
می گفت: آپارتمان یک خوابه اصلا جا برای این همه وسیله ندارد
خلاصه بنده خدا انقدر شاکی بود که یادش رفته بود دختر خودش است که بچه دار شده و این نوه اوست که دارد برایش هزینه می کند
گفتم خب چرا چند میلیون می خواهی هزینه کنی وسایل اضافه را نخرید
جمله ام آه از نهادش بلند کرد که
جواب خانواده شوهرش را چه بدهم، جواب مردم، الان دیگر همه این چیزها را می خرند نمی شود که ما نخریم، مردم پشت سرمان حرف در می آورند که ندار بودن خانم ماشاء الله شما که خودت می دانی جلوی دروازه را می شود بست اما جلوی دهان مردم را نه…
***بعد نوشت:
خدا به خیر کند ما را با این رسم های عجیب و غریبمان
خیلی دورترها خانواده از تولد بچه دختر و پسرشان انقدر خوشحال می شدند که یک عرسک یک لباس یا یک پتو حتی کهنه بچه و این جور چها را برایش تهیه می کردند ان هم از ذوق و شوق مادربرگ شدن اما حالا کار به جایی رسیده که مردم از بچه دار شدن فرزندشان هم ناراحت می شوند
بعد می گویند نسل شیعه باید زیاد باشد خب با این رسم ها چطور ممکن است