چند روز قبل يكي از دوستانم را ديدم
ميگفت افسرده شده
دليلش را هم نرسيدن به اهدافش مي دانست
مي گفت هر كاري را شروع كردم نتوانستم تمامش كنم
مي گفت: خسته شدم از اين همه شروع و نرسيدن به اين همه پايان به اين همه نتيجه و به اين همه سرمايه كردن
مي گفت: كلي هزينه مي كني وقت مي گذاري براي يك كار بعد از چند وقت ولش مي كني
خلاصه از زمين و زمان شاكي بود كه چرا مه و خورشيد و فلك در كارند تا من نرسم به اهدافم
در آن زمان حق را به او دادم چون خيلي حالش بد بود (اگر حرفي مي زدم حالش بدتر از قبل مي شد)
اما در دلم كمي هم مقصر دانستمش
دلايلش هم زياد است
امروز كه وب گردي مي كردم مطلب بسيار مرتبطي را يافتم لينك آن را برايش اس ام اس كردم
با اين عنوان: «فرزانه جونم، اينو بخون و از اين به بعد به همه هدفات برس»
شما هم اگر زياد از اين شاخه به آن شاخه مي پريد بخوانيد
یکی از موضوعات مهم در زندگی ما انسان ها ، رسیدن به اهدافی است که برای خودمان تعریف می کنیم. از اهداف کوتاه مدت مثل تمام کردن دوره آموزش رانندگی گرفته، تا اهدافی مثل قبول شدن در کنکور، ازدواج با شخصی که دوست داریم، موفقیت در کار و …
زندگی یعنی هدف هایی که تعیین می کنیم و تلاش برای رسیدن به آنها؛ اما همه ما کمابیش با این مشکل رو به رو بوده ایم که هدفی را انتخاب می کنیم، اما پس از مدتی خسته شده و رهایش می کنیم. این اتفاق اگر چند بار در زندگی رخ دهد، طبیعی است. هیچ انسانی وجود ندارد که از همان اول بداند چه می خواهد. کمی آزمون و خطا در طول عمر لازم است، اما اگر کسی تبدیل شود به قهرمان کارهای ناتمام، آنوقت روزها و انرژی اش را بیهوده هدر می دهد. آنهم در شرایطی که هر کدام از ما فقط یکبار به دنیا می آییم؛ یکبار کودکی می کنیم، یکبار جوان هستیم و متأسفانه این یک واقعیت است که زندگی دکمه برگشت ندارد.
پس اگر هر روز اراده چیزی را داشته باشیم و هر شب از آن دلزده شویم و یک هدف دیگر را جایگزین کنیم، خیلی زود روزگاری می رسد که افسوس زمان از دست رفته را خواهیم خورد.
بهتر است نگاهی به خودتان بیاندازید و ببینید آیا شماهم عادت دارید از این شاخه به آن شاخه بپرید و انرژی تان را هدر بدهید؟ اگر چنین است تا دیر نشده، خودتان را اصلاح کنید. مخصوصاً اگر در سنین جوانی هستید و هنوز فرصت تغییر خواهید داشت، بهتر است بدون سوگیری، در مورد خودتان قضاوت کنید.
پرانتزهای باز می تواند زندگی شما و اطرافیانتان را نابود کند. زیرا برای مثال وقتی هدفی را شروع می کنید، برایش وقت می گذارید و به دنبال رسیدن به آن تلاش می کنید، همسر شما و فرزندانتان از شما حمایت کرده و اگر رسیدن به آن تأثیر مستقیم بر زندگی مشترکتان داشته باشد، خوشحال هستند؛ اما همین که شما آن هدف را رها می کنید، حس اعتمادشان از بین می رود.
پس ببینید شما هم جزء افرادی که همیشه کارها را نیمه تمام می گذارند هستید یا خیر. این افراد ویژگی های زیر را دارند:
کمالگراها و انسان های چهارخانه
شاید فکر کنید که کمالگرایی یعنی انجام یک کار به صورت کامل؛ اما این یک طرف قصه است. افراد کمالگرا استانداردهای خیلی بالایی برای موفقیت خودشان دارند و نرسیدن به آن را مساوی شکست می دانند. این موضوع آنقدر در آنها قوی است که در بسیاری مواقع چون حس می کنند به آن استاندارد نمی توانند برسند، دست از تلاش می کشند و کار را رها می کنند.
در حقیقت آنها یا یک چیز را کامل و بدون نقص می خواهند یا اصلاً نمی خواهند؛ زندگی برای شان مثل صفحه شطرنج، سفید و سیاه است و این اجازه را نمی دهد تا خیلی از کارها را تجربه کنند و همین امر باعث می شود گاهی در ابتدای کار از ترس پایانی نامعلوم، عقب بکشند.
معتاد به تجربه های تازه
برخی افراد از لباس تنشان تا تجربه های دوستی شان، به تنوع علاقه مند هستند. بودن در یک کار مشخص، خواندن یک رشته تحصیلی و زندگی در یک خانه، همه و همه باعث می شود آنها دلزده شده و دوست داشته باشند تا تغییری ایجاد کنند؛ البته این یکی از خصوصیات انسان است که به تجربه جدید علاقه دارد و تغییر روحیه اش را شاد می کند، اما برخی معتاد به تجربه تازه هستند. این خصوصیت به مقدار کمش خوب است، اما علاقه بیش از حد به تازه ها، می تواند گاهی خطرناک هم باشد.
قطب دیگر این روحیه، افرادی هستند که اصلاً تغییر در زندگی شان معنا ندارد. این افراد کاری را شروع نمی کنند که بخواهند نیمه کاره رهایش کنند، اما این روحیه هم اصلاً نمی گذارد که بدانند چه چیزهایی را دوست دارند. همانطور که گفتیم کمی آزمون و خطا برای پیدا کردن علائق، توانایی ها و جایگاه مناسب در زندگی لازم است.
همانطور که افراد یکنواخت از صعودهای بالا عاجزند، افراد تنوع طلب هم هر کوه را تا نیمه بالا می روند و رهایش می کنند به عشق رسیدن به قله ای دیگر. آنها هر چه از عمرشان می گذرد بیشتر شاخه عوض می کنند و این حس تلخ که وقت کافی برای تجربه های جدید ندارند آزارشان می دهد.
بی نظم ها در فکر
یکی از عوامل مهم برای نرسیدن به هدف و رها کردن آن در نیمه راه، بی نظمی فکری است؛ زیرا کسی که فکرش ساختار درستی ندارد، مقدمه هایش در هم و بر هم است و اطرافش را حاشیه پر کرده، هیچ وفت نمی تواند برای یک کار فضای ذهنی مطلوبی را بسازد و آن را تا انتها ادامه دهد و همانطور که می دانید، نظم در کارها یک تمرین خوب برای به دست آوردن نظم فکری است.
تا زمانی که ندانیم از کجا شروع کرده ایم، قرار است در طول مسیر از کجاها عبور کنیم و نقطه پایانی کجاست، نمی توانیم حرکت درستی داشته باشیم و در بسیاری مواقع در نیمه راه می ایستیم.
دنیای سلف سرویسی
یکی از دلایل رها کردن اهداف، دنیای پیرامون ماست که روز به روز رنگارنگ تر می شود. جاذبه های سمعی و بصری و دنیای تبلیغات، باعث شده که انسان امروز مدام چشمش به چیزهای دیگری باشد که می تواند به دست بیاورد؛ در حالی که ممکن است داشته های امروزش را برای به دست آوردن آن از دست بدهد.
کودکی را تصور کنید که در یک اطاق پر از اسباب بازی نشسته و برای داشتن یکی از آنها تلاش می کند، اما همین که به دستش می آورد، چشمش به گوشه دیگر اطاق و اسباب بازی دیگر می افتد و هنوز لذت بازی با وسیله اول را نچشیده، آنرا رها کرده و به دنبال وسیله دیگر می رود.
افرادی که تحت تأثیر تبلیغات قرار می گیرند، چنین حالی را تجربه می کنند؛ یک روز تصمیم می گیرند زبان فرانسه بیاموزند، دو ترم از شروع تحصیلشان نگذشته که تبلیغات آموزش زبان اسپانیایی و وسوسه دوستی که در حال آموختن این زبان است آنها را از فرانسه دلزده کرده و شروع به یادگیری اسپانیایی می کنند، اما این پایان کار نیست؛ ممکن است بعد از چند ماه کلاً آموختن زبان را رها کنند و بخواهند ورزشی جدید که خیلی مد شده است را تجربه کنند و به کلاس های آموزش آن بروند. چون هیچگاه تحقیق کافی نکرده و نمی دانند واقعاً به دنبال چه چیزی هستند، مانند کسی که به سر میز سلف سرویس رفته، از هر چیزی کمی می چشند. اما اگر شما، همسرتان و یا فرزندتان جزء این دسته افراد هستید، می توانید به تغییر روحیه تان فکر کنید.
نگاهی از بیرون به این اخلاق خود بیاندازید و باور کنید اگر اینطور ادامه دهید، روزی که فرصت ها را از دست داده اید، پشیمان می شوید.
وقتی باور کردید که این روحیه به ضررتان است، برای تغییر تصمیم بگیرید. سعی کنید در زندگی درست و آگاهانه انتخاب کنید. هر هدفی که برای خود تعریف می کنید، جوانب اش در نظر بگیرید. با افرادی که آن راه را طی کرده اند،مشورت کنید.
وقتی هدفی را قاطعانه انتخاب کردید، انگیزه های درونی تان را تقویت کنید. با خودتان نجواهای مثبت داشته باشید و برای رسیدن به هدف مورد نظر، قدم های کوتاه تعیین کنید و بعد از برداشتن هر قدم، به افتخار خود هورا بکشید.
سعی کنید کنترل هیجانات را تمرین کنید؛ افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند به خوبی می توانند هدف هایشان را معقولانه انتخاب و دنبال کنند.
در یادداشتی راجع به هوش هیجانی و لزوم آن در زندگی امروز به تفصیل صحبت خواهیم کرد.