هیچ وقت عشوه هایی که در کودکی برای بابا می آمدم از یادم نمی روند. پشت چشم نازک کردن ها، لوس شدن ها، خودشیرینی و چاپلوسی هایم همه برای بابا بود. یادم هست پنج شش ساله بودم که بابا قرار بود برود مسافرت از همه می پرسید سوغاتی چه می خواهند هر کس چیزی می گفت… بیشتر »