سال ۱۳۶۴ بود اول دبیرستان درس می خواندم .بیشتر خانه های شهر در اثر بمباران و برخورد توپ و موشک تخریب شده بود و مردم در روستاها و اردوگاههای اطراف شهر بودنده اند که خانه های در داخل شهر بود. اما همه ادارات دولتی و دو دبیرستان دخترانه و پسرانه همچنان در داخل شهر بود .و بچه ها هر روز با مینی بوس از روستا ها و اردوگاههای اطراف شهر به مدرسه داخل شهر می آمدند .گاهگاهی هم بر اثر بمباران چند وقتی مدرسه تعطیل می شد، اما بعد از مدتی دوباره به مدرسه می آمدیم. تمام دوستانم در مدرسه چادر می پوشیدند در اون دبیرستان ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفری حتی یک نفر بدون چادر نبود .
هیچ کس ما رو به پوشیدن چادر مجبور نکرده بود. فضای روحانی و معنوی اون سالها معطر از خون شهدا بود و دم مسیحیایی امام امت، خمینی کبیر فضای کشور را متأثر نموده بود.