«آزادي و حدود آن در اسلام» پايان نامه سطح دو (كارشناسي)خانم سعيده سادات بهشتي است که به راهنمایی استاد تفسیر در پاييز 1387 تهيه و تنظيم و دفاع شده است.
این پایان نامه در کتابخانه مدرسه علمیه حضرت فاطمه (س) تهران موجود است و علاقمندان می توانند جهت استفاده از آن به این مرکز مراجعه نمایند.
چکیده:
آزادي يكي از لوازم حيات و تكامل است يعني از نيازمنديهاي موجود زنده كه بالفطره در وجودش نهاده شده آزادي است. هر موجود زندهاي كه ميخواهد راه رشد و تكامل را طي كند، يكي از احتياجاتش آزادي است؛ يعني نبودن مانع.
آن اصل طبيعي كه آزادي از آن نشات گرفته است، نيرويي است به نام اراده، كه در وجود انسان نهاده شده است و او را به فعاليت و عمل برميانگيزد.
اما از آن جا كه بشر موجودي اجتماعي است و آفرينش و طبيعتش او را به زندگي در اجتماع سوق ميدهد. بدين صورت كه ارادهاش را با ارادههاي ديگر و فعاليتش را با فعاليت ديگران همراه و سازگار نمايد. نتيجه اين ميشود كه انسان در برابر قانون – كه ارادهها و فعاليتها را با وضع محدوديتهايي تعديل ميكند- خاضع و تسليم باشد.
آزادي به دو گونه است: 1.رهايي از هر گونه قيد و بند در زندگي (كه افراد بيبند و بار در پي آزادي در اين مفهوم هستند) 2.فراهم بودن امكانات تا هر كه به حقوق حقه خود به بهترين شكل دست يابد. (كه عقل و شرع همواره در پي آن بودهاند)
اسلام آزادي به عنوان يك ارزش از ارزشهاي بشر اعتراف كرده است اما نه ارزش منحصر به فرد و نه آزادي با آن تعبيرهاي ساختگي، بلكه آزادي به معني واقعي دارد.
بنابراين در اسلام چه براي مصالح معنوي انسانها و براي شخصيت، روح الهي، مقام خليفه الهي و انسانيت ايجاد مزاحمت كند و همچنين آن چه به مصالح مادي و سلامتي و امنيت انسانها ضرر ميرساند ممنوع است.
در غرب ريشه و منشاء آزادي را تمايلات و خواستههاي انسان ميدانند. از نظر فلاسفه غرب انسان موجودي است داراي يك سلسله خواستهها كه ميخواهد اين چنين زندگي كند. آنچه آزادي فرد را محدود ميكند آزادي و اميال ديگران است. هيچ ضابطه و چهارچوب ديگري نميتواند آزادي انسان و تمايل او را محدود كند.
از حقوق اوليه انسانها آزادي در امور شخصي ميباشد؛ يعني آدمي مالك اراده و اختيار سرنوشت خود باشد و كسي حق نداشته باشد جان و مال و اراده او را تملك كند و صاحب اختيارش گردد.
آزادي عقيده نوع ديگري از آزادي است؛ «عقيده» كه امري علمي است نه عملي اگر مبادي و مقدماتش در نفس انسان پيدا شود، خود او نيز تحقق مييابد و اگر چنين نشود، قابل تحميل نيست. افكار انسان، بر برهان و دليل تكيه دارد بنابراين، نه خود انسان ميتواند عقيدهاي را براي خود تحميل كند و نه ديگران توان تحميل آن را دارند.
در تمامي اديان آسماني، شريعت واقعيتي است كه مردم به پذيرفتن آن ملزم ميباشند و سرپيچي از آن، تمرد شناخته ميشود و احياناً تعقيب كيفري دارد.
در اسلام مطابق طبيعت بشر آزادي بيان و انديشه داده شده تا هركس آنچه در نهان دارد اظهار و عقدههايش را بگشايد اما منظور از آزادي بيان اين نيست كه آنچه انجامش جايز نيست، نوشتن و گفتنش جايز باشد، همچنين آزادي انديشه نبايد در حدي تجويز شود كه منجر به سقوط يا بياعتباري انديشه گردد و مزاحم ساير فعاليتهاي مغزي و رواني شود.
اما مهمترين نوع آزادي كه در تمام مكتبهاي بشري وجود دارد، آزادي معنوي است كه انسان از نظر معنا باطن و روح خودش ممكن است آزاد يا برده و بندهي حرص و اسير شهوت باشد و ممكن است از همهي اينها آزاد باشد؛ يعني وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد.
از آن جايي كه هر مفهوم مقدسي مورد سوء استفاده قرار ميگيرد در مساله آزادي نيز فراوان ديده ميشود، آزادي پيوسته يكي از حربههاي موثر استعمارگران، براي به شكست كشانيدن انقلابهاي آزادي خواهانه و استقلال طلبانهي جهان سوم بوده است.
ابن اثیر گوید :
كانَ [مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليهماالسلام] يُلَقَّبُ بالكاظِمِ، لِأَنَّهُ كانَ يُحْسِنُ إِلى مَنْ يُسيىءُ إِلَيْهِ كان هـذا عـادَتَـهُ أَبَـدا؛
امام موسى بن جعفر عليهماالسلام بدان جهت كاظم (فرو برنده غضب) نام گرفت، كه همواره به كسانى كه به او بدى مى نمودند، نيكى مى نمود، اين سيره و عادت هميشگى وى بود.
كامل ابن اثير: ج6، ص164