هر روز که به خانه بر می گشتم، رایحه غذاهای خوش عطر و بوی همسرم، سرم را پر می کرد و با شور و علاقه بیشتری وارد خانه می شدم. چنان ماهرانه، اصیل ترین غذاهای ایرانی را طبخ می کرد که واقعا متعجب می شدم یک نوعروس که کمتر از یک ماه است وارد خانه شوهر شده، چطور اینقدر متبحرانه آشپزی می کند، نکته های ریز آشپزی را رعایت می کند و غذاهایش این قدر مطبوع و خوش و رنگ لعاب است.
همواره در جمع های خانوادگی از دستپخت او تعریف و تمجید می کردم و واقعا به این که چنین همسر با سلیقه و کدبانویی دارم، احساس مباهات می کردم. دو ماهی از عروسی مان گذشته بود، در محل کارم قدری دچار سرگیجه شدم و حال خوبی نداشتم. به ناچار مجبور شدم مرخصی بگیرم و زودتر به خانه باز گردم. به خانه رسیدم و سوار آسانسور شدم.
مقابل درب منزل که رسیدم، درب آسانسور باز شد و من مادر خانمم را دیدم که با یک ساک جلوی درب خانه مان ایستاده بود و در حال تحویل دادن دو قابلمه غذا به همسرم بود.
اول متوجه چیزی نشدم اما وقتی مادر همسرم مرا دید خشکش زد و بدون این که حرفی بزند دستپاچه شد و یک خدا حافظی کرد و سریع رفت. همسرم هاج و واج بود و نمی دانست چه بگوید. ناگهان دلیل آن همه کدبانوگری و سلیقه و تبحر در آشپزی را متوجه شدم. خیلی ناراحت شدم ؛ از اینکه دو ماه است واقعیت از من پنهان شده است.
به همسرتان متذكر شوید كه كار او به ویژه در خانه برای شما با ارزش است و حتی اگر احساس می کند که علی رغم تلاشهایش، هنوز نتوانسته به موفقیت لازم در زمینه آشپزی برسد اما باز هم تلاشش برای شما ارزشمند است
چند ساعتی با همسرم حرفی نزدم اما وقتی خوب فکر کردم به این نتیجه رسیدم که این یک عدم مهارت است و بالاخره می تواند یاد بگیرد.
ماهها گذشته و همسرم تلاش زیادی برای رفع این مشکل کرد. دیگر اجازه ندادم حتی یک کته ساده هم توسط مادر همسرم طبخ شود ولی حمایتش می کردم تا برای مدتی طولانی هر روز به منزل مادرش برود یا مادرش نزد وی بیاید تا مهارت طبخ غذاهای مختلف را بیاموزد و او را ترغیب کردم که به هر شکلی شده خودش آشپزی را بیاموزد..
“هیچ کس کامل نیست” این عبارتی آرامش بخش و تسلی دهنده است .
صفحات: 1· 2