در ذهن هر کس کلمات و معنیها به گونه ای گسترده با هم ارتباط دارند و از شنیدن یک کلمه فوراً ذهن ما متوجه کلمه دیگری که با آن کلمه مرتبط است، میشود که در اصطلاح روانشناسان به آن تداعی معانی گفته میشود.
طبیعی است که زنجیره ذهنی هر کس با دیگری فرق میکند اما در هر حال هر شخص میتواند بخشی از زنجیره ذهنی خود را به شکل آگاهانه طراحی کند. مثلاً با تکرار هم زمان دو کلمه مثل سیب و چنار ذهن ما این دو کلمه را با هم ارتباط میدهد و از شنیدن یکی به یاد دیگری میافتد.
ممکن است جالب به نظر بیاید که قرنها قبل از اینکه بشر این تکنیک را به صورت آزمایشگاهی و دانشگاهی بشناسد، قرآن به شکل عملی آن را به کار گرفته است. در اینجا از مثال لباس استفاده میکنیم.
در سوره اعراف میخوانیم:
یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (اعراف، 26)
اى فرزندان آدم، در حقیقت، ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورتهاى شما را پوشیده میدارد و [براى شما] زینتى است، و [لى] بهترین جامه، [لباس] تقوا است. این از نشانه هاى [قدرت] خداست، باشد که متذکّر شوند.
خدا در این سوره ما را یاد لباسهایمان میاندازد و میگوید که این لباسها هم از جانب خدا نازل شدهاند که هم پوشاننده عورتها و حافظ آبروی ما و هم زینت بخش ما میباشند.
قرآن برای اینکه ذهن ما را به سمت تقوا بکشد با زیبایی تمام بحث خود را از موضوع لباس ظاهر به لباس باطن میکشاند و میفرماید: جامه پرهیزگاری از هر جامه ای بهتر است.
به این وسیله قرآن بین تقوا و لباس زنجیره ایجاد میکند و میخواهد هر وقت به یاد لباسهایمان افتادیم یا لباسی را در تن خود یا دیگران دیدیم و یا حتی در فروشگاهها لباسی را دیدیم، به تقوا فکر کنیم.
شیطان تنها نیست بلکه با بقیه شیطانها هماهنگ و همکار است و مجموعاً یک قبیله تشکیل میدهند و همه آنها نامرئی هستند. آنها شما را میبینند اما شما متوجه حضور آنها نمیشوید بنابراین اگر مراقب فکر خود نباشید متوجه نمیشوید که منبع ارسال وسوسهها، همان شیطانها هستند و ممکن است آن فکرها را از خودتان حساب کنید.
همین یک جمله حاوی معانی بسیاری است. مثلاً میفهمیم که تقوا هم مانند لباس دارای کیفیت های مختلف است، نکته اساسی این است که همه باید کمترین حد آن را داشته باشند و الا مفتضح خواهند شد.
آدمی میتواند به کمک تقوا حتی با داشتن لباسهای معمولی، همان تأثیرات زینت و بلکه بهتر از آن را در خود ایجاد کنند. این تشبیه به قدری جای فکر دارد و پرمعنا و کاربردی است که قرآن آن را از آیات الله حساب آورده است و مردم را تشویق میکند که به آن توجه کنند.
سپس اتفاقی که برای پدر و مادر ما یعنی آدم و حوا علیهما السلام رخ داد را یادمان میآورد و هشدار میدهد که شیطان تنها نیست بلکه با بقیه شیطانها هماهنگ و همکار است و مجموعاً یک قبیله تشکیل میدهند و همه آنها نامرئی هستند.
آنها شما را میبینند اما شما متوجه حضور آنها نمیشوید. بنابراین اگر مراقب فکر خود نباشید متوجه نمیشوید که منبع ارسال وسوسهها، همان شیطانها هستند:
یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُۆْمِنُونَ
اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند، و لباسشان را از ایشان برکَند، تا عورتهایشان را بر آنان نمایان کند. در حقیقت، او و قبیله اش، شما را از آنجا که آنها را نمىبینید، مى بینند. ما شیاطین را دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمى آورند. (اعراف،27)
این کاربرد تداعی در قرآن بسیار جالب است. کار مۆمنان قرآن خوان را راحت کرده است تا به راحتی بتوانند به یاد تقوا بیافتند زیرا هر وقت در تن خود و دیگران لباسی ببینند، به یاد لباس تقوا افتاده و خاطره پدر و مادرشان آدم و حوا علیهما السلام، که بر اثر یک اعتماد بیجا به شیطان به گرفتاری بزرگ دچار شدند ، را در ذهن مرور کنند.
قرآن برای اینکه ذهن ما را به سمت تقوا بکشد با زیبایی تمام بحث خود را از موضوع لباس ظاهر به لباس باطن میکشاند و میفرماید جامه پرهیزگاری از هر جامه ای بهتر است؛ به این وسیله قرآن بین تقوا و لباس زنجیره ایجاد میکند و میخواهد هر وقت به یاد لباسهایمان افتادیم یا لباسی را در تن خود یا دیگران دیدیم و یا حتی در فروشگاهها لباسی را دیدیم، به تقوا فکر کنیم.
در این میان بعضی از مردم ممکن است یکی دو بار فریفته شیطانها بشوند و توبه کنند اما برخی دیگر که ایمان نمیآورند با آن شیطانها دوست میشوند. آنها کسانی هستند که ایمان نمیآورند:
إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُۆْمِنُونَ
سپس قرآن اینگونه راهنمایی میکند که خیال نکنید دوستان شیاطین خدا را قبول ندارند، بلکه نام الله را هم بر زبان خود میآورند اما کارهای بسیار زشت خود را توجیه میکنند و میگویند پدرانمان هم این کارها را میکردند و خدا ما را به این کارها دستور داده است.
در حالی که خدا هیچ گاه به کار زشت دستور نمیدهد:
وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
و چون کار زشتى کنند، می گویند: «پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمی دهد، آیا چیزى را که نمىدانید به خدا نسبت می دهید؟»(اعراف،28)
سخن پایانی
ما از این تکنیک قرآن میتوانیم برای حل مشکل فراموشی خود استفاده کنیم.
به این معنا که هر جا در زندگیمان بر اثر فراموشی تعهداتمان دچار رفتارهای غلط میشویم، مناسب است که مفهومهای متناسبی با آنچه فراموشی میکنیم را بیابیم تا بر اثر تکرار آن در زندگی به شکل خودکار در سراسر روز بارها و بارها به یاد آن بیفتیم تا اینکه عادت بد از سرمان بیفتد.
بهترین کار آن است که از قرآن شروع کنیم و این ارتباطات معنایی را که قرآن بین امور ساده زندگی و حقایق اساسی دینی ایجاد کرده را شناسایی نماییم.