قبل نوشت:
چند وقت قبل براي يكي از آشنايان چادري دوختم.
پارچه فروش كم گذاشته بود و نيم متري پارچه كم فروخته بود، هر كجا مي برد خياط ها نمي دوختند
مي گفتند پارچه كم است در نمي آيد
گران هم خريده بود و پارچه اش عجب اعلا بود
مستاصل كه چه كند گفتم بده برايت در مي آورم
دو روزه بريدم و دوختم و اتو كردم و دادم دستش
اما دريغ از يك تشكر يك مرسي يك دستت درد نكند خشك و خالي
كلي دمق بودم تا متن زير را ديدم
****
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت …
دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او !!!
آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین
معصوم دنیا میکند …
پس خود را گناهکار مبین !!!
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک
روز شفا داد …
و تنها یکی سپاسش گفت !!!
من محمد نامی را می شناسم که جان خویس را درراه مهربانی و دانایی به خطر انداخت
وکسی سپاسش نگفت!!!
ومن خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده …
یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی ، محمدوخدایشان را سپاس گفتند …
از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند !!!
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد
پس به راهت
ادامه بده