یادم نیست از کی این طور شد، فقط یادم می آید وقتی ۱۴ - ۱۵ ساله بودم یک بار در جمع دوستانه مان حرف از ادامه تحصیل و کنکور و ازدواج شد، دوستم به شوخی به من گفت تو که این همه از درس و کنکور دم می زنی، مطمئن باش فردای دیپلم گرفتنت ازدواج می کنی. انقدر از این حرفش ناراحت شدم که انگار به من فحش داده و سریع جبهه گرفتم و از خودم دفاع کردم…
آن موقع اگر دختری می گفت می خواهم ادامه تحصیل بدهم و فعلاً قصد ازدواج ندارم کلی کلاس داشت.
۱۴ - ۱۵ ساله که بودم می دیدم دخترهایی که زود ازدواج می کردند حس سرخوردگی دارند، در مهمانی ها وقتی با یک بچه وارد می شدند در مقابل دختری هم سن و سال که ازدواج نکرده و درس می خواند و شاغل است از عزت کمتری برخوردار بودند.
نه اینکه بگویم خوب بود که معتقدم شریف ترین شغل برای زن کدبانو بودن است و مقدس ترین هنر، مادر بودن.
اما حالا نمی دانم از کی اینطور شد.
اینطور که حالا اگر دختری بنا به دلایلی مجرد مانده باشد از عزت کمتری برخوردار است. حتی رغبتی به بودن در جمعی که اکثرشان متأهل هستند ندارد، چون باید خود را آماده کند برای تیر و ترکش های حرفها و متلک ها. باید دنبال بهانه باشد برای اینکه بگوید فلان خواستگار را داشته، اصلاً در دل آرزو می کند کاش وسط این همه توجه به تازه عروس جمع، مجالی پیدا کند برای اینکه از خواستگارهایش بگوید، مسائل خصوصی اش را در جمع بگوید تا شاید کسب وجهه کند و بقیه لااقل در دل بگویند پس خواستگار دارد…
این روزها انقدر مسئله قد و اندام و زیبایی برای انتخاب دختر زیاد شده که دخترها از ترس اینکه روزی برچسب «ترشیده» بخورند دست به هرکاری می زنند تا زیبا جلوه کنند. حاضرند صورتشان را زیر تیغ هر جراحی ببرند که نکند مورد پسند مادر و خواهر محترم آقاپسرها واقع نشوند. حاضرند حتی اگر محجبه و مذهبی هستند وقتی برایشان خواستگار می آید آرایش کنند. کفش پاشنه بلند بپوشند که بلند تر جلوه کنند، غذا نخورند و جسمشان را ضعیف کنند که نکند وقتی می پرسند دخترتان چند کیلو است به مذاقشان خوش نیاید و فرصت ازدواج را از دست بدهند.
یادم نیست از کی اینطور شد که حتی کسانی که ادعای مذهبی بودن دارند وقتی می خواهند به خواستگاری دختر بروند از سانتی متر قد و کیلوگرم وزن و سایز کمر و رنگ پوست و حجم مو و توانایی پدر برای تهیه جهیزیه و سیسمونیِ عالی می پرسند اما اگر دختر مهریه ای بالای ۱۴ سکه بخواهد - که حق شرعی اش است - و یا پدر دخترخانم از حقوق و شغل و پول پسر بپرسد کار زشت و بدی کرده و خدا را خوش نمی آید!!
اگر سن دختر بیشتر از ۲۵ باشد می گویند سنش بالاست حتی برای پسر ۴۰ ساله شان هم دختر ۲۵ ساله میخواهند.
همه این رفتارها زشت است، چه توجه صرف به مال و ثروت پسر و چه توجه صرف به ظاهر دختر، اما از هر دست بدهیم از همان هم می گیریم.
متأسفانه این رفتارهای زشت بیشتر از سوی خانواده پسر دیده می شود. نه اینکه چون خودم دختر هستم این را بگویم. نه! خدا نکند پسری از شرایط و موقعیت نسبتاً خوبی برخوردار باشد، مادر و خواهرش اگر دارای همین بداخلاقی ها باشند دیگر خدا را هم بنده نیستند. یک لیست بلند بالای دختران مجرد از یک خانم دست به خیر و واسط ازدواج تهیه می کنند - که البته همین واسطین هم در تحقیر دختران مقصرند که برای یک پسر، ده دختر معرفی می کنند - و بدون درنظر گرفتن عزت و شخصیت دختر و خانواده اش، خریدارانه و طلبکارانه به خواستگاری می روند، رفتارهای بسیار زشتی که حتی از یادآوری و نوشتنش هم اکراه دارم.
این رفتارها باید اصلاح شود. مادر و مادربزرگ های ما اینطور ازدواج نکردند. اگر خواستگار برایشان می آمده واقعاً خواهان بوده نه اینکه از سر بیکاری و با دست خالی بلند شوند بروند خواستگاری که «حالا برویم ببینیم چطور است؟» معمولاً هم پسر را نمی برند چون می دانند رفتنشان جدی نیست و این وسط بیچاره دختر و خانواده اش که برای اینکه مادر پسر افتخار دادند بیایند دخترشان را ببینند، کلی باید در خرج و زحمت بیفتند.
نتیجه همه این بداخلاقی ها و رفتارهای زشت می شود بی عزتی و حقارت دختر. نتیجه اش - نه صد در صد اما تا حدود زیادی - می شود بی حجابی، می شود عقده ای شدن، می شود میل به جلب توجه و هر کاری برای ارضای این میل…
دخترهای بی عزتی که قرار است مادر نسل بعدی باشند.
دختر باید حس کند خواستنی است، محترم است، بخاطر شخصیت و اندیشه اش او را با هزار نیاز از پدرش می خواهند، ریش گرو می گذارند برای خوشبختی اش. باید به دختر فرصت ناز کردن بدهند. وقتی اینجور شد دختر قدر گوهر وجودی اش را می فهمد و حاضر نمی شود مفت و ارزان حریمش را برای هر نامحرمی باز کند.
راستش دختر باید زود ازدواج کند، به خاطر حفظ عزت و احترامش می گویم.
به خاطر حفظ غرورِ لازمش می گویم.
به خاطر دل نازک و شکستنی اش می گویم.
به خاطر روحیه ی لطیف و خیال پردازش می گویم.
به خاطر اینکه زن بماند، با همه خصوصیات زنانه اش.
و به یقین می گویم مقصر این دیر شدن ازدواج دختران - جز در مواردی که واقعاً دست قسمت و حکمتی در کار است و دختر دنبال هم کفو خودش است - مادرانی هستند که دنبال یک حوری کامل و بی عیب برای پسرشان هستند.
سلام خداقوت مطلب زیبایی بود و دغدغه این روزهای جوانها.امیدواریم فرهنگ مردم بالاتربرود.
ازاینکه به وبلاگم سرزدیدممنونم خوشحالم میکنید بازم بیاید وبانظراتتون در بهتر شدن وبلاگم سهیم باشید.یاعلی