واسۀ یه سخنرانی دعوت شده بودم. سوار ماشین شدم و راه افتادم. توی مسیر لاستیک ماشینم پنجر شد.فوری کناری ایستادم و زاپاس رو از صندوق عقب درآوردم و اون رو عوض کردم. خدا رو شکر یک کمی زودتر راه افتاده بودم.
اما حالا دیگه کم کم داشت دیرم میشد. حسابی دست هام کثیف شده بود. با دستمال کاغذی که توی ماشین بود یه حدودی پاکشون کردم، اما حتماً لازم بود که قبل از سخنرانی یه جایی دستهام رو بشورم. همین جور که رانندگی می کردم دیدم این وسط یکی از دکمههای پیرهنم باز شده. اومدم دکمهام رو ببندم پیراهنم که رنگ روشنی هم داشت، سیاه شد. خواستم یه جورایی با کنار دستم اون رو بتکونم و تمیز کنم اما چشمتون روز بد نبینه که لکهها و سیاهی هاش بزرگتر و بیشتر شد. حالا دیگه واقعاً لازم بود که قبل از هر کاری لباسم رو عوض کنم. ولی دیگه فرصت برگشتن و تعویض لباس نبود. با خودم گفتم: عیبی نداره دیگه میرم بالای سن و به مردم میگم خانمها ، آقایون ببخشید، توی راه ماشینم پنجر شد و دست و لباسم واسۀ همین سیاهه. اما در عین حال با خودم میگفتم: کاش دست به دکمهام نمیزدم و میذاشتم اول دستهام رو میشستم و بعد …
یه دفعه یاد این جمله افتادم که واقعاً با دستهای کثیف نمیشه کار تمیزی رو انجام داد.
گفتم الان من میخوام برم واسۀ این جمعیت صحبت کنم که این کار خوبه و اون کار بده . اما راستی خودم چقدر عامل هستم؟ اگه قراره با این حرفهام اثر خوبی روی یه نفر بذارم و یه تغییر مثبتی رو باعث بشم، این تأثیرگذاری و کار خوب وقتی ممکنه و اثر و پایداری بیشتری داره که خودم هم اون رو زندگی کنم. ممکنه دیگران اصلاً از آلودگیهای من خبر نداشته باشند ولی همین آلودگی، اثر کلام خوب و قشنگ انسان رو کم میکنه. یادمون باشه که اون کسی که به کلام آدم اثر میده خداست و خدا کلام اون هایی رو مؤثر می کنه که جداً دغدغۀ پاکی و تمیزی خودشون رو داشته باشن و واسش تلاش کنن.
و این باید رسالت همۀ ما باشه. باید با خودمون عهد کنیم؛ اول درون و وجود و رفتار و زبونمون رو پاک کنیم و بعد از اون بخوایم فرزندمون رو تربیت کنیم. روی خانوادهمون تأثیر مثبت بگذاریم و با حرفامون اطرافیانمون رو به خوبی و پاکی تشویق کنیم.
منبع: وب سایت دکتر حورایی