موضوع: "بالاتر از خبر"
روزهاي آخر صفر را منزل يكي از اقوام - اطراف تهران -كه هيئت داشتند ميهمان بوديم براي كمك
آقاي همسر و وانتش ويژه حمل بار بودند و بنده حقير آشپز- مهماندار- نظافتچي و خلاصه آچار فرانسه بخش خانم ها
روز شهادت امام رضا (ع) بعد از مراسم يكي دو تا از خانم ها ماندند براي كمك
حين ظرف شستن پيشنهاد دادند نزديك هاي صبح من هم بروم براي مراسم كوبيدن درب مساجد!
با چنان ذوق و شوقي درباره مراسم سال گذشته حرف مي زدند كه مانده بودم چطور توجيحشان كنم
امروز استفتائي ديدم درباره اين موضوع كه در ادامه مي خوانيد:
اخبار بيست و سي يكي از مورد علاقه ترين برنامه هايي است كه در خانواده ما ديده مي شود
حدود يكي دو هفته قبل اخبار را با همسرم مي ديديم كه خبر درمان يك پلنگ مجروح پخش شد
آقاي همسر به قدري عصباني شد كه تابحال چنين برافروخته نديده بودمش
مي گفت آدم در مملكت كم داريم كه پلنگ را مداوا مي كنند، مي گفت اين همه مجروح، معلول، سالمند، از كار افتاده، بيمار خاص، نيازمند و … در مملكت وجود دارد كه از پس مخارج يك بيماري ساده بر نمي آيند و بيماري مي ماند و مزمن مي شود آنوقت مي روند سراغ درمان يك حيوان آن هم به بهانه نادر بودنش
مي گفت نمي گويم مخارج درمان اين افراد را صفر كنند و به صورت رايگان درمانشان كنند اما مي توانند هزينه ها را پايين بياورند حداقل براي اين دسته از افراد
مي گفت همينها هستند كه چرخ اقتصاد مملكت را مي چرخانند نبايد وقتي درمانده و ناتوان بودند رهايشان كنيم
مي گفت يك عده اي رفتند و براي آزادي اين مردم جانشان را گذاشتند و با مجروحيت برگشتند حالا يكي يك بار هم سلامشان نمي كند
مي گفت يك عده اي رفتند و كلي از قِبَلِ جبهه رفتنشان دكان باز كردند يك عده اي هم مانده اند كنج خانه اشان و بدون درآمد با بيماري مي سازند….
خلاصه كلي حرف زد تا عصبانيتش خوابيد و آرام گرفت
ديدم راست مي گويد واقعا هم همين طور است
امروز در وبگردي هايم مطلب مشابهي را ديدم كه درد دل يك جانباز را روايت مي كرد
روز نهم دي در تاريخ ماند
«هرچه انسان در اطراف اين قضايا فكر مي كند دست خداي متعال، روح ولايت و روح حسين بن علي (ع) را مي بيند.» مقام معظم رهبري
قبل نوشت:
با وجوديكه همسرم آدم بسيار مذهبي است، سرش به كار خودش است و تنها دلخوشي اش خانواده اش و فاميل هايش هستند و البته من
با وجوديكه تفريح ما شاه عبدالعظيم رفتن و زير بازارچه يك ساندويچ چركولك فلافل خوردن است
با وجوديكه تلويزيونمان از روي شبكه نسيم و البته اين شب ها امپراتور بادها تغيير نمي كند
با وجوديكه ضبط ماشينمان هميشه روي راديو پيام تنظيم است
اما باز هم گاهي نگران مي شوم
نگران دوستان كم فهم و بدفهم و خاله خرسه اي كه ممكن است سركار داشته باشد
نگران بدحجابي هايي كه خيابان هاي تهران را به سالن مدلينگ تبديل كرده اند و جلوي چشمان همسر جوان من رژه مي روند
نگران روزي حلالي كه شايد مخلوطش كند به حرام براي راحتي بيشتر من و زندگي دنيايي مان
اين روزها نگراني هايم بيشتر هم شده
از تبلتي كه خريديم نگرانم
از اي دي اس الي كه داريم و گاهي با آن ايميل هايش را چك مي كند
از تانگويي كه دانلود كرده براي نصب روي موبايلش
از رايتلي كه براي من خريده تا از قافله تكنولوژي عقب نمانم
حتي گاهي پوشيدن كاپشن چرم و شلوار كتانش هم مرا نگران مي كند
نمي دانم زنان سرزمين من هم همين قدر نگراني دارند يا من زيادي مته به خشخاش گذاشته ام
***
قبل تر نوشت:
همكلاسي داشتم در دبيرستان -رابطه امان در حد سلام و عليك بود- چند وقت قبل شنيدم خودكشي كرده
بعدها كه جوياي چرايش شدم گفتند
متاهل بود، پسر دو ساله اي هم داشت، يك زن مجرد از فاميل گاه گاهي مهمانشان مي شد بعدها با شوهرش ازدواج كرد و مرد طلاق همسر را داد، بچه را هم مرد برداشت و نمي گذاشت زن ببيند، زن كه خود را در آخر خط ديده بود، در حمام خودكشي كرده…
حتي چهره اش را به خوبي يادم نيست آخر مال سال هاي خيلي قبل است اما همه اش نگرانم
و چنين قضايي را اين روزها زياد مي شنويم
پايه هاي زندگي مشترك اين روزها سست است و براي استحكام آن بايد كاري كرد
من يك زنم و نگراني هاي زيادي دارم
****
28 آذر فيلتر شدن وي چت راي آورد
الان هم يك هفته اي هست كه ديگر نمي شود با وي چت كار كرد
شنيدم درباره دلايل فيلتر شدن آن گفته اند: