در نگاه کلی به مجموعه آیات و روایاتی که پیرامون زن و خانواده در آیین اسلام وجود دارد به نظر میرسد از منظر این آیین، جایگاه زن و خانواده جایگاهی خاص و ارزشمند است، اما با صرفنظر از این نگاه کلی، برخی زوایای آموزههای این آیین هر از گاهی محملی برای دیدگاههای پرچالش و حتی ضد و نقیض میگردد؛ تا جایی که در مقابل دیدگاه توأم با رأفت اسلام نسبت به زن و نقشهای خطیر او، برخی بر این باورند که اسلام نگاهی سخت و خشن نسبت به زن داشته و به ظرایف روحی و حتی جسمی او نظر نداشته و چه بسا پارهای تعالیم اسلام موجب رنجش روح و جسم زن به عنوان موجودی سراسر مهر و عاطفه میگردد؛ در مقابل این انگاره، برخی از صاحبنظران نیز با تعمق در آیات و روایاتی که حول چنین موضوعاتی صادر شده است بر آن شدهاند تا گره از این مسایل گشوده و اذهان را به درک صحیح چنین مضامینی راهنما باشند. از جمله این موضوعات، مسأله نشوز زن است که همواره بر محملی از مباحثات پرچالش استوار و به کرات، موضوع مناظرات گوناگون بوده است. در این مجال برآنیم تا این موضوع را نگاهی دوباره افکنده و در پی پاسخ این سؤالاتیم که:
هرگاه زنی به هر دلیلی از انجام وظایف زندگی مشترک امتناع ورزد، آیین مقدس اسلام چه راهحلی را پیشبینی کرده است؟
آیا راهحل ارایهشده بهگونهای است که بتواند با حفظ ارزش و منزلت طرفین به حل مشکل منجر گردد؟ آیا در این راهحل، ظرایف و لطایف روح زنان در نظر گرفته شده است؟
طرح مسأله
همانطور که پیشتر در این مجال گذشت، در این نوشتار در پی پاسخ به این سؤالیم که در صورت خودداری زن از انجام تکالیف همسری، اسلام چه راهحلی را پیشبینی کرده است؟ مفهوم و ابعاد این راهحل کدام است؟ آیا این راهحل در تمامی زمانها و جوامع قابل اجراست؟ فلسفه جعل چنین راهحلی چیست؟
با تأمل در متون صاحبنظران حوزه فقاهت، درمییابیم که در پرداختن به موضوع خودداری زن از انجام وظایف همسری بدون عذر شرعی، تمام ایشان از این موضوع با عنوان نشوز یاد و راهحلهایی را ارایه کرده و دلیل اعتبار این احکام را آیه 34 سوره مبارکه نساء معرفی کردهاند (1). جهت وضوح بیشتر مسأله، به بررسی این آیه میپردازیم:
…وَ اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً … ﴿34﴾
و (اما) آن دسته از زنان را كه از سركشی و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد، (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نماييد، و (اگر هيچ راهی جز شدت عمل، برای واداركردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را تنبيه كنيد، و اگر از شما پيروی كردند، راهی برای تعدی بر آنها نجوييد.
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده است (2).
شأن نزول
شیخ طوسی به نقل از جمعی از فقها میگوید: مردی زن خويش را مضروب ساخته بود، زن شكايت نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم برد و درخواست قصاص کرد؛ سپس اين آيه نازل گرديد (3).
بررسی واژگان کلیدی آیه
تخافون
از خافَ يَخافُ خَوْفاً به معنای ترس و بیم (4)؛ بنا بر این، معنای خوف و ترس از نشوز، منظور آشکارشدن نشانهها و علامتهای آن است. این نشانهها بیانگر شکلگیری تدریجی نشوز و تمرد و عدم رعایت حقوق شوهر و تمکیننکردن است که بهتدریج شدت مییابد و به مرحله نهایی و کامل خود میرسد .به نظر میرسد تشخیص این نشانهها برای افراد بهدور از هر نوع منفینگری و در حالت تعادل اخلاقی، کار دشواری نباشد؛ به دیگر بیان، در حالتی که فرد در شرایط عادی و بهدور از عصبانیت و کینهورزی بهسر میبرد، میتواند تشخیص دهد که همسرش نسبت به سابق رفتار متفاوتی ـ در مورد بحث، غیرمتعارف ـ را در پیش گرفته است.
نشوز
از ریشه النَّشْز: ما ارتفع من الأرض، و الجميع نُشوز (5)؛ آنچه که از زمین قد میافرازد، که جمع آن نشوز است؛ کنایه از سرکشی که در بیان فقها مراد از نشوز، خودداری از انجام وظایف شرعی است و با توجه به لسان آیه، مراد از نشوز، خودداری زن از انجام وظایفی است که از منظر شرع در قبال زندگی مشترک باید انجام دهد.
البته در این خصوص برخی بر این اعتقادند که مراد، خاص تمکین است و اغلب معنای آن را اعم از تمکین دانستهاند. شیخ صدوق در اینباره مینویسد:« نشوز از بار وظيفه شانه خالیكردن و اطاعتنكردن زن از شوهر و اداء حق نكردن مرد نسبت به همسر خود است» (6).
در قاموس قرآن نیز آمده است: نُشُوز: برتری و عصيانكردن مرد است بر زن و زن است بر مرد(7). ظاهراً معنای نشوز تخلف امر نيست؛ زيرا درمورد مرد نيز نشوز گفته شده؛ مقصود كجتابیكردن است (8). همچنین برخی معتقدند: بیشتر فقیهان، نشوز شرعی را که مجوز زدن به هنگام نیاز است، به چند مورد خاص محدود ساختهاند؛ مثل سر باز زدن از خواسته مرد در بستر، بیرونرفتن از منزل بدون ضرورت و برخی آرایشنکردن زن را از مصادیق نشوز شمردهاند. همچنین گفتهاند مرد حق دارد زن را به خاطر ترک تکالیف دینی مثل غسل و نماز بزند (9).
مرحوم خویی در این رابطه میفرماید: برای زن جایز نیست که بدون اجازه شوهر از منزل بیرون رود؛ درحالیکه بیرون رفتن ناسازگار با حق استمتاع باشد، بلکه بنابر احتیاط، بیرونرفتن اگرچه ناسازگار با حق ویژه همسری نیز نباشد، جایز نیست؛ بنابراین اگر بیرون رفت، ناشزه میشود، اما سایر کارها بدون اجازه شوهر حرام نیست؛ مگر اینکه با حق بهرهگیری جنسی ناسازگار باشد (10).
ظاهراً نشوز معنایی گستردهتر از اینها دارد و هرگونه عصیان و سرکشی از سوی زن را که انگیزهاش تکبر و خودکامگی باشد، شامل میشود و آیه شریفه نیز که میفرماید: «پس اگر از شما اطاعت کردند، دیگر راهی برایشان مجویید» همین را میرساند.
فعظوهن
از ریشه «وعظ» است که در کتاب العین ذیل این واژه آمده است: العِظَة المَوْعِظَة. وَعَظْتُ الرجل و هو تذكيرك إياه الخير و نحوه مما يرق له قلبه. و من أمثالهم المعروفة (11). منظور از وعظ، یادآوری خیر و نیکی برای مخاطب و راهنمایی او به هر آنچه که موجب رقت قلب و همراهی میشود و هر آنچه که نظیر این مفهوم از امر و نیک و پسندیده است. پس در آیه مورد بحث، منظور از فعظوهن به نوعی صحبتکردن و نصیحت زن توسط شوهر است که میتواند به هر کلامیکه موجب همراهی و نرمش قلب زن گردد، باشد؛ اعم از یادآوری نکات مثبت و مهر و محبت در زندگی مشترک و…
المضاجع
«ضَجَعَ فلان ضُجُوعا، أي نام» جمع مضجع است از ریشه ضجع به معنای خوابیدن و درازکشیدن و مضجع اسم مکان برای خواب یا همان بستر است (12).
اهجروهن
از ریشه هجر به معنای دوری و رویگرداندن است. راغب در مفردات مینویسد اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ [النساء/ 34] كناية عن عدم قربهنّ (13)؛ یعنی منظور از واهجروهن در آیه مورد بحث، کنایه از نزدیکنشدن و عدم توجه به زن ناشزه است.
اضربوهن
از ریشه «ضرب» در معانی متعدد این واژه آمده است: «يك ضرب به معناي زدن است؛ هنگامي كه جسمي به جسم ديگر زده ميشود، كلمه ضرب بر آن اطلاق ميشود؛ لذا خداوند به موسي ميفرمايد: «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ» با محكمي عصايت را به سنگ بزن، اين ضرب يكمفعولي، اما يك ضرب به معناي ذكر كردن است كه دومفعولي به حساب ميآيد؛ به مانند اينكه خداوند ميفرمايد «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً»، اما يك ضرب داريم كه با في استعمال ميشود و گفته ميشود «ضربتم في الارض»؛ يعني پاهايتان را به زمين زديد، و به معناي مسافرت است؛ يعني در زمين در حال مسافرت هستيد. معنای دیگری هم درباره ضرب وجود دارد؛ مثلاً در آيه « وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ» حرف باء، باي الصاق است؛ يعني اين خمر را به سرشان بچسباند. اين باء كه بر سر مفعول به فعل متعدي در ميآيد، الصاق معني ميدهد. حال که در آیه مورد بحث واژه ضرب بدون کلیه این شرایط ذکر شده است، معنای زدن دارد» (14).
اما برخی از فقها معتقدند ازآنجاکه یکی از معانی واژه ضرب، اعراض و دوریجستن است، در اینجا نیز باید این معنا از لفظ اراده شده باشد و مشهور فقها مقابل این عقیده را دارند و به نظر میرسد دیدگاه مشهور، قابل پذیرش است؛ چراکه هرگاه از واژه «ضرب» دوری و اعراض اراده شده باشد، با حرف جر «عن» همراه میگردد و حال آنکه در آیه مورد بحث، این واژه همراه چنین حرفی ذکر نشده است.
حال باید به این مسأله پرداخت؛ اینکه در آیه فوق به مردها اجازه داده اگر ترسیدند همسرانشان سرپیچی کنند و نشانههایی بر سرپیچی دیدند، آنان را موعظه کنند و در بستر با آنان قهر نمایند و تنبیهشان کنند؛ آیا هر سه چاره را میتوان با هم به کار بست یا اینکه ترتیبی است و ابتدا باید راه علاج اول (موعظه) را پیش گرفت و اگر فایدهبخش نبود، راه درمان دوم (قهر کردن) و در صورت ثمربخشنبودن، در نهایت به راه علاج سوم (تنبیه) متوسل شد؟
آیه، مطلق است و ظهور در ترتیب ندارد، بلکه ظهور در جمع دارد، ولی غالب فقهای بزرگوار به قرینه عقلیه، به «ترتیب» فتوا داده و گفتهاند هرگاه با دیدن نشانههایی، شوهر نگران نشوز و سرپیچی همسرش شد، ابتدا او را موعظه کند و از سرپیچی نهی نماید، نیز گناهبودن آن و زیانبخشبودنش به چارچوب زندگی را یادآور گردد؛ شاید زن آگاه و تسلیم شود، یا اگر عذری دارد، بیان کند و برطرف شود .با دیدن نشانههای نشوز و نگرانشدن، فوری نمیتوان از زن قهر کرد یا او را تنبیه نمود؛ زیرا چه بسا این نشانهها دلالت بر نشوز نداشته باشد یا زن معذور باشد و حتی اگر قصد نشوز دارد، با موعظه آگاه شود و دیگر نیازی نیست به همسر اجازه برخورد شدیدتر داده شود (15).
علامه حلی در «تحریرالاحکام» سه راهحل مذکور را ترتیبی دانسته که بنا بر آن، با دیدن نشانههای نشوز، مرد باید بر موعظه بسنده کند، اما اگر مفید نبود و نشوز و سرپیچی پیش آمد، به راه علاج دوم متوسل گردد؛ اگر این هم مفید نبود و بر نشوز پای فشرد، راه علاج سوم را پیش گیرد؛ بنابراین آیه این پیام را میدهد:
زنانی را که نشانههای نشوز از رفتارشان هویدا میشود، نصیحت کنید و از نشوز باز دارید. اگر از پذیرش نصیحت ابا کردند، از آنان قهر کنید. اگر باز بر سرپیچی خود اصرار ورزیدند، آنان را تنبیه کنید (16).
با توجه به شرح فوق، معلوم میشود با ترس از نشوز و پیش از یقین بر ناشزهشدن، فقط مرد حق انذار (هشدار) نصیحت دارد، اما با معلومشدن نشوز، حق قهرکردن؛ و با اصرار بر نشوز، حق تنبیهنمودن.
از سوی دیگر از دیدگاههای برخی از محققین درباره آیه به دست میآيد كه وعظ و هجر و ضرب، نه حكم واجب است و نه حقی برای مرد؛ و هجر و ضرب، نه كيفر و عقوبتی برای زن خواهد بود و نه مرحلهای از مراحل نهی از منكر، بلكه راهحلی است برای مشكلهای بر سر راه خانواده كه بنياد آن را تهديد كرده، خطر فروريزی آن با طلاق را گوشزد میكند و اين راهحل بیهيچ الزامی بهگونه ارشاد و رهنمود از سوی خداوند ارائه شده است. البته سخن در چند و چون و شرايط و وضعيتهای ضرب به تفصيل خواهد آمد.
مراحل سهگانه وعظ و هجر و ضرب هر چند با واو بر يكديگر عطف شدهاند، اما چنان كه مفسران گفتهاند ظهور در اين دارند كه بين آنها ترتيب برقرار است؛ يعنی با چارهسازبودن هر يك، نوبت به ديگری نمیرسد؛ بنابراين تا حد ممكن از راههای مسالمتآميز بايد بهره جست، اما اينكه هر سه مجاز بوده و اختيار با مرد باشد، يا هر سه مرحله با هم جايز باشند، يا بر اساس تفاوت نشوز فرق داشته باشد، يا بر حسب حالتهای افراد متفاوت باشد؛ زنان پندنيوش, زنان عاطفی و احساساتی و زنان سخت و انعطافناپذير با هريك فراخور حال او برخورد شود و…؛ استحساناتی هستند كه نمیتوان منظور بودن آنها را از آيه اثبات كرد (17).
در مقابل نظریه استوار و قوی مشهور فقها، قول دوم و قول ضعیفی هم وجود دارد؛ بدین صورت که همینکه نشوز زن قطعی و معلوم شد، مرد حق دارد او را تنبیه بدنی کند. دلیل آنها اطلاق آیه است که بر جمع دلالت دارد و ظهور یا صراحت در ترتیب ندارد. شیخ طوسی در «المبسوط» میگوید: هنگامیکه زن برای بار اول از تمکین سرپیچی کند [پس از ظهور نشانهها و با مفیدنبودن نصیحت و انذار]، مرد حق دارد از او قهر کند، ولی آیا حق تنبیه بدنی او را با سرپیچیِ اولینبار دارد یا نه؟ دو قول است: قول اول که به او اجازه تنبیه بدنی را هم میدهد و قول دوم که او را در این مرحله مجاز به تنبیه بدنی نمیداند. قول اول قویتر است (18)؛ کسانی چون ابنادریس نیز موافق همین نظر هستند (19).
محقق اردبیلی در «زبدهالبیان » بر این باور است که سزاوارتر آن است که «خوف بر نشوز» را به علم معنا کنیم؛ زیرا به صرف احتمال قوی که سبب خوف است، قهر کردن و زدن جایز نمیگردد (20).
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین آورده است: امور سهگانه مذکور در آیه، اگرچه به وسیله حرف عطف واو عطف شدهاند، اما اموری مترتب و تدریجیاند که به ترتیب باید اعمال شوند و نشانگر ضرورت رفتاری با طمأنینه و منطقی و اجتناب از هر نوع شدت عمل (21).
هرگاه زن از همبستری با زوج خودداری نمود، زوج او را موعظه میکند؛ چنانچه پذیرفت، که مسأله حل شده است، اما چنانچه نپذیرفت، از او روی برمیتابد و باز هم چنانچه کارساز نباشد، او را میزند؛ بهصورتیکه به جراحت و شکستگی منجر نشود (22).
در تفسیر تبیان شیخ طوسی آمده است: فقها اتفاق نظر دارند که نباید ضرب شدید باشد و نیز امام محمد باقر(ع) فرمودهاند که ضرب باید به وسیله چوب مسواک باشد که کنایه از عدم شدت عمل است (23).
با توجه به عبارات فقها میتوان نتیجه گرفت که مشهور فقها در اینکه مراد آیه از واژه «ضرب»، زدن است، همعقیدهاند، اما در اینجا این سؤال مطرح میشود که اولاً مراد از زدن، چه نوع زدنی است؟؛ چراکه ضرب از جمله افعال آدمی است که دارای شدت و ضعف بوده و نمیتوان گفت همه ضربها شکل و اثر یکسانی دارند، و سؤال دوم اینکه اساساً فلسفه این نوع برخورد که خداوند برای اصلاح روابط بین زن و مرد بیان کرده است، چیست؟ آیا این فلسفه همواره ساری و جاری است؟؛ چنانچه بتوان از طرق دیگر این نتیجه را حاصل کرد، آیا باز هم این شیوه کاربرد دارد؟ آیا این شیوه در هر عصر و در مقابل هر فردی کاربرد دارد؟
بیتناسب نیست که اندکی در کیفیت ضرب تأمل کنیم.
در کتاب تفسیری فی ظلال القرآن آمده است: با توجه به سیاق آیه، ایشان نتیجه میگیرند که ضرب نباید برای انتقام و اذیت زن باشد و نیز نباید همراه با اهانت و تحقیر زن باشد و نیز نباید برای اجبار و اکراه و خفیفکردن زن باشد، بر زندگی که او نسبت به آن رضایت ندارد و این ضرب محدود شده است به ضربی که برای تأدیب باشد و همراه با عاطفه و محبتی که مربی نسبت به متربی دارد یا پدر نسبت به فرزندان (24).
در تفسیر كاشف آمده است: هرگاه زن بدون اینکه ذیحق باشد، از انجام وظایف همسری خودداری نمود، زوج میتواند او را موعظه کند و چنانجه نپذیرفت، در بستر از او دوری کند و چنانچه نپذیرفت، او را بزند؛ البته زدنی که بسیار خفیف بوده و برای تأدیب زن باشد، نه برای انتقام از او… در ادامه میافزاید که این امر به ضرب، امر وجوبی نبوده و حتی فقها متفقاند که ترک ضرب اولاست و… (25).
پس در واقع مراد اغلب فقها از ضرب، زدنی است که خیلی شدید نبوده و با هدف اذیت و آزار زن نباشد و با نوعی عاطفه همراه باشد؛ نظیر زدن برخی والدین فرزندان را. البته در مقابل این دیدگاه، برخی نیز معتقدند: خطاب در «و اللّاتي تخافون» با محكمه است؛ چنانكه در آيه بعد میفرمايد: فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها و چون خطاب با حاكم باشد، حق او است و در شأن او است كه زن را نصيحت كند تا از همسرش اطاعت نمايد و چنانچه تمكين نكرد، به مرد دستور دهد كه از او در بستر كناره گيرد تا شايد اين بیاعتنایی سبب بهخودآمدن زن شود، و اگر از اين راه توفيقی حاصل نشد، محكمه حق دارد دستور دهد زن را برای عدم تمكين بزنند، و زدن حق شوهر نيست (26).
البته به نظر میرسد با توجه به دو جمله پیش از عبارت «فاضربوهن» در خصوص «وعظ» و «هجر»، این دیدگاه تناسبی با سیاق جمله ندارد؛ زیرا امر به کنارهگیری در بستر برای محکمه معنا نداشته و از سوی دیگر اینکه در این حد از برخورد نیز به محکمه کشانده شود چه بسا به صلاح خانواده و زندگی مشترک نباشد.
حال این سؤال مطرح میشود که در بسیاری مواقع، ضرب فرزندان توسط والدین که از سر دلسوزی و خیرخواهی صورت میگیرد، منجر به عقده و کینهتوزی فرزند شده و چه بسا مقدمات طغیانهای بعدی او را فراهم کند؛ چراکه به هر حال در هر زدنی نوعی کمرنگشدن مهرورزی در روابط بین افراد وجود دارد و مسلماً هر فردی تفاوت بین زدن حتی خفیف را با مهر و محبت درک میکند؛ بهویژه در دنیای کنونی که حساسیت روحی افراد خصوصاً زنان بهقدری بیشتر شده است که حتی نوع پوشش طرف مقابل به انحاء مختلف تفسیر میشود، پس در این وضعیت ضرب و هجر و …که جای خود را دارد. آیا با این اوصاف هم نسخه همین است؟
به نظر میرسد با توجه به اهمیت نهاد خانواده، در هر جامعهای به ویژه جوامع دینی که قایل به قداست آن بوده و به علت کارکردهای فراوانی که خانواده در تربیت و سلامت روحی و روانی افراد دارد، ادیان الهی بهویژه اسلام برای بقا و تحکیم بنیان خانواده بسیار ارج و منزلت قایل شده است، میتوان دریافت که شیوه عنوانشده در این آیه نیز جهت حفظ روابط بین زوجین و بقا و دوام یک زندگی مشترک با تمام کارکردهای آن است؛ چنانچه فلسفه نزول این آیه را چنین دانستیم، مسلماً میتوان گفت که افراد در شرایط مختلف بهگونهای باید عمل کنند که مخالف این فلسفه نبوده و به اصطلاح نقض غرض رخ ندهد. به بیان دیگر، شیوه ارایهشده در این آیه زمانی کاربرد دارد که مغایرت با فلسفه آیه نداشته باشد؛ چراکه در گفتار فقها مشاهده شد که علت جواز ضرب را نوعی رویکرد تربیتی دانسته و اجازه اعمال زور و انتقامجویی به مرد داده نشده است. با این اوصاف چنانچه حتی همان مرتبه از ضرب هم منجر به اذیت و رنجش زن باشد، بهگونهای که دیگر حاضر به سازش نشده و چه بسا تصمیم به ترک زندگی مشترک بگیرد، مسلماً این راهکار، مناسب این شرایط نخواهد بود؛ البته نمیتوان قایل به نسخ آیه بود، بلکه میتوان مفهوم آن را اینگونه جمع کرد که هرگاه زوج اطمینان داشت که با چنین رفتاری زوجه خود را ملزم به رعایت حقوق زوج خواهد دانست و این برخورد آسیبی به روابط بین زوجین نخواهد زد، میتواند چنانچه راهحل دیگری نیافت، اقدام به این عمل کند.
پینوشت
1. كاشانی، فيض، محمد محسن ابن شاه مرتضی، مفاتيح الشرائع، انتشارات كتابخانه آية الله مرعشی نجفی - ره، قم - ايران، اول، ه ق، ج2، ص302.
2. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 3.
3. همان.
4. صاحب بن عباد، كافی الكفاة، اسماعيل بن عباد، المحيط في اللغة، عالم الكتاب، بيروت - لبنان، اول، 1414 ه ق،ج4، ص 423.
5. حميری، نشوان بن سعيد، شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم، دار الفكر المعاصر، بيروت - لبنان، اول، 1420 ه ق، ج10، ص6593.
6. قمّی، صدوق، محمّد بن علی بن بابويه - مترجم: غفاری، علی اكبر و محم، من لا يحضره الفقيه - ترجمه، نشر صدوق، تهران - ايران، اول، 1409 ه ق، ج5، ص 214.
7. قرشی، سيد علی اكبر، قاموس قرآن، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ششم، 1412 ه ق، ج7، ص66.
8. مطهری, مرتضی, يادداشتهای استاد مطهری, 5/135.
9. حسینی، سیده شهناز، تأملاتی چند در آیة 34 سورة نساء ، مجله متین، شماره 23و24، 1387.
10. خويی، سيد ابو القاسم موسوی، منهاج الصالحين، نشر مدينة العلم، قم - ايران، 28، 1410 ه ق،ج1،ص315.
11. فراهيدی، خليل بن احمد، كتاب العين، نشر هجرت، قم - ايران، دوم، 1410 ه ق،ج2، ص228.
12. فراهيدی، خليل بن احمد، كتاب العين، نشر هجرت، قم - ايران، دوم، 1410 ه ق،ج1، ص212.
13. اصفهانی، حسين بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، دار العلم - الدار الشامية، لبنان - سوريه، اول، 1412 ه ق،ص833.
14. درس تفسیر آیات الاحکام آیت الله علم ربانی بیرجندی.
15. حیدری احمد، پیام زن - آذر 1385، شماره 177 - تأمّلی دوباره بر اجازه تنبیه بدنی همسر.
16. حلّی، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدی، تحرير الأحكام الشرعية علی مذهب الإمامية، مؤسسه امام صادق عليه السلام، قم - ايران، اول، 1420 ه ق، ج3، ص597.
17. حکیم باشی حسن، آيه نشوز و ضرب زن از نگاهی ديگر، فصلنامه پژوهشهای قرآنی،1392.
18. طوسی، ابو جعفر، محمد بن حسن، المبسوط في فقه الإمامية، المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، تهران - ايران، سوم، 1387 ه ق، ج4، 338.
19. حلّی، ابن ادريس، محمد بن منصور بن احمد، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، دوم، 1410 ه ق، ج2، ص728.
20. اردبيلی، احمد بن محمد، زبدة البيان في أحكام القرآن، المكتبة الجعفرية لإحياء الآثار الجعفرية، تهران - ايران، اول، ه ق، ص537.
21. سید محمد حسین طباطبایی المیزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، بیتا، ج 4، ص 345.
22. ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح و تعلیق: سید طیب الموسوی الجزائری، چاپ سوم، قم، مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر، 1404 ق، ج 1، ص 137..
23. ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح: احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج 3، ص 191..
24. سید قطب، فی ظلال القرآن، چاپ پانزدهم، بیروت، دار الشروق، 1408 ق، ج 2، ص 654.
25. محمد جواد مغنیه، الكاشف،تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1424 ق، ج 2، ص 217.
26. قمّی، صدوق، محمّد بن علی بن بابويه - مترجم: غفاری، علی اكبر و محم، من لا يحضره الفقيه - ترجمه،ج5، نشر صدوق، تهران - ايران، اول، 1409 ه ق215.
نویسنده معصومه نادری دانشجوی دکترای فقه و حقوق اسلامی