نهج البلاغه یکی از مهمترین میراث امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است که به عنوان منبع معارف الهی و متضمن روشهای سیاسی اداره جامعه به وسیله انسان آسمانی است.
در میان عبارتهای نهجالبلاغه برخی از عبارات ناظر به ویژگی هایی از زنان میباشد که شایسته است از نظر سند و دلالت مورد مطالعه قرار گیرد تا دیدگاه امیرالمؤمنین در این زمینه آشکار و روشن گردد. در این نوشتار سعی بر ان است با روش پذیرفته شده در علم رجال نسبت به ارزشیابی صدور گفتارها و فرمایشات آن حضرت پرداخته و مدلول فرمایشات آن حضرت با توجه به مقتضیات و شرایط صدوری روایت مورد بررسی قرار دهیم.
این مقاله شامل یک مقدمه و دو گفتار و خاتمه میباشد که فگتار اول درباره سند خطبه 79 حضرت علی علیهالسلام در زمینه ویژگیهای زنان میباشد و گفتار دوم از دلالت حدیث بحث میشود که آیا از نظر دلالی تام است یا باید آن را توجیه کرد و مورد دقت و بررسی قرار داد.
گفتار اول شامل دو فصل است فصل اول که به بررسی سند فراز نخست خطبه 79 پرداخته و فصل دوم از سند فراز دوم بحث میشود که در ضمن هر دو فصل از سند روایاتی که متضمن معنای هر دو فراز خطبه هستند نیز بحث میشود.
گفتار دوم نیز شامل دو فصل است که فصل اول از دلالت فراز نخست حدیث بحث میشود و گفتار علماء در رابطه با آن مطرح میشود به همراه روایت امتحان الاوصیاء که تا اندازه زیادی واقعه جمل را واضح میکند، و فصل دوم از دلالت فراز دوم حدیث به همراه سایر احادیث وارد بحث میشود.
گفتار اول:
«بررسی سند و دلالت خطبه 79 نهجالبلاغه در زمینه ویژگیهای زنان» امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرمایند:
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، 2ـ فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة والصیام فی ایام حیضهن، 3ـ و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد 4ـ و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال، 5ـ فاتقوا شرار النساء، و کونوا من خیارهن علی حذرٍ، 6ـ ولا تطیعوهن فی المعروف حتی لایطمعن فی المنکر.»(1)
از سخنان آنحضرت علیهالسلام است که پس از خاتمه جنگ جمل در نکوهش زنها میفرماید:
«ای مردم، زنها از ایمان و ارث و خرد کمبهره هستند، 2ـ اما نقصان ایمانشان بجهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن در روزهای حیض است، 3ـ و جهت نقصان خودشان این است که (در اسلام) گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است، 4ـ و از جهت نقصان نصیب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان میباشد، 5ـ پس از زنهای بد پرهیز کنید، و از خوبانشان برحذر باشید، 6ـ و در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیروی نکنید، تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند».
ماجرای جنگ جمل در نهجالبلاغه به طور منفصل در خطبههای 14-7 و خطبه 79 نهجالبلاغه نقل شده است؛ اگر همه قضایا یکجا جمعآوری شده و نقل میشد، منظور کلام حضرت واضح شده و شبهات برطرف میشد؛ و از آنجا میفهمیدیم که چرا حضرت به طور کلی همه کسانی را که وارد جنگ شدهاند، و بیعت خود را با امام شکستهاند، مورد نکوهش قرار داده است.
در سایر خطبههای حضرت در نهجالبلاغه مثل خطبه 13 و 14(2) در مذمت مردم بصره پس از جنگ جمل، میفرمایند:
و «أرضکم فریبةٌ من الماء، بعیدة من السماء، خفت عقولم، و سفهت حلومکم».
«زمین شهر شما نزدیک به آب است و دور از آسمان و عقلهای شما سبک و حلم شما و افکار شما سفیهانه است. پس هدف خوبی برای تیراندازانید و لقمه چربی برای مفت خوران».
مذمت آنان به دلیل قرار گرفتن کنار دریا نیست، بلکه به جهت بدرفتاری ساکنین آنجا بوده است.
البته خطبه 79 نهجالبلاغه نیز دارای سند تام و متصلی نیست. زیرا قسمت اول خطبه به صورت مرسله در بعضی از کتب روایی و قسمت آن در کتب دیگر با سند متفاوت نقل شده است. بنابراین در فضل اول به بررسی سند فراز نخست خطبه 79 که درباره نقصان ایمان و عقل و حظ و دلایل آنهاست، و در فصل دوم به بررسی سند فراز دوم خطبه که نهی از مشورت با زنان میباشد، پرداختهایم.
فصل اول: «بررسی سند فراز نخست (نقصان ایمان و عقل و حظ)
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، 2ـ فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة والصیام فی ایام حیضهن، 3ـ و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد 4ـ و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال.
مولف «مصادر نهجالبلاغه و اسانیدها» منابعی برای خطبه 79 ذکر نموده است آن منابع عبارت است از: 1ـ تذکره الخواص، سبط ابن جوزی 2ـ قوت القلوب، ج 1، ص 282، ابوطالب مکی 3ـ فروع کافی، ج 5، کلینی (الحسینی الخطیب، مصادر نهجالبلاغه و اسانیده، جزء ثانی، ج 2، ص 87-86؛ و نیز مراجعه شود به المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغه، دشتی و محمدی، ص 1383).
مؤلف «کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام» مینویسد: «در کتاب کافی این حدیث نبود و آن دو کتاب دیگر تا چه اندازه میتواند یک مطلب تحقیقی را اثبات کند و الله اعلم! به علاوه که در آنها نیز به نحو مرسل نقل شده است. و خلاصه منابع، منبع قابل مستندی را ارائه نداده، و سند حدیث متصل نیست.»
پس از بررسی انجام شده در کتا قوت القلوب چنین حدیثی دیده نشد و ضمنا احادیث این کتاب همه مرسله بوده و عنوان آن در باب معامله با محبوب و… بوده البته به طور اجمال وقایع جمل بصورت پیشگویی قبل از جنگ جمل توسط حضرت علی(ع) به پسرشان محمد بن حنفیه بیان شده است، که مضمون آن ربطی به این خطبه ندارد.
قسمتی از حدیث در آن کتاب چنین است:«قال علی علیهالسلام لابنه محمد بن حنفیه و قدمه امامه یوم الجمل و… فالتفت الیه محمد ابنه فقال هذه و الله الفتنة المظلمة العمیاء فوکزه علیّ برمحه».(3)
پس فراز نخست خطبه 79، فاقد سند روایی است حتی در بررسی و جستجوی روایات به روایتی که سند صحیح داشته باشد، و متضمن معنای فراز نخست خطبه 79 باشد برنخوردیم، تنها دو روایت بود که به عباراتی از خطبه آن هم بدون ذکر علت اشاره کرده بود، یکی روایت امتحان الاوصیاء است که حضرت ماجرای جنگ جمل را برای رهبر یهودیها بیان میفرمایند و در آن روایت حضرت خطاکاران را اعم از زن و مرد مورد عتاب قرار دادهاند. و دوم روایت نقصان عقل را که نقل از پیامبر میبشاد، و اشکالی که در روایت به نظر میرسد این است که دو نفر از رجال سند، احادیث ضعیف را نقل میکردهاند، و ضمنا روایت مرسله نیز میباشد، گر چه ارسال آن ظاهرا ضرری به آن نمیرساند. همچنین مفهوم روایت بدین صورت است که: عقل زنان بر مردان غلبه دارد که میتواند عقل مردان را بدزدد. این روایت نمیتواند مؤید فراز نخست باشد. در ادامه به بررسی سند و دلالت این دو روایت میپردازیم.
«بررسی روایت امتحان الاوصیاء در رابطه با فراز نخست خطبه 79»
چنانچه اراده کنیم خطبه 79 را مورد بررسی قرار دهیم، شایسته است تمام کلمات حضرت را در رابطه با جنگ جمل در کنار هم قرار داده، تا منظور فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام روشن شود و داوری درستی داشته باشیم. برای رسیدن به اصل کلام لازم و ضروری است که طبق اصل تعادل و تراجیح روایات را با هم جمع نموده و مورد دقت نظر قرار دهیم تا بتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم؛ یکی از اشتباهات این است که روایات را به تنهایی مدنظر قرار داده و نتیجهای که عاید ما میشود، گاهی ممکن است دور از انتظار و نظر کتاب و سنت باشد.
در رابطه با فراز نخست، پس از تفحص در بین روایات به روایتی از کتاب اختصاص برخورد نمودیم، که کل سخنان حضرت در واقعه جنگ جمل را بیان نموده است؛ آن روایت که مشهور به امتحان الاوصیاء است در ذیل آورده شده است:
روایت امتحان الاوصیاء
پس از فحص و جستجو در کتابهای مختلف، ماجرای جنگ جمل را که زبان حضرت علی علیهالسلام نقل شده بود، در کتاب اختصاص شیخ مفید و خصال شیخ صدوق با عباراتی مختلف با خطبه 79 بیان شده است. این روایت میتواند منظور کلام حضرت را به روشنی بیان کند. سند روایت در اختصاص چنین است:
الف) جعفر بن احمد بن عیسی بن محمدبن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، عن یعقوب الکوفی قال: «حدثنا موسی بن عبید، عن عمرو بن ابی المقدم، عن ابی اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابی جعفر، عن محمدبن الحنیفیة قال: أتی راس الیهود علی بن ابی طالب صلوات الله علیه…»(4)
متن روایت در هر دو کتاب یکی میباشد قسمتی از آن بدین صورت است:قال: «اتی رأس الیهود علی بن أبی طالب صلوات الله علیه عند منصرفه من وقعة النهروان و هو جالس فی مسجد الکوفه فقال یا امیرالمؤمنین انی ارید ان اسالک عن اشیاء لایعلمها الا نبی او وصی نبی فقال: «سل عما بدالک یا اخا الیهود،…».(5)
خلاصه مضمون و ترجمه روایت: امام پنجم علیهالسلام فرمودند: وقتی امیرالمومنین علیهالسلام از جنگ نهروان برگشته و در مسجد کوفه نشسته بودند رییس یهودیها خدمت حضرت آمده و عرض کرد: سوالاتی از شما دارم که کسی جز نبی یا وصی او نمیداند. حضرت فرمودندک «ای برادر یهود هر چه میخواهی بپرس». و او گفت: «هر پیامبر و وصیای مورد امتحاناتی قرار میگیرند و اوصیا در زمان حیات پیامبر و در بعد از زمان حیات ایشان امتحان میشوند؛ به من بگو چند بار امتحان میشوید و…» حضرت در جواب فرمودند: «در هر مرحله هفت بار ما امتحان میشویم. آیا اگر جواب سؤالات تو را بدهم به راستی آن اقرار کرده و مسلمان میشوی؟» گفت: «بله». حضرت فرمودند: «اما پنجمین امتحان پس از فوت نبی صلیاللهعلیهوآله ای برادر یهودی، کسانی که با من بیعت کردند وقتی دیدن مقاصد شخصی آنها را انجام نمیدهم به همدستی آن زن (عایشه) بر من شورش کردند و با اینکه من از طرف پیامبر بر آن زن ولی و وصی بودم او را بر شتر سوار کردند و بار و بنههای خود را بسته و در بیابانهای ترسناک و دشتهای وسیع او را گردانیدند سگهای حوئب (نام آبی است در راه مکه به بصره) بر او زوزه کشیدند و (آن زن از آنها ترسید زیرا پیامبر به او خبر داده بود که یکی از زنان من به ناحق بر وصی من شورش میکند و سگان حوئب بر او زوزه میکشند، ای حمیرا مبادا تو آن باشی) علامت پشیمانی بر او ظاهر شد. با این حال به فرمان جمعی که علاوه بر بیعت در زمان پیامبر، برای بار دوم نیز با من بیعت کرده بودند (بیعت خود را شکستند) به مخالفت خود ادامه داد تا به مردم شهری (بصره) وارد شد که دستشان کوتاه و ریش ایشان بلند و عقل ایشان کم و رأی ایشان فاسد بود. آنها همسایگان بیابانگردها و میزبان طوفان دریا بودند. (کنایه از سبک عقلی است). آنها ندانسته شمشیر زده و نفهمیده تیر انداختند. من در کار آنها میان دو مشکل واقع شدم، اگر دست نگه میداشتم از شورش و فساد برنمیگشتند و به حکم عقل متوجه نمیشدند. (و لم یعقلوا) و اگر برابر آنها ایستادگی میکردم کار به جنگ خونینی که هرگز نمیخواستم میکشید. با زبان عذر و تهدید حجت را بر آنها تمام کرده و به آن زن پیشنهاد کردم که به خانه خود برگردد و به جمعی که او را آورده بود پیشنهاد کردم به بیعتی که با من کردند وفا کنند و عهد خود را نشکنند.
هر چه میتوانستم از جانب خود به نفع آنها متعهد شدم با برخی از آنان (زبیر) مناظره کردم، حق را یادآور شده و برگشت. با مردم هم به همین روش وارد گفتگو شدم ولی بر نادانی و سرکشی و گمراهی آنان افزوده شد. چون خواستار جنگ بودند. برای همین با آنها وارد جنگ شدم و آنها شکست خورده و حسرت برده و تلفات سنگینی بر آنان وار شد.
من از روی ناچاری و به نفع مخالفین وارد جنگ شدم زیرا اگر بیش از این به آنها فرصت میدادم کارهایی میکردند که این عفو و اغماضی که پس از پایان جنگ در برابر آنها کردم، نمیتوانستم بکنم. زیرا بر خود و ملت خیانت کرده بودم. زیرا در جرمهایی که آنها تصمیم بر آن داشتند شریک میشدم. آنها میواستند شورش خود را در اطراف کشور اسلامی آن روز وسعت دهند و آتش فساد را تا هر جا که میشد دامن بزنند، به کشتار و خونریزی رعایا بپردازند، حکومت را به دست زنانی که کمعقل و کمحظ بودند تسلیم کنند.
(تحکیم النساء النواقص العقول و الحظوظ) و بدین ترتیب از پادشاهان روم و یمن و ملتهای از بنی رفته و گذشته در این خصوص پیروی کنند.
اگر سستی میکردم، در پایان ناگزیر از جنگ بودم و ننگ اهمال در کارزنی و لشگرش را و جنایاتی را هم که مرتکب میشدند، داشتم.
باز من بدون مقدمه و با شتاب وارد جنگ نشدم. قبلاً اتمام حجت رده و تا جایی که امکان داشت جنگ را عقب انداختم، آرامی نشان دادم، به آنها مراجعه کرده و واسطهها فرستادم، هرچه به نفع خود میخواستند بر ایشان متعهد شدم، و هرچه را هم که درخواست نکرده و به نفع آنها بود به آنها پیشنهاد کردم، ولی از همه اینها سر باز زدند و مرا بیچاره کردند تا دست به جنگ زدم و چنانچخ خدا میخواست کار من و آنها را به پایان رسانید. و با مقدماتی که ذکر شد حجت من بر آنها وارد بود و آنها در برابر من محکوم بودند و بعد حضرت رو به اصحاب خود کرده و فرمودند آیا چنین نبود؟» همه اصحاب یکزبان گفتند: «بله یا امیرالمؤمنین و…»
در این حدیث که حدیث بسیار جالبی است و حدود 18 صفحه میشود حضرت وقتی بلایا و مصائبی که بر ایشان وارد شده و مورد امتحان قرار گرفته بودن را بیان میفرمایند، همه به گریه میافتند حتی آن مرد یهودی، و در آخر او اسلام میآورد.
بررسی سند حدیث امتحان الاوصیاء
ب) سند روایت در خصال بدین صورت است:
حدثنا ابی و محمد بن الحسن رضی الله عنهما قالا: حدثنا سعد بن عبدالله قال: حدثنا احمدبن الحسین بن سعید قال: حدثنی جعفر بن محمد النوفلی، عن یعقوب بن یزید قال: ابوعبدالله جعفر بن احمد بن محمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب قال: حدثنا یعقوب بن عبدالله کوفی قال حدثنا موسی بن عبید، عن عمرو بن ابی المقدام، عن ابی اسحاق، عن الحارث عن محمد بن الحنفیه رضی الله عنه و به سند دیگر) عمرو بن ابی المقدام، عن جابرالجعفی، عن ابی جعفر علیهالسلام قال: اتی…).(6)
ظاهرا راویان سند حدیث در «خصال» تا عمروبن ابی المقدم یکی است و حدیث به دو طریق نقل شده است از «ابن ابی المقدام» به بعد بدین صورت است:
الف) عن ابی اسحاق، عن الحارث، عن محمدبن الحنفیه
ب) عن جابر الجعفی، عن ابی جعفر علیهالسلام
ظاهرا روایتی که در کتاب اختصاص نقل شده بود در نقل روایان اخیر به جای «و»، (،) قرار داده شده است، زیرا سند از «ابن ابی المقدام» به بعد بدین صورت آمده است: عن ابی اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابی جعفر، عن محمد بن الحنفیه.
با مقایسه حدیث در دو کتاب «اختصاص» و «خصال صدوق» پی میبریم که سند حدیث در اختصاص نیز به دو طریق بوده و آن بدین صورت است:
الف) عن ابی اسحاق، عن حارث، عن محمد بن الحنفیه
ب) عن جابرالجعفی، عن ابی جعفر علیهالسلام
یکی از دو طریق سند روایت نقل شده از شیخ مفید را مورد بررسی رجالی قرار میدهیم:
1ـ جابر بن یزید الجعفی: از موثقین است و امام صادق علیهالسلام درباره او فرمودند: رحم الله جابر الجعفی کان یصدق علینا.(7)
2ـ عمرو بن ابی المقدام: هو ثابت بن هرمز، علامه و کشی او را توثیق کردهاند؛(8) و مرحوم خویی معتقدند چنانچه عمروبن ثابت که کنیه او ابوالمقدم است همان «میمون» باشد، موثق خواهد بود و او مؤلف کتاب
مسائل است که خبر امیرالمؤمنین علیهالسلام به مردی یهودی در آن بیان شده است.(9)
3ـ موسی بن عبید، مرحوم خویی درباره ایشان میفرماید که او برادر محمد بن عیسی بن عبید یقطین است(10) و شیخ طوسی بواسطه روایتی که نقل کرده او و برادرش را بطور جمعی توثیق کرده است،(11) و نجاشی برادر او را توثیق کرده است.(12) و درباره او گفته است، جلیل فی اصحابنا، ثقة، عین، کثیر الروایة ولی مرحوم خویی به این ترتیب که گفته شد عدالت موسی بن عبید را که شیخ در رجال خود به طور دستهجمعی تأیید کرده است را مورد تأمل قرار داده است.(13)
4ـ یعقوب بن عبدالله الکوفی، ایشان جزء موثقون ابن قولویه هستند.(14)
5ـ ابوعبدالله جعفر بن احمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب علیهالسلام : «در مورد ایشان به رجال کشی و نجاشی معجم الرجال و خویی رجوع شد اما ظاهرا شخصی به این نام در این کتب یافت نشد. و به نظر میرسد مجهول باشد.»
نکات خاص در بررسی روایت امتحان الاوصیاء
1ـ نکوهش زنان در این خطبه خاص جریان جنگ جمل بوده که توسط زنی بنام عایشه که خواستار فخرفروشی و خودبزرگبینی و جاهطلبی و… بوده و در عین حال زنی سیاستمدار بوده که در حوادث، اوضاع و احوال را به نفع خود تغییر میداده است.(15) او همان کسی بود که با این کار، آثار شومی همچون جنگ صفین و سایر جنگهای بین مسلمین از او باقی مانده است. با اینکه او زنی زیرک و سیاستمدار در زمان خود بوده اما حضرت با این خطاب نشان میدهند که عایشه در هنگام مرگ بسیار پریشان و ناراحت بوده و همواره بیان میکرده این جنگ جمل همانند استخوانی در گلویم گیر کرده است.(16)
2ـ حضرت قبل از نکوهش آن زن به نکوهش مردانی که بدون فهم و درک و از روی بیعقلی دنبالهرو راه باطل شدهاند پرداختهاند؛ و این نشانه این است که بین پیروان باطل فرقی نمیکند که زن باشند یا مرد.
3ـ از خلال کلمات حضرت ادب حضرت نسبت به عایشه با وجود خطاهای بسیار او آشار است زیرا که نام او را علنا نمیبرند.
4ـ حضرت نقص عقل را به صورت صفت بیان نمودهاند که اگر من در برابر آنها نمیایستادم آن زنانی که دارای چنین صفتی بودهاند که ناقصالعقل هستند همچون عایشه را به حاکمیت بر خود مینشاندند.
5ـ به طور کلی اگر کل فرمایشات حضرت در جنگ جمل در یکجا بیان میشد محتوی کلام حضرت بهتر درک میشد زیرا حضرت هنگام نکوهش بین زنان و مردان فرقی نگذاردهاند اگر زنان را از جهاتی مورد نکوهش قرار دادهاند به همان نسبت مردان را نیز نکوهش کردهاند و یک معلم انسانساز همیشه همه جوانب را در نظر میگیرد تا کلام او اثر مثبت را باقی گذارد و موجب منفیگرایی نشود.
6ـ در متن حدیثی که بیان شد از دلیل نقصان عقل و نقصان حظ ذکری به میان نیامده و در سایر روایاتی هم که بررسی شده تاکنون روایتی که از حضرت علی علیهالسلام باشد و دال بر دلیل بیان شده در خطبه 79 باشد دیده نشده است. یعنی اگر در روایات علی علیهالسلام از نقص عقل یا ایمان سخنی به میان آمده، سخنی از دلایل آن مثل محروم بودن از نماز، روزه در زمان عادت که موجب نقص ایمان و یا عدم برابری زن و مرد در شهادت که موجب نقص عقل و یا عدم تساوی ارث زن و مرد موجب نقص حظ زن و مرد، به میان نیامده است.
بررسی سند روایت نقصان عقل از پیامبر صلیاللهعلیهوآله
محمدبن یعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن ابی عبدالله عن ابیه عن سلیمان بن جعفر الجعفری عن ذکره عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : «ما رایت من ضعیفات الدین و ناقصات العقول اسلب لذی لب منکن.»(17)
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
سست دینتر و کم خردترینی که عقل دزدتر از شما زنان باشد ندیدهام.»(18)
و احادیث دیگری بدین مضمون در کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام مطرح شده است.
الف) محمد بن یعقوب کلینی که مشهور است به موثق بودن و مراد از عدة من اصحابنا، نیز بنا بر گفته شیخ کلینی یکی از جماعات چهارگانه است که نزد اهل رجال شناخته شده هستند که کل آنها ثقه هستند و نیازی به ذکر اسماء آنها نیست.(19)
ب) احمد بن ابی عبدالله البرقی: ایشان احمد بن محمد بن خالد البرقی هستند که نجاشی و شیخ و علامه او را تأیید کرده و گفتهاند ایشان ثقه است اما از ضعفا نقل حدیث کرده و به حدیثهای مرسله نیز اعتماد کرده است.(20) به نقل از فهرست شیخ طوسی ص 56 و رجال علامه ص 14.
مرحوم خویی در مورد ایشان گفتهاند: که او کثیر الروایة بود. اما چون زیاد نقل از ضعیفان کرده او را از شهر قم بیرون کردهاند و این طعنی است که متوجه راویان است که هر سخنی را از زبان هر شخصی گفتهاند.(21)
ج) ابی عبدالله برقیک همان محمد بن خالد است او از سلیمان بن جعفر حدیث نقل کرده است. و پسرش از او حدیث نقل کرده است. شیخ طوسی و علامه کشی(22) او را موثق دانستهاند. ولی نجاشی به دلیل اینکه از ضعفاء نقل حدیث کرده او را ضعیف شمرده است.(23)
مرحوم خویی فرمودهاند: او جدا کثیرالروایه است و ضعف او ناشی از نقل قول از ضعیفان میباشد نه از وثاقت شخص او، در توثیق شیخ معارضی دیده نمیشود.(24)
د) سلیمان بن جعفر الجعفری: سلیمان بن جعفر بن ابراهیم بن محمد الجعفری و پدرش هر دو ثقه بودند.(25)
برخی از عالمان ایشان را جزء اعلام و رؤسایی شمردهاند که حلال و حرام از آنان نقل شده و راهی برای خدمت هیچیک از آنها نیست، ایشان در «رساله الرد علی اصحاب العدد» مینویسد:
«و اما رواة الحدیث بأن شهر رمضان تسعة و عشرون یوما، فهم فقهاء اصحاب ابی جعفر و ابی عبدالله علیهالسلام و ابی الحسن و ابی محمد صلوات الله علیهم الاعلام و الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتیا و الاحکام الذین لایطعن علیهم و لا طریق الی ذم واحد منهم و هم اصحاب الاصول المدونة و المصنفات المشهورة ثم ذکر جماعة تقدم کثیر منهم فی «فصل الثقات المصرحة بتوثیقهم» و ذکر منهم ابراهیم بن حمزة الغنوی و محمدبن قیس و اباجارود، و…».(26)
آیا با توجه به راویان سلسله سند این روایت میتوان حکم به صحیح بودن حدیث کرد؟
اشکالی که در حدیث به نظر میرسد مرسله بودن آن است زیرا واسطه بین سلیمان جعفری و امام علی علیهالسلام ذکر نشده است ولی در کتاب «معجم الرجال» نقل شده که سلیمان جعفری یا از پدرش یا از ابی الحسن موسی بن جعفر و یا ابی الحسن امام رضا(ع) نقل حدیث میکرده است.(27) البته از سه نفر دیگر که حماد بن عیسی و موسی بن حمزة بن بزیع و سکونی هستند نیز نقل حدیث کرده است که آنها هم هر سه ثقه هستند.(28)
پس کل راویان حدیث افرادی موثق هستند و مرسله بودن این حدیث به صحت آن حذر نمیزند پس میتوان گفت حدیث صحیحه است. زیرا فرد مجهول منحصر است به سه نفر که کل آنها موثقاند. خلاصه پس از بررسی سلسله راویان سند، آن حلقه مجهوله، تقریبا مشخص است، پس میتوان گفت حدیث صحیحه است.
حدیث مرسلهای به این مضمون در فروع کافی(29) نقل شده است که بدین صورت است:
وفی حدیث مالک بن اعین قال: حرض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه الناس بصفین فقال… فانهنّ ضعاف القوی و الانفس والعقول… و هنّ المشرکات.»(30)
ظاهرا روایت قبل از شروع جنگ صفین بیان شده است که حضرت مردم را ترغیب به شرت در جنگ فرموده و سفارشاتی در مورد قوانین جنگ از جمله عدم ایذا زنان میکردهاند و فرمودهاند:
«اگر شما را دشنام دادند از آنان دوری کنید زیرا آنها از نظر قوی و نفس و عقل ضعیفاند و… ایشان مشرکند.»
فصل دوم:
بررسی سند فراز دوم خطبه 79 نهجالبلاغه (نهی مشورت با زنان)
«فاتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهنّ علی حذر، و لا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر».(31)
فراز دوم این روایت با کمی اختلاف در متن و اختلاف در سند در جلدهای مختلف بحارالانوار آمده است. اما به صورت خطبهای مستقل نیست بلکه در باب مواعظ و مشورت و… آمده است و در بعضی نسخهها این روایت از معصوم دیگری نقل شده است.(32)
بررسی سند روایت مضتمن پرهیز از شرار النساء:
الف) العطار، عن ابیه، عن ابن ابی خطاب، عن محمد بن سنان، عن ابی الجارود، عن ابی جعفر علیهالسلام عن ابیه، عن جده قال: قال امیرالمؤمنین علیهالسلام : «واتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن علی حذر ان امرتکم بالمعروف بالمعروف فخالفوهن کیلا یطمعن منکم فی المنکر.»(33)
1ـ العطار، احمد بن محمد بن یحیی العطار: مرحوم خویی و صاحب تنقیح المقال درباره او فرمودهاند او شخصی مجهول است.(34)
اما شهید ثانی در «الدرایه» نوشته است که او فرد موثقی است و نیز محقق داماد در رجال مامقانی به وثاقت او اشاره کردهاند و صاحب معجم الثقات نام ایشان را جزء ممدوحین که وثاقت آنها تصریح نشده است، آوردهاند.(35)
2ـ ابیه، محمد بن یحیی العطار (ابوجعفر القمی): نجاشی درباره او نوشته است که او فردی موثق است و عین (نور چشم) ماست و کثیرالروایة میباشد.(36)
3ـ محمد بن حسین ابی خطاب (الزیات الکوفی) نجاشی و شیخ معتقدند: «محمد بن حسین بن ابی الخطاب ثقة و جلیل من اصحابنا، عظیم القدر، عین».(37)
4ـ محمد بن سنان: نجاشی درباره محمد بن سنان نوشته است: «هو رجل ضعیف جدا لایعول علیه و لایلتفت الی ما تفرد به».
یعنی: از نظر رجالی او فردی ضعیف است که نمیتوان به سخن او تکیه کرد و به حدیثی که تنها از او نقل میشود، اعتناد نمیشود».(38)
مرحوم خویی از شیخ نقل کرده است که:
«طعن علیه و ضعف و جمیع ما رواه الا ما کان فیهما من تخلیط او غلو».(39)
و کشی درباره او نوشته است: او همان ابوجعفر زاهری است که در سال 220 فوت کرده و از غلوکنندگان بوده است.(40)
و در جایی دیگر از حمدویه نقل کرده است که احادیث محمد بن سنان از ایوب بن نوح به ما دیکته شد و گفت:«لا استحل ان اروی احادیث محمدبن سنان».(41)
اما در تفسیر علی ابن ابراهیم نام او جزو ثقات است و معتقد است که تمامی رواتی که در کتاب تفسیر او نام برده شدهاند از ثقات هستند.(42)
و مرحوم خویی توثیقات همگانی را مانند توثیقات علی ابن ابراهیم را حجت میدانند.(43)
5ـ ابو جارود: مرحوم خویی قدسسره ایشان را نه تأیید کرده و نه رد کرده و هیچ نقلی درباره وثاقت ایشان بیان نکردهاند(44) و باز مضمون همین حدیث به اضافه عباراتی دیگر با همان سندی که در جلد 103 آمده بود در جلد 75 بحارالانوار در باب «مشورت و قبولها» چنین آمده است:
العطار عن ابیه: «شاور فی حدیثک الذین یخافون الله واجب الاخوان علی التقوی و اتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن علی حذر و ان امرتکم بالمعروف فخالفوهن کیلا یطمعن منکم فی المنکر.»(45)
ب) نیز در کافی جلد 5 «باب ترک طاعتهن» چنین آمده است:
«عدة من اصحابنا، عن احمد بن ابی عبدالله، عن ابیه، عمن ذکره، عن الحسین ابن المختار، عن ابی عبدالله.» قال: قال امیرالمؤمنین علیهالسلام فی کلام له: «اتقوا شرار النساء… کیلا یطمعن منکم فی المنکر.»
این حدیث دو اشکال دارد: اولاً حدیث مرسله است زیرا واسطه بین ابیه و حسین بن مختار ذکر نشده است. ثانیا: احمد بن محمد و پدرش از ضعفاء حدیث نقل مینمودهاند و یا به مراسیل اعتماد میکردهاند لذا نمیتوان به آن اعتماد نمود. خصوصا که احمد بن ابی عبدالله را به همین دلیل از قم بیرون کردهاند.(46) و نیز پدر او را یعنی محمد بن خالد برقی را گرچه رجالین به وثاقت او گواهی دادهاند اما نجاشی به همین دلیل او را تضعیف کرده است البته مرحوم خویی این مطلب را دلیل بر عدم وثاقت ایشان نمیدانند.(47)
ج) حدیثی بدین مضمون از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: ذکر رسول الله صلیاللهعلیهوآله :
«النساء فقال: اعصوهن فی المعروف قبل ان یأمرتکم بالمنکر و نعوذوا بالله من شرارهن و کونوا من خیارهن علی حذر».(48)
نتیجه و جمعبندی کل روایات پرهیز از شرار النساء:
علماء در مورد اخبار غیرمتواتر (و غیرقطعی که موثق باشند) میفرمایند: در مورد احکام شرعی فرعی حجت است اما در امور تاریخی و مسائل اعتقادی حجیتبردار نیست زیرا آن اثر شرعی نیست و معنا ندارد شارع غیر علم را علم دانسته و مردم را به آن متعبد سازد.(49)
عدهای دیگر قائلند ظن مطلق خبر واحد معتبر در مورد اخبار تاریخی و تکوینی حجت نیست.(50)
عدهای دیگر معیار حجیت خبر واحد نزد عقلاء را وثوق ناشی از مقدمات عقلی میدانند و میفرمایند یکی از مقدمات وثوق، موافقت روحی است بدین معنا که مضمون خبر موافق با اصول اسلامی و قواعد عقلی و شرعی باشد و منظور ائمه علیهماالسلام در احادیثی چون وافق کتاب الله فخذوه همین است.(51)
عدهای دیگر قائلند که هر حدیثی که بر خلاف محکمات قرآن یا احادیث قطعی الدلالة یا بر خلاف عقل فطری سلیم باشد باید رد و تکذیب شود.
اگر حدیثی نه چنین مخالفتی داشت که موجب طرح و تکذیب آن شود و نه حدیث معلوم الصدور و معلوم الدلالة بود که موجب اخذ و التزام به مفاد آن بشود باید آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت و به تعبیر دیگر در مورد آن باید توقف نمود و آن را به اهلش واگذار نمود.(52)
گفتار دوم:
بررسی دلالت خطبه 79
فصل اول:
بررسی متن روایات (مطابق با فراز نخست خطبه 79 یا 80
امام علی علیهالسلام در فراز نخست خطبه 79 میفرمایند:«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، 2ـ فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة والصیام فی ایام حیضهن، 3ـ و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد 4ـ و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال.
پس از بررسی روایات وارده به این مضمون (مضمون خطبه 80 نهجالبلاغه)، به حدیثی که از نظر سندی محکم بوده و هیچ اشکالی نداشته باشد برنخوریم اما شاید من حیث المجموع بتوان پی برد به اینکه بعضی از قسمتهای آن روایات از معصوم صادر شده که مخالف آیات و عقل نیستند. منتهی منظور از عبارتها باید بطوروضوح بررسی شود و ضمنا آن مقدار از روایات که به طور مشترک در سایر روایتها دیده میشود مدنظر قرار میدهیم. مثل عبارتهای نقص یا ضعف در عقل یا دین یا خط، زیرا دلیلهایی که به دنبال این عبارتها آمده است با منطق و عقل سازگار نیست.
باید دقت کرد که محل ایراد خطبه در چه وقتی بوده است؟ و خطاب به چه کسانی؟ باید به بررسی دلایل ذکر شده برای هر قسمت دقت کرد. آیا این دلایل مطابق حقیقت و واقعیت است یا نه؟ آقای جوادی آملی میفرمایند: «این حدیث از پایه و اساس زیر سؤال است». از نظر سند، روایات عام و خاص دارد و اگر حدیثی را نفهمیدیم باید علم آن را به اهلش واگذار کنیم وگرنه آن حدیث را با احادیث طبق قاعده تعادل و تراجیح بسنجیم.
قضایای تاریخی در یک مقطع حساس زمینه ستایش یا نکوهش را فراهم میکند و سپس با گذشت آن مقطع زمینه مدح و ذم نیز منتفی میشود. بخشی از نکوهشهای نهجالبلاغه راجع به زن، ظاهرا به جریان جنگ جمل برمیگردد؛ همانگونه که از مردم بصره و کوفه در این زمینه نکوهش شده است اما نمیتوان به این دلیل آن دو شهر برای همیشه و ذاتا بد و سزاوار نکوهش میباشند. بنابراین نباید این نکوهشها و ستایشها به حساب گوهر شیء گذارده شود. با توجه به آیه:«و قرن فی بیوتکنّ و لاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولی».(53)
که نشانه یک حادثه تلخ تاریخی است که خداوند عالم از اینده خبر داده و زنان پیامبر را از ثمرات تلخ آن قیام بیجا برحذر داشته است.
نقص ایمان
در خطبه علت نقص ایمان، عدم اتیان نماز و روزه در ایام عادت ذکر شده است. اما این دلیل تام و موجه نیست زیرا دخترها حدود 6 سال (9 تا 15 سالگی) زودتر از پسران به سن بلوغ رسیده، ماز و روزه بجا میآورند؛ ضمنا از 13 سالگی تا 48 سالگی که حدود 37 سال میباشد، بطور معمول عادت میشوند که تعداد روزهای آن بدین صورت میباشد:
35سال ×12 ماه×7 روز=2940
و مقدار آن 6 سال برابر است با:
356 روز×6=2136 روز
بعلاوه اینکه در تمام مدت عادتشان روزههای قضا را بجا میآورند و ضمنا مستحب است هنام عادت در وقت نماز سر سجاده نشسته و مشغول به ذکر شوند. در نتیجه اگر مقدار عبادت دختران بیشتر از پسران نباشد کمتر نیست و این دلیل از نظر واقعیت قابل قبول نیست.(54)
آیت الله جوادی آملی و مؤلف کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام و… به طور مفصل به بررسی و نقد این دلیل پرداختهاند.
نقص حظ
اما در مودر ناقص الحظ، چون ارث آنان نصف مردان است.
اولاً: در بعضی موارد ارث زن و مرد مساوی است در بعضی موارد ارث مردان بیشتر و در بعضی موارد ارث زنان بیشتر از مردان است مثلاً اگر مردی پسر و دختری داشت و فرزندانی پیدا کرد و پسر و دختر او قبل از مرگ او مردند. نوههای پسری و دختری ماندند وقتی آن مرد بمیرد، نوههای دختری و پسری که از او ارث میبرند اگر فرضا نوههای پسری او دختر و نوههای دختری او پسر باشند، نوههای دختر او دو برابر ارث میبرند.
ثانیا: مگر کسی که مالش بیشتر باشد شرف او بیشتر است؟ یا مالداری سبب شرافت اوست؟ ر خطبه 160 نهجالبلاغه حضرت میفرمایند:«از آنچه که در دنیا شما را به شگفت درمیآورد دوری کنید به دلیل اینکه آنچه را با خود به همراه میبرید کم است (کفن).»(55) و در خطبه 159 میفرمایند که پیامبر که بهترین خلق خداوند بود از دنیا دوری میکرد. ار دارایی کمال است چرا خداوند به پیامبرانش مال نداد آیا به او اهانت کرده است؟(56)
ثالثا: در مورد ارث، مرحوم علامه طباطبایی قدسسره : در هر عصر و زمانی ثروت جهان به سه ثلث تقسیم میشود که دو ثلث آن سهم مردان و یک ثلث سهم زنان است. ولی چون یک ثلث که سهم زن است، از تصرف مرد برکنار است و دو ثلث مردان میان مرد و زن مورد مصرف قرار میگیرد عملاً دو ثلث در تصرف زنان و یک ثلث برای مردان است به بیان دیگر دو ثلث مال از لحاظ مالکیت برای مردان است و دو ثلث از لحاظ منافع و بهرهبرداری برای زنان، زیرا: زنان یک ثلث را مالکند و از نصف مال مردان هم که مساوی با ثلث همه اموال است بهرهمند میگردند.
پس تدبیر اکثر اموال بدست مردان داده شده چون نیروی تعقلشان از زنان قویتر است و انتفاع و بهرهبردن از اکثر اموال برای زنان قرار داده شده است.
و نیز در ذیل تفسیر آیه: «للرجال مثل حظ الانثیین» فرموده است:
«با انتخاب این تعبیر سنتی را که در جاهلیت میان اعراب مبنی بر منع ارث بردن زنان بوده، ابطال کرده است.»
درست مثل این است که ابتدا ارث بردن زنها را مسلم و مقرر فرض نموده و سپس مقدار سهام مردها را دو برابر آن معرفی کرده باشد یا اینکه در تشریع قانون ارث توارث زنها را اصل، مقرر داشته تا اینکه ارث مردها از روی آن فهمیده شود و اگر این جهات در کار نبود، حتما میفرمود:«لانثی نصف حظ الذکر».
برای زنان نیمی از سهم مردان است.
نقص عقل
اما بخش دیگر روایت که دلیل نقصان عقل را برابری شهادت یک مرد با دو زن میداند. دلیل آن را که شهادت دو زن برابر یک مرد است در آیه قرآن بیان شده است.(57) که اگر یکی فراموش کرد دیگری به یاد او بیاورد نه اینکه فهمش کمتر است معنای ضلال نسیان است نه کمبود عقل.
ضمنا به نظر من این دستور لطف خداوند حکیم است در حق زنان، تا در شهادات به زنان کمتر رجوع شود زیرا خود مردان نیز از شهادت دادن در دادگاهها اکراه دارند چون در بیشتر موارد موجب کینه و دشمنی میشود و خطراتی ممکن است بدنبال داشته باشد. و لذا زنان دچار اضطراب کمتری میشوند.
معنای واژه عقل در احادیث و گفتار علما:
تتبع و جستجو نشان میدهد که در احادیث و روایات به سه معنا استعمال میشود:
1ـ نیروی درک خیر و شر و تمیز میان آنها، و این مناط و ملاک تکلیف است.
2ـ ملکهای درونی است که انسان را به گزینش خوبیها و رها کردن بدیها فرامیخواند.
3ـ تعقل و دانش، بدین جهت در روایات، عقل در برابر جهل و نادانی اطلاق شده است.(58)
در بعضی از احادیث به این تقسیم اشاره شده است مثل: (و در همه احادیث عقل به یک معنا به کار نرفته است).
عن علی علیهالسلام : العقل عقلان عقل الطبع و عقل التجربه و کلاهما یؤدّی الی المنفعة».
عقل دو نوع است، طبیعی و اکتسابی، و هر دو به سود و نفع هدایت میکند.(59)
عقل در کلام دانشمندان و حکما به معانی گوناگونی استفاده میشود.
استاد جوادی آملی: «عقل در اسلام معیار کمال انسانی است، یعنی هر کس که عاقلتر است به کمال انسانی نزدیکتر و نزد خدا مقربتر است و هر که از عقل دورتر است از کمال انسانی کمبهرهتر و از مقام قرب الهی محرومتر است. اما گاهی در اثر اشتراک لفظی که وجود دارد، مغالطهای رخ میدهد و این چنین استدلال میشود که چون معیار تفاوت و معیار کمال انسانی عقل است و این عقل در مرد بیشتر از زن است، پس مردها بیش از زنها به خدا نزدیکتر هستند. در صورتی که این استدلال تمام نیست بلکه مغالطه است که بر اثر اشتراک لفظی رخ میدهد. به عبارت دیگر، آن عقلی که در آن زن و مرد اختلاف و تفاو تدارند غیر از عقلی است که مایه تقرب الی الله است.»(60) و نیز ایشان شهادت دو زن را دلیل بر نسیان او میداند نه نقصان عقل او؛ علامه مجلسی نیز سخنی بدین مضمون دارند.(61)
پس محدثان نیز اعتراف دارند که گاهی عقل به امر ذاتی دلالت دارد که همه از آن برخوردارند و گاهی به عقل اکتسابی اشاره میکند.(62)
انواع عقل:
ـ عقل ذاتی: مراد نیرو و حالتی است که در انسانها به صورت جِبِلّی وجود دارد و معیار و ملاک آدمیت، تکلیف و مسئولیتپذیری انسانهاست. و روایاتی مثل این روایت بر این معنا دلالت دارد: عن علی علیهالسلام : «الانسان بعقله».(63) انسانیت انسان به عقل اوست. و یا حضرت در روایت دیگری میفرمایند: «آدمی عقل و کالبد است، آنکه عقل را رها کرده و به کالبد چسبیده است کامل نیست، بلکه بسان موجودی است که روح ندارد.»(64)
ـ عقل اکتسابی: مراد نیرو، حالت یا ملکهای است که برخورداری انسان از آن در یک قالب مشخص و معین نیست، بلکه استعداد آن در نوع انسانی وجود دارد، قابل افزایش، و رکود است، آسیبپذیر است و عوامل خارجی در شکوفایی و ظهور آن نقش مؤثر دارد.
روایاتی که دلالت بر ازدیاد عقل دارند: الف) قال علی علیهالسلام : «والعلم یزید العاقل عقلاً»
دانش، عقل عاقل را افزون میکند.(65)
ب) قال الصادق علیهالسلام : «ترک التجارة مذهبة للعقل».(66)
کنار گذاشتن تجارت عقل را از بین میبرد.
مشورت با زنان عاقل
روایات دیگری که درباره زنان عاقل میباشد از جمله:
ج) قال امیرالمؤمنین علیهالسلام : «ایاک و مشاوره النساء الا من جرّبت بکمال عقل فان رایهن یجر الی الافن و عزمهن الی الوهن.»(67)
«از مشورت با زنان پرهیز کن، جز زنی که کمال عقلش را تجربه کردهای، چه رأی زنان به تباهی و تصمیمشان به سستی میکشاند.»
اما در مورد حدیث مشهور که فرمودند:
«ایاک و مشاورة النساء الا من جرّبت بکمال عقلٍ».
بپرهیزید از مشورت با زنان مگر زنی که کمال عقل او به تجربه رسیده است.(68)
اولاً: این حدیث اشاره به یک حرکت عقلی و رشد فکری است که همه مردم عاقلانه و صحیح فکر نمایند و زنان نیز به خود آیند و برای رسیدن به رشد عقلی تلاش کنند و در جوار عقل به زندگی عاقلانه دست یابند و این خود تأیید همان است که زن میتواند خود را به کمال عقلی برساند.
ثانیا: چون مرد دایره فکر و معاشرتش وسیعتر از آن است که در هر حال مسایل را با همسرش در میان بگذارد لذا مشورت در همه امور با زنان برای آنان مشکل است.
در تفسیر نهجالبلاغه استاد جعفری ذیل شرح مفصلی راجع به حدیث فوق آمده است: «این روایت نظریه ما را که میگوییم نظام خانوادی در اسلام «درون شورائی و برون سرپرستی مرد است» تأیید مینماید.»(69)
مضمون روایات پرهیز از مشورت با شرارالنساء را میتوان توسط این روایت تفسیر کرد.(70)
بررسی روایات از جهت دلالت نمیتواند مطلب روشن و صریحی را بدست ما بدهد تنها مطلبی که قابل تبیین است، این است که این گونه احادیث، واقعیتهای موجود در آن زمان را نسبت هب زن توصیف میکند که بر اثر فرهنگ نامناسب زمینه رشد فکری و عقلانی برای زنان فراهم نبوده و آنچه از فزونی عقل در مرد سخن میرود ناظر بر همین کسب آگاهی (اکتسابی) مرد است نه عقل فطری او.
استاد محمدتقی جعفری قدسسره زنان و مردان را در عقل عملی برابر میداند تفاوت را در عقل نظری میبیند و عقل نظری را چنین تعریف میکند: همان فعالیت استنتاج هدفها یا وصول به آنها با انتخاب واحدها و قضایا و وسایلی که میتوانند برای رسیدن به هدفها کمک نمایند، بدون اینکه واقعیت یا ارزش آن هدفها و وسایل را تضمین نمایند.
همواره عقل نظری بر آنچه که از پیش صحیح فرض شده است حکم صادر میکند و کاری با آن ندارد که صحیح از نظر چه کسی؟ در چه شرایطی؟ از روی کدام واقعیتها؟ (و به طور خلاص). برای همین حتی منطقدانان که بر همه راههای فعالیت عقل نظری اشنا هستند انسانشناس واقعی و جهانشناس واقعی نبودهاند زیرا واقعیتها و ارزشها غیر از شناخت و قدرت بر تنظیمبندی فرمولها بر مبنای وسایل صحیح فرض شده، میباشد. در صورتی که عقل عملی هر یک از نیروهای فعال درون بشری را مانند عقل نظری، و وجدان و حس و استشمام واقعیات و اراده و تجسیم و اندیشه را هماهنگ میسازد که همه آنها را در وصل به واقعیات و بایستگیها و شایستگیها بسیج نمایند.
متفکران شرقی و غربی همه به این نتیجه رسیدهاند که عقل نظری محض وسیلهای است برای تنظیم واحدهای از پیش فرض شده صحیح، برای رسیدن به اهداف مطلوبی که تلقی شده نه اینکه عقل نظری حاکم مطلق در واقعیات و ارزشهای شناخت انسان و طبیعت و… بوده باشد.(71)
و بعد ایشان نمونههایی از دانشمندانی که از نظر عقل نظری به تکامل نسبی رسیدهاند، اما در اسرار و حقایق عالم به ناتوانی و درماندی خود اقرار کردهاند را ذکر میکنند.
و در جای دیگر میفرمایند:(72) «کلمه عقل عملی در مکتبهای گوناگون به اصطلاحات مختلفی تعبیر میشود، مانند عقل سلیم، عقل فطری، وجدان، عقل کمالجو و به قول کانت میگوید: «این قوه یعنی عقل عملی برتر و شریفتر از عقل نظری است زیرا عقل نظری آنچه میکند راجع به ظواهر و عوارض یا مصلحتاندیشی دنیوی است و درباره حقایق و ذرات و معقولات واقعی چنانکه گفتیم جز حدس و احتمال کاری از او ساخته نیست، بلکه غالبا در ذهن وسوسه میکند و شک میآورد.
اما عقل عملی متوجه حقایق است و حسن نیت و اراده خیر را به انسان میدهد و بنیاد عقاید دینی و اخلاقی را استوار میسازد، منشأ ایمان است نه تشکیک.»(73)
و استاد جعفری در آخر میفرمایند: «اگر صنف زنان با توجه به گسترش عقل نظری محض مردان، احساس حقارتی در خود نمایند، عامل شکست روحی خود را با دست خود فراهم میآورند. اگر ایشان از عوامل تعلیم و تربیتی کامل برخوردار شوند، به جهت داشتن نقش اساسی در خلقت و چشیدن طعم واقعی حیات و برخوردار بودن از احساسات عالی یا امکان تصعید احساسات خام به احساسات عالی که در صنف زنان قویتر است میتوان ادعا کرد که زمینه رشد شخصیت انسانی در زنها کمتر از این زمینه در صنف مردان نمیباشد.»
س از بررسی سخنان عالمان و روایات من حیث المجموع میتوان این مفهوم را برداشت کرد که آنچه موجب پیشرفت عقلی در انسان است علم و تجربه و ایمان است. که زن و مرد در این زمینه فرقی ندارند یعنی اگر مردان نیز از نظر علمی یا تجاری یا اجتماعی بسیار فعال هستند از نظر عقلی در رتبه پایینتری هستند. بر فرض که حضرت چنین فرموده باشند چنین سخنی بعید نیست چرا که در گذشته زنان را از مواضع سیاسی و اجتماعی و علمی و… دور نگه میداشتهاند اما در آن زمان زنانی چون حضرت فاطمه علیهاالسلام و حضرت زینب مظهر تکامل انسانیت بودهاند بطوری که حضرت صاحب الزمان علیهالسلام میفرمایند: «من به مادرم حضرت زهرا تأسی میکنم و از ایشان درس میگیرم.»
و همچنین کتبی چون کتاب اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام و کتاب بلاغات النساء نوشته شده است که در آنها حدود سه هزار زن عالمه و فاضله نام برده شده است.(74)
فصل دوم
بررسی دلالت احادیث (مطابق با قسمت آخر خطبه، منع مشورت با زنان
با توجه به سایر احادیث وارده که قبل بیان کردیم شرایط مشورت کردن بیان شده است؛ مثلاً حضرت میفرمایند با کسانی مشورت کن که از خدا میترسند.(75) و در بعضی روایات بیان شده با کسانی مشورت کن که ضعیف نیستند و بعد به تفسیر آن پرداخته که ضعیف فکری نباشند که این احادیث شامل زن و مرد هر دو میشود.(76)
حکم منع مشورت با زنان شرور اختصاص به زنان ندارد بلکه با توجه به سایر روایات شامل مردان نیز میشود.
از سایر روایات باب فی ترک طاعتهن میفهمیم نهی مشورت با زنان در بعضی مسائل میباشد، مثلاًا امام باقر علیهالسلام در روایتی (مرفوعه) فرمودهاند: «در اموری که باید مخفی باشد با زنان مشورت نکنید (زیرا آن را فاش میکنند) و در مورد فامیل خودتان با آنها مشورت نکنید.»(77)
(شاید از باب اینکه معمولاً خانمها با خانواده همسرشان مانند خانواده خودشان یکی نیستند البته این امر معمولاً دوطرفه است و آقایان هم آنطور که با اقوام خودشان همرنگ و یکدل هستند ممکن است با اقوام همسرشان اینگونه نباشند.)
در حدیث دیگر اطاعت از زنان نهی شده است در صورتی که اذن رفتن به عروسی و حمام و غیره داشته و لباسهای نازک از مردان بخواهند ه این هم دلالت بر داشتن غیرت و محافظت از همسر میکند.
شیخ حر عاملی نیز در توضیح این حدیث نوشته است صرف حمام رفتن یا عروسی رفتن اشکال ندارد بلکه کاری نیک و گاهی ضروری میباشد؛ شاید اشکال آن از جهت این است که با لباسهای نازک به این مکانها بروند.(78)
روایت دیگر: از مشورت با زنان برحذر باشید زیرا در آنها ضعف و سستی و عجز است.»(79)
پس از بررسی روایات، به این نتیجه میرسیم اگر بستری مناسب برای پرورش و تکامل زن در جامعه وجود داشته باشد زنان نیز همانند مردان به تکامل عقل نظری رسیده و مشورت با آنان به نفع فرد میباشد.
علامه محمدتقی جعفری در ذیل این قسمت خطبه و روایت بعد میفرماید:«این روایت اثبات میکند که مقصود از «برحذر بودن از زنان خوب» دقت در گفتار و اندیشههای زنان معمولی است، چنانکه توضیح دادیم و اما زنانی که از زر و زیور دنیا اعراض کرده و به تعقل پرداختهاند، مانند مردان شایسته مشورت میباشند. و این روایت نظریه ما را که میگوییم نظام خانوادگی در اسلام «درون شورایی و برون سرپرستی مرد» است تأیید مینماید.
بنابر آنچه که از کتب اختصاصی درباره زنها و دگیر کتب تاریخی برمیآید، شماره زنهای با شخصیت از نظر علمی و اخلاقی و اصول عالی انسانی، با در نظر گرفتن محدودیتهای طبیعی و تحمیلی، نسبت به مردان کمتر نبودهاند. و این یکی از دلایل اعجاز قرآن است که مرد و زن ر ادر اوصاف عالی انسانی مشترک معرفی نموده است.»(80)
آیت الله جوادی آملی در این باره میفرمایند:«هوشمندی و نبوغ برخی از زنان سابقه دیرین داشته و سبقت آنان در موعظت پذیری نسبت به مردها شواهد تاریخی دارد. وقتی اسلام به عنوان دین جدید در جاهلیت دامنهدار حجاز جلوه کرد تشخیص حقانیت آن از نظر عقل نظری محتاج به هوشمندی والا، و پذیرش آن از جهت عقل عملی نیازمند به عزمی فولادین بوده است تا هرگونه خطری را تحمل نماید. لذا کسی که در آ نشرایط پیش از دیگران مسلمان میشد از برجستگی خاص برخوردار بوده و همین سبقت، از فضایل به شمار میرفت. چون تنها سبق زمانی یا مکانی نبوده است که معیار ارزش جوهری نباشد بلکه سبق رتبی و مکانتی بود که مدار ارج گوهر ذات خواهد بود. چنانکه سبق اسلام حضرت علی علیهالسلام از فضایل رسمی آن حضرت به شمار میرود، از این رهگذر میتوان به هوشمندی و نبوغ زنانی پی برد که قبل از همسران خود دین اسلام را پذیرفته و حقانیت آن را با استدلال تشخیص داده و در پرتو عزم استوار به آن ایمان آوردهاند.»(81) به طور کلی هر چه حریم بین زن و مرد نامحرم بیشتر باشد، از نظر معنوی و تکاملی انسانی به نفع آن دو است، و نهی از مشورت با زنان به جهت برخورد کمتر با نامحرم باشد زیرا طبق آیات قرآن که میفرماید:«قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم».(82)
به مردان مؤمن بگو چشمهایشان را از نامحرم بپوشانند.
(یعنی تا میتوانند به نامحرم نگاه نکنند، خصوصا از روی شهوت).
و نیز در آیه دیگر میفرماید:«هنگام گرفتن وسیله از نامحرم، از پشت پرده این کار را انجام دهید.»
یا در بعضی از آیات خطاب به زنان اینگونه میفرماید: «که نازک و نرم با مردان سخن نگویید، بلکه محکم و متین سخن بگویید.»(83) و از بررسی آیاتی که در حریم بین زن و مرد بیان شده است این نکته بدست میآید که هر چه برخورد این د جنس کمتر باشد بهتر است، حتی از نظر مشورت؛ زیرا مردان بطور غریزی و ناخودآگاه میل بیشتری به سخن گفتن با زنان دارد که این موجب جلوگیری از رشد معنوی آنان میشود، اما در صورتی که مرد و زنی محرم باشند و هر دو عاقل، نه تنها مشورت کردن آنها ضرر ندارد، بلکه طبق بعضی از آیات گویی تأیید شده است. (مثل مشورت کردن حضرت شعیب با دخترانش) و نیز سیره بسیاری از علما مشورت با دختران عالمهشان بوده است. (مثل مشورت علامه مجلسی با دخترش).
نتیجه:
1ـ اولاً: سند خطبه 79 سند متصل و معتبری نمیباشد.
ثانیا: متن آن مخالف با قرآن است، زیرا قرآن علت تساوی شهادت دو زن با یک مرد را نسیان بیان فرموده نه نقصان عقل.
ثالثا: آیهای در قرآن نیست که از نظر عقلی بین زن و مرد فرق گذاشته باشد؛ آیات موجود در قرآن مبنی بر تفاوت عقلی بین زن و مرد نیست.
2ـ با بررسی روایات متشابه قسمت اول روایت علاوه بر اینکه عین روایت حضرت علی در جایی با سند محکم پیدا نشد، از نظر محتوا نیز متن آن با احادیث فرق داشت.
3ـ در بررسی قسمت دوم روایت، به احادیثی شبیه آن رسیدیم که بعضی از آنها اسنادشان ذکر شده بود منتهی اولاً از نظر دلالت تام نبوده؛ یعنی دلایلی که ذکر شده بود خاص زنان نبود، بلکه مردانی را که دارای ضعف عقی و یا ایمانی بوده دربر گرفته و از مشورت با آنان نیز نهی شده است. ثانیا روایت در باب مشورت نقل شده نه بعد از جنگ جمل.
4ـ در بررسی قسمت اول روایت، به این نکته رسیدیم که روایت از نظر دلالت تمام نیست زیرا متن آن مخالف دلایل نقلی و عقلی میباشد و هر روایتی اگر چه از نظر سندی تام و معتبر باشد و به حد تواتر نرسیده باشد ولی با آیات مخالف باشد، نمیتوان به آن تمسک کرد، یا باید آن روایت را رد کرد، یا درباره آن توقف کرد، و ما توقف را ترجیح میدهیم و فهم آن را به اهل آن واگذار میکنیم.
5ـ روایت بر فرض صدور از معصوم علیهالسلام در مورد جنگ جمل در مورد افرادی خاص بوده و خطاب کمعقلی و کمایمانی هم به مردانی که به دلایل واهی وادر جنگ با ولی أمر خود شدهاند داده شده و هم به زنان منتهی چون این خطبه در قسمتهای مختلف نهجالبلاغه و جدا از هم باین شده است باعث شبهه در اذهان شده است.
6ـ چون امیرالمؤمنین علی علیهالسلام امام و ولی امر مؤمنین و تالی تلو قرآن هستند هرگز کلام و فعل ایشان خطا نبوده و موجب بدبینی مؤمنین به اعتقادات نمیباشد. پس اولاً این کلمات شامل تمام زنان نبوده، ثانیا قوه تعقل و تفکر عقلانی در افراد مختلف متغیر است و با تحصیل و تجربه و تجارت و ایمان به کمال میرسد؛ و نکوهش حضرت به دلیل ضعف عقل و ایمان شامل مردان نیز میشود، زیرا در آیات قرآن نیز کلمه مستضعف خطاب به مردم جاهل شده است.
7ـ اولاً: کمی بهره از دنیا، دلیل بر نقصان شرافت فرد و اهانت به فرد نیست؛ زیرا اگر دنیا به ذاته دارای ارزش و مقام بود خداوند حکیم به انبیا خاص بیش از سایر مردم مکنت عطا میفرمود؛ و عدم بهرهمندی انبیا از نعمتهای دنیوی دلیل بر اهانت به آن بزرگواران نیست، پس اهانت به زنان نیز نمیباشد.
ثانیا: چون نفقه و سایر مخارج زندگی بر عهده زنان نیست نیازی به حق و حقوقی بیش از این ندارند؛ و به قول علامه طباطبایی: «اگر دو سوم مال دنیا از آن مردان باشد و یک سوم آن برای زنان، زنان در دو سوم باقی نیز شریکند و خرج کننده آن هستند.»
8ـ با اینکه روایت از نظر سندی تام و قطعی الصدور نبوده و از نظر دلالت نیز قطعی الدلالة نیست، باز هم میتوان به بهترین صورت عبارتهای نهجالبلاغه را تفسیر کرد.(84)
پانوشتها:
1ـ فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ص 180-179.
2ـ نهجالبلاغه فیض الاسلام، 64-63، چ دوم.
3ـ شیخ ابی طالب مکی قوت القلوب، ج 1، ص 282.
4ـ شیخ مفید، الاختصاص، ص 175-157؛ بحارالانوار، ج 38، ص 167؛ بحارالانوار، ج 42، ص 91؛ ارشاد القلوب دیلمی، ج 2، ص 343.
5ـ شیخ مفید، اختصاص، ص 170.
6ـ از خصال، شیخ صدوق، همان، صفحه 377، کل حدیث از 382-364.
7ـ کشی، اختیار معرفة الرجال (المعروف برجال الکشی، ص 192؛ تجلیل، معجم الثقات، ص 25.
8ـ تجلیل، همان، ص 91؛ کشی، همان صفحه 233.
9ـ مرحوم خویی معجم الرجال، ج 13، ص 74 و ص 129.
10ـ خویی، معجم الرجال، همان، ج 19، ص 53.
11ـ همان، معجم الرجال، همان، ج 19، ص 114.
12ـ نجاشی، رجال نجاشی، ج اول، ج 2و ص 218.
13ـ خویی، معجم الرجال، همان، ج 19، ص 114.
14ـ معجم الثقات، همان، ص 212.
15ـ علامه عسگری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، دوران معاویه و دوران علی علیهالسلام ، ترجمه صادق نجمی و هاشم هریسی.
16ـ علامه عسگری، همان، کتاب نقش عایشه در دوران علی.
17ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج3، ب 3، ص 390، ح 4371؛ و ج 5، ص 322، ح 1؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 11، ح 1، چ 2، کلینی فروع کافی، ج 2، ص 2، ج 8.
18ـ مهریزی، همان، ص 91-82.
19ـ تجلیل، معجم الثقات، همان، ص 374.
20ـ نجاشی، رجال نجاشی، همان، ج 1، ص 205-204؛ خویی، معجم الرجال، ج 2، ص 34؛ معجم الثقات، همان، ص 12.
21ـ فقهی زاده، درآمدی بر علم رجال (ترجمه مقدمه معجم الرجال مرحوم خویی)، ص 72.
22ـ تجلیل، معجم الثقات، همان، ص 107.
23ـ نجاشی، رجال نجاشی، همان، ج 2، ص 221.
24ـ خویی، معجم الرجال، همان، ج 14، ص 214، و جلد 16، ص 52 و ج 16 ص 68-64.
25ـ نجاشی، رجال نجاشی، ج 1، ص 412؛ تجلیل، معجم الثقات، همان، ص 60 (نقل از رجال نجاشی و علامه ص 77 و شیخ طوسی، فهرست ص 103 و رجال شیخ طوسی ص 377 و ابن شهر آشوب ص 79)؛ خویی، معجم الرجال، ج 8، ص 238.
26ـ به نقل از معجم الثقات، همان، ص 228-227.
27ـ خویی، معجم الرجال، همان. ص 238.
28ـ سکونی: معجم الثقات، همان، ص 17 و 145؛ (حماد بن عیسی): معجم الثقات، همان، ص 46، موسی بن بزیع (معجم الثقات، همان، ص 125.
29ـ کتاب جهاد از وصایای امیرالمؤمنین.
30ـ کلینی، فروع کافی، مثال، تحقیق علیاکبر غفاری، ص 39، خ 4.
31ـ نهجالبلاغه، خطبه 79، ص 179.
32ـ روایاتی که بدین مضمون نقل شده از جلدهای مختلف چنین است: بحارالانوار، ج 78، باب مواعظه و حکمه (علی)، همان، ص 33 خ 113؛ و بحار، ج 78، همان، ص 252؛ و بحارالانوار، همان، ج 75، باب مشورة و قبول، ص 98؛ کلینی، کافی، فروع ج 5، باب نکاح، فی ترک طاعتهن، ج 5، ص 517 (به تحقیق علیاکبر غفاری).
33ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 103، کتاب العقود و الایقات، ص 224 (به نقل از امالی)؛ صدوق، امالی، چاپ 5.
34ـ خویی، معجم الرجال، ج 2، ص 327 همان؛ ممقانی، تنقیح المقال، ج 1، طبع 1349 ه. ص 103، چاپ سنگی.
35ـ معجم الثقات، همان، ص 237.
36ـ خویی، معجم الرجال، همان، ج 18، ص 42-40 و ص 30 و ص 7؛ نجاشی، رجال نجاشی، همان ج 2، ص 251-250؛ معجم الثقات، همان، ص 119.
37ـ خویی، معجم الرجال، همان، ج 15، ص 291؛ نجاشی، همان، ج 2 ص 220؛ معجم الثقات، همان، ص 206.
38ـ نجاشی، رجال نجاشی، همان، ج 2، ص 210-208.
39ـ خویی، معجم الرجال، ج 16، ص 151.
40ـ کشی، رجال کشی، همان، ص 252 از فهرست موضوعی کتاب.
41ـ کشی، رجال کشی، همان، ص 389، رقم 729.
42ـ تجلیل معجم الثقات، همان، ص 223.
43ـ فقهی زاده، درآمدی بر رجال، همان، ص 56.
سلام
ان شالله خداوند به همه ي زوج ها چنين بينشي را عنايت بفرمايد.
ممنون از حضور گرمتان