مصطفی اومده بود خواستگاریم مادرم بهش گفت:
” این دختر صبح ها که از خواب بلند میشه در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زنه یه نفر تختش رو مرتب می کنه لیوان شیر رو جلوی در اتاقش میاره و براش قهوه آماده می کنه شما می تونید چنین کاری کنید؟ “
مصطفی که خیلی آروم نشسته بود و به حرفای مادرم گوش می داد ، گفت:
” من نمی توانم برای دخترتان مستخدم بگیرم ولی قول می دهم تا زنده ام ، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را برایش آماده کنم”
تا وقتی شهید شد این کار رو می کرد خودش قهوه نمی خورد
اما چون می دانست ما لبنانی ها به قهوه خوردن عادت داریم ، درست می کرد.
وقتی هم منعش می کردم ، می گفت:
” من به مادرتان قول دادم تا زنده ام این کار رو برای شما انجام بدهم”
راوی: غاده همسر شهید مصطفی چمران
آفرینش دریا
” خدایا تو را شکر می کنم که دریا را آفریدی ، کوهها را آفریدی و من می توانم به کمک روح خود در موج دریا بنشینم و تا افق بی نهایت به پیش برانم و بدین وسیله از قید زمان و مکان خارج شوم و فشار زندگی را ناچیز نمایم. خدایا تو را شکر می کنم که به من چشمی دادی که زیباییهای دنیا را ببینم و درک زیبایی را به من رحمت کردی تا آنجا که زیباییهایت را و پرستش زیبایی را جزیی از پرستش ذاتت بدانم.”
31 شهریور سالروز شهادت شهید چمران . روحش شاد