تربیت، از ارکان پرورش کودک است. آینده کودک، آینده جامعه، آینده سرزمین، تحتتأثیر تربیت امروز اوست. باید در این راه گامهای بهجا، صحیح و هدفمندی را برداشت. باید آموخت و عمل کرد. شهید بهشتی در این مسیر باتوجه به عقبه آموزشی مبتنی بر دینی خود، پیشگام بود. توصیهها، سفارشات و آموزههای او همواره و تاکنون میتواند راهنما و راهگشای والدین و مربیان در این مسیر سخت و پرتلاطم باشد. ازاینرو و به بهانه ایام شهادت این بزرگمرد مظلوم تاریخ، (هفتم تیر ماه ) نگاهی داریم بر بخشی از صحبتهای ایشان در جمع انجمن اولیا و مربیان مدرسه دخترانه رفاه، در موضوع نقش آزادی در تربیت کودکان.
شهید بهشتی آزاد بودن و انتخابگر بودن انسان را بعدی از ابعاد انسانی میداند که به او کرامتی خاص و ارزشی فوقالعاده بخشیده است. او معتقد است که خداوند تمام نیروها و قدرتها و امکانات فراوان محیطی را در اختیار انسان قرار داده تا چراغ راه او در انتخابهایش باشد و در این مسیر، نقش هیچیک از رهبران و راهنمایان امت به گونهای ترسیم نشده که به آزادی و انتخاب انسان لطمه بزند. این خود انسان است که انتخاب میکند هدایت را بپذیرد یا نپذیرد. در دیدگاه شهید، اگر هریک از این نقشهای هدایتگر بخواهند به آزادی انسان لطمه وارد کنند، برخلاف مشیت خداوند عمل شده است.
با این پیشزمینه باید به سراغ نقش اولیا و مربیان در تربیت مبتنی بر آزادی مدنظر شهید بهشتی رفت. در دیدگاه شهید، پنج اصل عمده برای تربیتی بر این محور وجود دارد:
الف- اختیار کودک
در تربیت مبتنی بر اختیار، باید به کودک حق انتخاب داد و او را آزاد گذاشت. شهید بهشتی به شدت مخالف کنترل و مراقبت از کودکان بوده و با عباراتی تند میگوید: «آیا شما میخواهی سلبکننده آزادی و اختیار بچهها باشی و تازه اسماش را بگذاری دلسوزی و تربیت؟! من خیلی پدر خوبی هستم، نمیگذارم بچهام چپ و راست برود و خطا بکند!… آفرین بر من و تو مسلمان پیرو قرآن که اینقدر کجفکر میکنیم!»
او این اصل را مبتنی بر تفکر و آموزههای اسلامی و الهی دانسته و به اختیار خداوند اشاره کرده و میگوید: «قرآن میگوید اگر خدا میخواست اینها مشرک نشوند برایش کاری نداشت، مشرک نمیشدند. خدا خواسته آنها امکان مشرکشدن داشته باشند. … حالا تو پدر و تو مادر، میخواهی بچهات را مجبور کنی که مؤمن باشد؟ … قیمت این آدمکهای مصنوعیِ ظریفِ زیبایِ دلربا از قیمت یک مجسمه قشنگ بیشتر نخواهد بود. بیایید همه با هم تصمیم بگیریم بچههایمان آدم باشند. آدم باشند یعنی چه؟ یعنی مختار باشند».
در این مسیر اختیار و انتخاب، نقش والدین و مربیان، نقش کمککننده است: «نقش ما و شما نسبت به این بچهها باید نقش کمک باشد؛ نقش فراهمآورنده زمینههای بیشتر برای رشد سریعتر و سالمتر و سرراستتر باشد».
ب- نقش تنبیه، تعزیر و تمرین
شاید حتی تصور بدیهی و ضروریبودن تنبیه، در نظریه آزادی و اختیار کمی عجیب به نظر برسد، اما شهید بهشتی در این مورد توضیحات جالبی را مطرح میسازد. در نگاه او، برای رسیدن به انتخاب درست و در مسیر آزادی، باید موانع را برطرف کرد و برطرفکردن موانع گاه جز با تنبیه و تعزیر ممکن نخواهد بود. شهید میگوید: «کوشش اسلام این است که انسانِ آزاد تربیت کند، آزاد از همه چیز؛ آزاد از بند هوی و هوس، آزاد از تسلط خشم، آزاد از گرایش به جاهطلبی و قدرت… تا راه خویشتن را همواره آزادانه انتخاب کند. شما هرچه حد و تعزیر و تمرین و تربیت در روایات و احکام اسلامی مییابید هم در این جهت است؛ کمکی است به تقویت آزادی و قدرت انتخاب در درون و در برون».
در این نگاه تمام حدود و تعزیرات اجتماعی نیز از آن روی وضع شدهاند که در تلاقی و تضاد با آزادی و انتخاب افراد هستند: «شمشیر اسلام و مسلمین برای از بین بردن عامل انحرافی استضعاف به کار افتاده است. مستضعف در جامعه قدرتهای خودکامه را میبیند که مانع آن هستند که انسانها آگاه شوند و پس از آگاهی راه دلخواه خود را اختیار کنند».
مرحله بعد از ممانعت خشن از مانعان آگاهی در همه ابعاد و انواع آن (شهوت، گرسنگی، جهل و…)، جلوگیری بهوسیله آگاهیبخشی و تمرین است: «تربیت و تمرین یعنی قدرت اراده و قدرت انتخاب را در درون خویش بالابردن».
ج- برخورد صحیح
مسلم است که «بچه آزاد تربیتکردن، دردسر و زحمت دارد و کاری دشوار است. اینکه آدم بچه را طوری بار بیاورد که با یک تشر، با یک گمشو! حساب خودش را بکند، خیلی مشکل نیست، ولی اینکه انسان بخواهد بچه را طوری بار بیاورد که گمشو در او خیلی اثر نکند، اما محاسبهالنفس در او اثر بکند و از بچگی شروع به حسابکشی از خویشتن کند، خیلی دشوار است؛ خیلی صرف وقت میخواهد؛ خیلی مهارت میخواهد».
شهید بهشتی، ریشه برخوردهایی اینگونه تند و عتابآلود با کودکان را در ضعف ما دانسته و میگوید: «اگر خانم معلم یا آقا معلم پیرو اسلام باشد، خیلی راحت با روی گشاده و با زبان خوش میگوید جانم، نمیدانم؛ من هم مثل تو معلوماتم محدود است؛ فقط کمی از تو بیشتر میدانم. چشم! از آنهایی که میدانند، میپرسم…»
او این نوع برخورد از سر غرور اولیا را عاملی برای شکستن روحیه ظریف و لطیف کودک عنوان میکند: «به خود میگویند مگر میشود معلم غرورش را بشکند؟ مگر میشود پدر و مادر عظمت و ابهت خودشان را در خانه بشکنند؟ آقا! غرورت را نمیشکنی، اما این نونهال عزیز را میشکنی!»
د- محدود نکنید!
شهید بهشتی، نسبت به محدودیتهایی که ناشی از جبر زمان و شرایط است نیز معترض بوده و این محدودیتهای از سرناچاری را عاملی برای گوشهگیری کودک و حتی عکسالعملهای نامناسب آینده او میداند: «… های بچه! تکان نخور! صندلی را میشکنی، تابلو مقابل توست، میشکند! بچهها میشوند یک موجود کز کرده واقعی، در معرض انحرافهای سهمگین، بچههای عقدهای که از فرصتی برای انتقامگیری از محیط ناسازگار استفاده میکنند. منتها گاهی انتقامگیریها خشن است و من و شما را بیدار میکند، گاهی انتقامگیریها خشن نیست، سر به تو دارد؛ سروصدا ندارد، ولی یک روزی من و شما را از پا درمیآورد که دیگر راه چاره به رویمان بسته است».
شهید، برخلاف بسیاری از پدر و مادرها که فرزندان ساکت و آرام اما موفق در درس و مدرسه خود را نمونه میدانند و به آنان افتخار میکنند، شادابنبودن کودکان را معضل و نابهنجاری میداند که ریشه در حس حقارت آنها دارد: «اگر بچهای است که حتی در بزم خانوادگی شرکت نمیکند، میدانید چرا؟ چون از آغاز به او فرصت آزاد زیستن ندادید… از اینجا ضربه خورده بود که در یک مدرسه مقیدِ منظم، به دلیل فشار نظم، قدرت شکفتن و امکان شکفتن در مسایل اجتماعی از او گرفته شده بود. درس خوب خوانده بود، نمرههایش بد نبود، همان سال در کنکور یک دانشکده قبول شده بود، ولی در یک مجمع 10 نفری عرضه اظهارنظر نداشت. او دچار عقده حقارت شده بود».
هـ- فرصت تجربه
توصیه شهید برای جلوگیری از افسردگی، حس حقارت، گوشهنشینی و… کودکان آن است که: «به بچه فرصت اظهارنظر بدهید! بگذارید یک حرف پرت بزند؛ بگذارید یک استدلال غلط بکند، یک نتیجه غلط هم بگیرد و حتی تا آنجا که خسارت شکننده ندارد، دنبال این نتیجه غلط برود و خودش یک تجربه بهدست بیاورد. تجربههای تلخی که این بچهها خودشان با اعمال حق اختیار بهدست میآورند، از یک کتاب نصیحت سعدی و فردوسی و لقمان بالاتر است. … خود قرآن میگوید من کتاب نصیحت و هدایت هستم، اما برای چه کسانی؟ برای انسان انتخابگر. تو با این کار زمینه نقش قرآن را از بین میبری».
او در نهایت میگوید: «سایه لطف و مرحمتتان را بر سر بچهها طوری بگسترید که بچه آدم باقی بماند، همین! نمیگویم سایه خود را از سر آنها کم کنید، میگویم به بچهها میدانِ عملِ آزادانه بدهید». «روشنگری کنید؛ تشویق کنید؛ کمک کنید»، اما «به منظور رهاییدادن و رهاییبخشیدن جگرگوشههایمان از خطرات شکننده و سهمگین، بچههای قالبیِ پژمرده درخود فرورفته فاقد قدرت انتخابِ آزاد، برای آینده نسازیم که این هم خیانت به حال است و هم خیانت به آینده و هم به جای ایفای مسئولیت، فرار از مسئولیت است».
* برگرفته از کتاب نقش آزادی در تربیت کودکان، نوشته محمد حسینی بهشتی