ابعاد انقلاب حسینی
شهید مطهری در بحث از نهضت حسینی به صورت جامع و شمولی می نگرد و آن را نهضتی می داند که معانی، وجوه و ابعاد مختلفی دارد. به همین خاطر تجزیه و پراکنده ساختن آن را نمی پذیرد. ایشان علت این امر را در وجود تفسیرهای متعدد این نهضت در ازای عوامل مختلفی می داند که در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. بر همین اساس می بینیم به بررسی جداگانه هریک از این عوامل متداخل می پردازد و دست آخر نشان می دهد که همه این عوامل با هم، ابعاد حقیقی این نهضت را تشکیل می دهند. در همین زمینه می گوید:
«ما وقتی که از جنبه بعضی عوامل و عناصر به این نهضت نگاه می کنیم، می بینیم صرفا جنبه تمرد و عدم تسلیم در مقابل قدرت های جابره و تقاضاهای ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد.از این نظر این نهضت یک نفی، «نه » و عدم تسلیم است.»[57]
با این حال از دید ایشان عوامل دیگری نیز در این نهضت دخالت دارند؛ ازجمله امر به معروف و نهی از منکر. به همین خاطر در این باره می گوید:
«عنصر دیگری که در این نهضت دخالت دارد، عنصر«امر به معروف و نهی از منکر»است که در کلمات خود حسین بن علی علیه السلام تصریح قاطع به این مطلب شده است و شواهد و دلایل زیادی دارد؛ یعنی اگر فرضا از او بیعت هم نمی خواستند، باز او سکوت نمی کرد.»
با این همه با افزودن عنصر امر به معروف و نهی از منکر به عامل قبلی، مجموعه عوامل حقیقی تشکیل نهضت حسینی را کامل نمی کند؛ ازاین رو ایشان یکی دیگر از عوامل مؤثر و مهم این نهضت را نام می برد و درباره آن می گوید:
«عنصر دیگر، عنصر«اتمام حجت »است…امام حسین برای اینکه اتمام حجتی با مردمی که چنین دستی به سوی او دراز کرده اند کرده باشد، به تقاضای آنها پاسخ می گوید به تفصیلی که باز شنیده ایم.در اینجا این نهضت، ماهیت و شکل و بعد و رنگ دیگری به خود می گیرد.»[58]
از نظر ایشان، یکی دیگر از عناصری که مجموعه عوامل مؤثر در نهضت حسینی را کامل می کند، جنبه یا عنصر تبلیغی است؛ به همین خاطر به صورت مجزا درباره آن می گوید:
«یکی دیگر از جنبه های این جنبش، جنبه تبلیغی آن است؛ یعنی این نهضت در عین اینکه امر به معروف و نهی از منکر است و در عین اینکه اتمام حجت است[و در عین اینکه عدم تمکین در مقابل تقاضای جابرانه قدرت حاکم زمان است]یک تبلیغ و پیام رسانی است، یک معرفی و شناساندن اسلام است.»[59]
جالب است بدانیم که ایشان میان جنبه تبلیغی این نهضت و عنصر امر به معروف و نهی از منکرِ موجود در آن تمایز قائل می شود و درباره هر یک از آنها به صورت جداگانه سخن می گوید و این امر به نوبه خود قابل توجه و عنایت است. با این حال جوانب مندرج در حادثه کربلا فقط به این موارد خلاصه نمی شود؛ بلکه ابعاد و زوایای دیگری نیز در این قیام وجود دارد که در ادامه به صورت اختصار به چند مورد از آن اشاره می شود.[60]
جنبه توحیدی و عرفانی حادثه کربلا
برای نشان دادن جنبه توحیدی و عرفانی،جنبه پاکباختگی در راه خدا و ماسوای خدا را هیچ انگاشتن، شاید همان دو جمله اباعبدالله در اولین خطبه هایی که انشاء فرمود(یعنی خطبه ای که در مکه ایراد کرد)کافی باشد. سخنش این بود: «رضی الله و الله رضانا اهل البیت » ما اهل بیت از خودمان پسند نداریم، ما آنچه را می پسندیم که خدا برای ما پسندیده باشد. هر راهی را که خدا برای ما معین کرده است، ما همان راه را می پسندیم.امام باقر (ع) به عیادت جابر می رود، احوال او را می پرسد.امام باقر جوان است و جابر از اصحاب پیغمبر و پیرمرد است.جابر عرض می کند:یا بن رسول الله! در حالی هستم که فقر را بر غنا،بیماری را بر سلامت،و مردن را بر زنده ماندن ترجیح می دهم.امام (ع) فرمود:ما اهل بیت این طور نیستیم،ما از خودمان پسندی نداریم،ما هر طور که خدا مصلحت بداند همان برایمان خوب است.
در آخرین جمله های اباعبدالله باز می بینیم انعکاس همین مفاهیم هست. به تعبیر مرحوم آیتی استنتاج خیلی لطیفی است این جنگ با یک تیر آغاز شد و با یک تیر پایان پذیرفت. در روز عاشورا اولین تیر را عمر سعد پرتاب کرد و بعد گفت: به امیر خبر دهید که اولین تیرانداز که به طرف حسین تیر پرتاب کرد من بودم. بعد از آن بود که جنگ شروع شد (امام
حسین اصحابش را از اینکه آغازگر جنگ باشند نهی فرموده بود).با یک تیر هم جنگ خاتمه پیدا کرد. اباعبدالله سوار اسب بودند و خیلی خسته و جراحات زیاد برداشته بودند و تقریبا توانایی هایشان رو به پایان بود.تیری می آید و بر سینه حضرت می نشیند و اباعبدالله از روی اسب به روی زمین می افتد و در همان حال می فرماید:«رضا بقضائک و تسلیما لامرک،لا معبود سواک،یا غیاث المستغیثین ».
امام صادق (ع) فرمود:سوره «و الفجر»را در نوافل و فرایض خودتان بخوانید که سوره جدم حسین بن علی است.عرض کردند: به چه مناسبتی سوره جد شما است؟ فرمود: آن آیات آخر سوره «و الفجر»مصداقش حسین است،آنجا که می فرماید: یا ایتها النفس المطمئنة.ارجعی الی ربک راضیة مرضیة.فادخلی فی عبادی.و ادخلی جنتی .شما ببینید شب عاشورای حسینی به چه حالی می گذرد. اباعبدالله این شب را چقدر برای خودش نگه داشت،برای استغفار،برای دعا، برای مناجات،برای راز و نیاز با پروردگارش. نماز روز عاشورا را ببینید که در جنبه های توحیدی و عبودیت و ربوبیت و جنبه های عرفانی،مطلب چقدر اوج می گیرد!
مکرر عرض کرده ایم که برخی از اصحاب و همه اهل بیت و خود اباعبدالله، بعدازظهر عاشورا شهید شدند.مردی به نام ابوالصائدی خدمت امام حسین (ع) می رسد و عرض می کند: یابن رسول الله!وقت نماز است،ما آرزو داریم آخرین نمازمان را با شما به جماعت بخوانیم.ببینید چه نمازی بود!نماز،آن نماز بود که تیر مثل باران می آمد؛ ولی حسین و اصحابش غرق در حالت خودشان بودند:«الله اکبر،بسم الله الرحمن الرحیم،الحمد لله رب العالمین…».یک فرنگی می گوید:چه نماز شکوفایی خواند حسین بن علی!نمازی که دنیا نظیر آن را سراغ ندارد.صورت مقدسش را روی خاک داغ می گذارد و می گوید:«بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله » از این بعد که نگاه می کنیم،می بینیم نهضت حسینی نهضتی است عرفانی،[خالص لله]،فقط و فقط حسین است و خدای خودش؛ گویی چیز دیگری در کار نیست.
جنبه حماسه و پرخاشگری
اما از دریچه دیگر که می نگریم (از دیدی که دعبل و کمیت اسدی و امثال اینها نگریسته اند)،مرد پرخاشگری را می بینیم که در مقابل دستگاه جبار قیام کرده است و به هیچ
نحو نمی شود او را تسلیم کرد؛ گویی از دهانش آتش می بارد،همواره دم از عزت و شرافت و آزادی می زند:«لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید» من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم،محال است.«هیهات منا الذلة » ،«الموت اولی من رکوب العار»«لا اری الموت الا سعادة و الحیوة مع الظالمین الا برما».هر کدام را در یک جا گفته است.وقتی انسان به اینها نگاه می کند، می بیند حماسه است و شجاعت و به تعبیر اعراب، «ابا»یعنی عصیان و امتناع و زیر بار نرفتن.عرب آن مردمی را که حاضر نیستند زیر بار ظلم و زور بروند،«ابات »می گوید؛ یعنی مردمی که به هیچ وجه زیر بار زور نمی روند.ابن ابی الحدید که یک عالم سنی است، می گوید: حسین بن علی (ع) سید ابات است،سالار کسانی که زیر بار زور نرفتند حسین بن علی است.از این دید که بنگریم، همه اش حماسه و پرخاشگری و اعتراض و انتقاد است.
جنبه وعظ و اندرزگویی
اگر از دید دیگری نگاه کنیم، یک مقام دیگر[می بینیم.]در یک کرسی دیگر، یک خیرخواه، یک واعظ، یک اندرزگو را می بینیم که حتی از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است که اینها چرا باید به جهنم بروند،چرا این قدر بدبختند.در اینجا آن تحرک حماسه جای خود را به سکون اندرز می دهد.ببینید در همان روز عاشورا و غیر عاشورا چه اندرزها به مردم داده است!اصحابش چقدر اندرز داده اند:حنظلة بن اسعد الشبامی چه اندرزها داده،زهیر بن قین چه اندرزها داده،حبیب بن مظاهر چه اندرزها داده است!وجود مبارک ابا عبدالله از بدبختی آن مردم متاثر بود، نمی خواست حتی یک نفرشان به این حال بماند،با مردم لج نمی کرد؛ بلکه به هر زبانی بود می خواست یک نفر هم که شده از آنها کم بشود.از نمونه جدش بود: لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم.آیا می دانید معنی «عزیز علیه ما عنتم »چیست؟ یعنی بدبختی شما بر او گران است. بدبختی دشمنان بر پیغمبر گران بود.آنها خودشان که نمی فهمیدند، این بدبختی ها بر ابا عبدالله گران بود.یک دفعه سوار شتر می شود و می رود. برمی گردد، عمامه پیغمبر را بر سر می گذارد، لباس پیغمبر را می پوشد،سوار اسب می شود و به سوی آنها می رود، بلکه بتواند از این گروه شقاوتکار کسی را
کم کند.در اینجا می بینیم حسین یکپارچه محبت است، یکپارچه دوستی است که حتی دشمن خودش را هم واقعا دوست دارد.
ادامه این مقاله را می توانید در بخش بعد بخوانید
پی نوشت ها:
57. همان، ص 318 .
58 . همان، 319.
59. همان، ص 320.
60. این بخش افزوده مترجم است .
صلی الله علیک یا اباعبدالله یا مظلوم کربلا