قبل نوشت:
يكي از خانمهاي فاميل گلايه مي كرد كه پسر 5 ساله اش بچههاي كوچكتر و حتي بزرگتر فاميل و همسايه را مي زند، مي گفت هر وقت مهماني مي وريم كه چند تا بچه هم حضور دارند هنوز عرقمان خشك نشده صداي گريه و داد و بيداد بلند مي شود كه بيژن ما را زد.
هر وقت مي خواهيم جايي برويم قبلش شده تا يك ساعت نصيحتش مي كنم كه دعوا راه نياندازد، تهديدش مي كنم كه ديگر مهماني نمي برمش، تشويقش مي كنم كه اگر كسي را نزند برايش كاميون مي خرم و …
اما هيچ نوع تاثيري ندارد بازهم كار خودش را مي كند
مانده ام چه كنم
امروز مقاله اي مي خواندم درباره همين بچهها
مي گذارمش به ياد پروانه و پسرش بيژنخان قلدر ! شايد تاثيرگذار باشد