قطعاً همه شما وابستگیهای بیشمار یک نوزاد به پدر و مادر و به خصوص مادر را درک خواهید کرد. وابستگیهایی که پدر و مادر را به گونهای عاطفی وادار میسازد تا از نوزاد مراقبت کرده و نیازهای او را مرتفع گردانند. اما گاهی اوقات با بکارگیری روشهایی خارج از اسلوب صحیح رفتاری، کودکان بیش از آنچه که باید به پدر و مادر وابسته میشوند و همین سبب میشوند تا آنها مدت بیشتری در حریم پدر و مادر خود سکنی داشته باشند!
حضور بیش از اندازه فرزندان در اتاق خصوصی والدین، ممکن است باعث سردی میان پدر و مادر شده و حتی زمینه ساز بروز اختلافات و برخوردهای نامناسبی میان آنان گردد. از این روست که اهمیت جدا سازی محل خواب کودکان از اتاق والدین به یک ضرورت تبدیل خواهد شد.
موضوع: "تربیت فرزند"
تهاجم فرهنگى يك حقيقتى است كه وجود دارد؛ ميخواهند برروى ذهن ملّت ما و برروى رفتار ملّت ما - جوان، نوجوان، حتّى كودك - اثرگذارى كنند.
اين بازيهاى اينترنتى از جملهى همين است؛ اين اسباببازىهايى كه وارد كشور ميشود از جملهى همين است كه من چقدر سر قضيّهى توليد اسباببازى داخلىِ معنىدار و جذّاب حرص خوردم با بعضى از مسئولين اين كار كه اين كار را دنبال بكنند؛ البتّه بحمدالله ظاهراً اينجا يك تصميمى در اين زمينه گرفته شد، حالا انشاءالله همان تصميم را هم دنبال كنيد كه اجرايى بشود.
خب، دوستان ما آمدند در يكى از دستگاههاى فعّال و مسئول، عروسكهاى خوبى درست كردند؛ خوب هم بود؛ اوّل هم حسّاسيّت طرف مقابل را - يعنى مخالفين را، خارجىها را - برانگيخت كه اينها آمدند در مقابل باربى و مانند اينها، اين [عروسكها] را درست كردند؛ ولى نگرفت.
من به اينها گفتم كه اشكال كار شما اين است كه شما آمديد به فلان نام، يك پسرى را، يك دخترى را آورديد در بازار، اين عروسك شما را بچّهى ما اصلاً نمىشناسد - ببينيد، پيوست فرهنگى كه ميگوييم اينها است - خب، يك عروسك است فقط، در حالى كه مرد عنكبوتى را بچّهى ما ميشناسد، بتمن را بچّهى ما ميشناسد.
ده بيست فيلم درست كردهاند، اين فيلم را آنجا ديده، بعد كه ميبيند همان عروسكى كه در فيلم داشت كار ميكرد، در مغازه هست، به پدر و مادرش ميگويد اين را براى من بخريد؛ عروسك را میشناسد؛ اين پيوست فرهنگى [است].
شما بايستى اين عروسك را كه ساختيد، در كنار ساخت عروسك، ده بيست فيلم كودك درست ميكرديد براى اينكه اين عروسك معرّفى بشود پيش بچّهها؛ بعد كه معرّفى شد، آنوقت خودشان ميخرند، [ولى] وقتى معرّفى نشد، بازار ندارد و ورشكست ميشود؛ و ورشكست شد.
يعنى يك چنين دقّتهايى را بايست كرد.
بههرحال اين تهاجم فرهنگى به اين شكل يك واقعيّتى است.
(بيانات در ديدار اعضای شوراى عالى انقلاب فرهنگى ۱۳۹۲/۰۹/۱۹)
هر کدام از ما وقتی تصمیم گرفتیم که مادر شویم ساعتها به شیرینیهای یک نوزاد چند ماهه و چهار دست وپا رفتن ها و بعد شیرین زبانیها و قد کشیدنهایش فکر کرده ایم و شاید دل بسته ایم ،
همه مان وقتی از فوران عشق، در رابطه یک مادر و فرزند شنیده ایم قندانها قند ته دلمان آب شده و در خیال و شاید هم در واقع کلی قربان صدقه پاره های تنمان رفته ایم.
اما فکر کنم کمتر زنی قبل از مادر شدن به فراز و نشیبهای بزرگ شدن فرزندش اصولی و قاعده مند فکر کرده باشد، نمیدانم شاید این لطف خداست که قبل از تصمیم به مادر شدن ،مادرها را درگیر افکار سخت نمیکند ….
اما از همه قندها و عشقها و شیرینیها و لذتها که بگذریم هر بچه ای راه های باریک تربیت خود را دارد.
“هر بچه ای به نوعی بوته آزمایش پدر و مادر و بالاخص است مادر خویش است.”
یکی به دنیا آمدنش سخت است.
یکی خدایی نکرده مریض است،
یکی خوابش سخت است، یکی خوراکش.
یکی لجبازیش بیش از حد است، یکی سر به زیریش نگران کننده .
یکی به غایت جسور است یکی بیش از حد خجالتی.
یکی دایم الگریه است ، یکی سخت راضی.
یکی سخت تربیت است و یکی مثل موم نرم.
یکی خیلی وابسته است به مادر، یکی مادر گریز.
همه اینها امتحان است.
….
خیلی از اینها به مرور با پیش گرفتن اصول درست تربیتی درست میشود، و خیلی ها هم نه، برای مدتها میماند ….میماند تا در مسیر کمالش بشود برایش یک امتحان … بشود برایش سدی که شکستنش شاید او را فرسنگها به خدا نزدیک کند.
خیلیهایش هم مایه تفاوتهای بین انسانهاست، از ژنتیک می آید و کاری از ما برای تغییرش ساخته نیست… پس باید پذیرفتشان.
برای مادر هم همین،هیچ مادری از فرصت طلایی امتحانش(به واسطه سختیهای منحصر به فرد بچه اش) پیروز بیرون نمی آید اگر جزع و فزع کند و به خدا شکایت برد و پیش خلق خدا خود را خوار کند.
در نشیبهای فرزند داری شکر باید و در فرازها صبر و توکل ، و البته باز هم شکر….
عارفی میگفت: مادر باید همه کارش قربه الی الله باشد …چه آن موقع که از شدت علاقه فرزندش را به آغوش میکشد، چه ان موقع که از فرط خستگی توان بلند کردن او را ندارد ولی برای آرام کردنش او را بغل میکند.
و من مادری را میشناسم که کنار همه سختیهای بچه داریش لبخندیست از رضایت… انگار که همیشه پسندد آنچه را جانان پسندد!
قبل نوشت:
يادم مي آيد محل بازي ما كوچه بود،
دوچرخه سواري و هفت سنگ محبوب ترين بازي بود كه به سراغش مي رفتيم.
همين كه هوا سرد مي شد (يادم است آن سال ها هواي زمستان واقعا سرد بود، برف مي باريد تا زانوهايمان- گل و شولي در كوچه راه مي افتاد كه مدرسه رفتنت هم سخت مي شد چه برسد به اينكه بروي بعدازظهر در كوچه بازي هم بكني) مي مانديم خانه و با خواهر و برادرم اسم و فاميل بازي مي كرديم.
ما پنج تا بچه بوديم، مي شد با هم بازي كنيم،
اما امروز كه بچه ها معمولا يا تك بچه اند و يا اينكه يك خواهر يا برادر با فاصله سني زياد دارند نمي توانند به راحتي در فصل سرما سرگرم شوند
هر چند در غير سرمايش هم الان فقط بازي هاي كامپيوتري است كه سرگرمشان مي كند.
بماند …
مادراني كه نگران سرگرم كردن بچه ها در فصل سرما هستند حتما خواندن را ادامه بدهند…
امروز خیلی از پدر و مادرها از دست فرزندانشان گلهمند هستند که«ما چهکار کنیم تا بچههای ما نمازخوان بشوند؟ چهکار کنیم تا کارهای بد نکنند؟ تا بیادب نشوند؟»
باید به این پدر و مادرها گفت: شما خودتان جلوی فرزندانتان چقدر مبارزه با نفس کردهاید؟
مثلاً اگر شما به صورت ژنتیکی آدم مهربان یا خوشاخلاقی باشید این زیاد به دردِ تربیت بچۀ شما نمیخورد. مهم این است که چند بار جلوی فرزندتان پا روی نفس خودتان گذاشتهاید و دوستداشتنی خود را قربانی کردهاید و بچۀ شما این را فهمیده است؟ اگر این کار را جلوی بچۀ خودتان انجام ندادهاید، انتظار نداشته باشید که راهحلی برای درست کردن فرزند خود پیدا کنید!