امروز خیلی از پدر و مادرها از دست فرزندانشان گلهمند هستند که«ما چهکار کنیم تا بچههای ما نمازخوان بشوند؟ چهکار کنیم تا کارهای بد نکنند؟ تا بیادب نشوند؟»
باید به این پدر و مادرها گفت: شما خودتان جلوی فرزندانتان چقدر مبارزه با نفس کردهاید؟
مثلاً اگر شما به صورت ژنتیکی آدم مهربان یا خوشاخلاقی باشید این زیاد به دردِ تربیت بچۀ شما نمیخورد. مهم این است که چند بار جلوی فرزندتان پا روی نفس خودتان گذاشتهاید و دوستداشتنی خود را قربانی کردهاید و بچۀ شما این را فهمیده است؟ اگر این کار را جلوی بچۀ خودتان انجام ندادهاید، انتظار نداشته باشید که راهحلی برای درست کردن فرزند خود پیدا کنید!
امروز جهان را از دو راه به تباهی میکشانند: 1. بیدینی افراطی(هرزگی) 2. دینداری منحرفانه
• امروزه جهان بشریت و انسانها را به دو شیوه، دارند به تباهی میکشانند: 1- به وسیلۀ فساد، لذتجویی و هرزگی 2- نقطۀ مقابل هرزگی؛ یعنی با دینداریهای منحرفانه یا به وسیلۀ افراطیگری تحت پوشش دینداری، که بر اساس آن، هزاران جوان را اینگونه تربیت میکنند که به خودشان بمب ببندند و مردم بیدفاع شیعه و سنی را بکشند. حتی وقتی به آنها گفته میشود قربانیان شما بیگناه هستند در پاسخ میگویند: «اشکالی ندارد، اگر بیگناه باشند به بهشت خواهند رفت! ما باید وظیفۀ خود را انجام دهیم!»
• هر یک از این دو شیوهای که برای به تباهی کشیدن حیات بشر اتخاذ کردهاند، شیوۀ دیگر را تقویت میکند؛ به این صورت که بیبندوباریِ افراد هرزه را به عدهای از متدینینِ منحرف نشان میدهند، و آنها را در دیانت منحرفانۀ خودشان تقویت میکنند. و از سوی دیگر، منحرفین متدین و جنایتهای ناشی از افراطیگری تحت پوشش دینداری را به افراد هرزه نشان میدهند و آنها را در هرزگیِ خودشان تقویت میکنند.
• جهان و منطقهای که در آن زندگی میکنیم، گرفتار این دو گروه شده که مانند دو لبۀ قیچی عمل میکنند و اختیارش هم در دست ابلیس و بعد از ابلیس، در دست جریانات صهیونیستی و مستکبران عالم است. در این میانه باید چهکار کنیم؟ با کدام گروه باید کنار آمد و مماشات کرد؟
• اگر با هرزگی مماشات کنیم، نقطۀ مقابلش که نوعی افراطیگری در دینداری است ایجاد خواهد شد. البته خودِ دینداری نمیتواند افراطی شود، بلکه اینها خودشان آدمهای افراطیای هستند که میخواهند افراطیگری خود را با دین توجیه کنند. لذا باید نام آنرا «افراطیگری تحت پوشش دینداری» گذاشت.
«افراطیگری در هرزگی» و «افراطیگری تحت پوشش دین» هر یک به نوعی «نسلکشی» میکنند.
• این دو جریان (افراطیگری در هرزگی و افراطیگری تحت پوشش دین )، هر یک به نوعی دارند «نسلکشی» میکنند.
• افراطیگری در لذتجویی چگونه نسلکشی میکند؟ به این صورت که باعث میشود تعداد زاد و ولد کاهش پیدا کند کما اینکه در برخی کشورها (مثل کشورهای اروپایی) میبینیم. و این مسأله به حدّی جدی است که طبق برخی آمارها تا چندین سال دیگر، تعداد اروپاییهای اصیل که هم پدر و هم مادرشان اروپایی باشند، تقریباً به صفر خواهد رسید.
• از سوی دیگر «افراطیگری تحت پوشش دین» هم نسلکشی میکند و میبینید که چقدر راحت آدم میکشند، سر میبرند، بمبگذاری میکنند و با افتخار هم اعلام میکنند که «ما تا به حال چند هزار عملیات انتحاری را سازماندهی کردهایم!»
• دیگر دینداری واقعاً جدّی شده است و اصلاً یک مسألۀ تعارفی نیست. باید تکلیف دینداری خودمان را روشن کنیم و این مثل «نان شب» واجب است. نجات دادن جامعۀ خودمان و جامعۀ بشری در زمرۀ اوجب واجبات قرار گرفته و بیاعتنایی به این مسأله واقعاً خیانت است. هر کسی در زندگی فردی خودش به موضوع دین و نجات حیات بشر بیاعتنایی کند، در واقع خیانت کرده است؛ چون این قیچیِ دولبه («افراطیگری در هرزگی» و «افراطیگری تحت پوشش دین») دارد حیات بشر را نابود میکند و این قیچی دست کسانی است که دوست دارند مردم بیتفاوت باشند و البته بعدها یا سر تمام این بیتفاوتها را نیز خواهند برید یا آنها را به بردگی خواهند کشید. لذا به عنوان یک ضرورت باید به این موضوع پرداخت؛ امروز انتخاب دینداری در زندگی، به میلِ من و شما نیست، بلکه یک ضرورت حیاتی شده است.
ما آخرین دوندۀ یک دوِ امدادی هستیم که اولین دوندۀ آن امام حسین(ع) بوده و حالا عَلَمش به دست ما رسیده/ وقتی داریم به «خطِ پایان» میرسیم، باید بیشترین توان خود را صرف کنیم.
• در شرایطی که داریم به آخر خط میرسیم، باید بیشترین توان خود را صرف کنیم. مانند دوندههایی که وقتی به خط پایان نزدیک میشوند نهایتِ توان خود را صرف میکنند تا بهترین نتیجه را بگیرند. ما در مقام تشبیه مانند دوندهای هستیم که در دور آخر دوِ امداری قرار داریم و دوندههای همتیمی ما، تلاش خود را کردهاند و چوب را به دست ما رساندهاند و حالا نوبت ما است که باید بیشترین توان خود را صرف کنیم تا حاصل تلاش همۀ گذشتگان را به ثمر برسانیم و تیم خود را برنده کنیم.
• اولین دوندۀ این دوِ امدادی اباعبدالله الحسین(ع) بوده است که عَلَم را به حضرت زینب(س) سپرد و این عَلَم امروز به دستِ ما رسیده است و ما هم به خط پایان نزدیک شدهایم؛ پیروزی ما در این میدانِ بزرگ، به معنای تقدیر از تلاش همۀ دوندههای بزرگی است که این عَلَم را به دست ما رساندهاند و کمگذاشتنِ ما در این عرصه، به معنای بیاعتنایی به زحمات این بزرگان است.
• ابلیس و نظام کفر و استکبار در آخرالزمان، تمام زورِ خود را میزنند، و ما هم باید تمام زور خود را بزنیم.
• حساسیتِ دورۀ ما حتی مثل دوران دفاع مقدس هم نیست، بلکه خیلی حساستر از آن دوران است. خطری که در دوران دفاع مقدس ما را تهدید میکرد این بود که در نهایت ما را دچار مرگِ با سر و صدا میکرد اما اگر با خطری که امروز ما را تهدید میکند مقابله نکنیم، ما را دچار مرگِ خاموش خواهد کرد؛ شبیه مرگ در اثر گازگرفتگی در منزل. البته مقابله با این تهدید، سختتر است. انسان به این سادگیها نمیتواند سبک زندگی خودش را از افراطیگری در هرزگی و لذتبری و هوای نفسطلبی یا افراطیگری تحت پوشش دینداری نجات بدهد. چون صراط مستقیم، راهی است که مانند پل صراط باریک و بُرنده است. (امام صادق(ع): «صراط، از مو و لبۀ شمشیر باریکتر است؛ الصِّرَاطُ أَدَقُ مِنَ الشَّعْرِ وَ مِنْ حَدِّ السَّيْف»؛ الزهد/ص92)
چهکار کنیم تا فرزانمان کارهای بد نکنند و بیادب نشوند؟/ در تربیت فرزند، مهم این است که جلوی فرزندتان «پا روی نفس خود» بگذارید.
• امروز خیلی از پدر و مادرها از دست فرزندانشان گلهمند هستند که «ما چهکار کنیم تا بچههای ما نمازخوان بشوند؟ چهکار کنیم تا کارهای بد نکنند؟ تا بیادب نشوند؟» باید به این پدر و مادرها گفت: شما خودتان جلوی فرزندانتان چقدر مبارزه با نفس کردهاید؟ اینکه آدم خوبی باشید کفایت نمیکند و در تربیت فرزند به درد نمیخورد بلکه فرزندتان باید مبارزه با نفس کردن را در شما ببیند تا تأثیر بگیرد. مثلاً اگر شما به صورت ژنتیکی آدم مهربان یا خوشاخلاقی باشید این زیاد به دردِ تربیت بچۀ شما نمیخورد. مهم این است که چند بار جلوی فرزندتان پا روی نفس خودتان گذاشتهاید و دوستداشتنی خود را قربانی کردهاید و بچۀ شما این را فهمیده است؟ اگر این کار را جلوی بچۀ خودتان انجام ندادهاید، انتظار نداشته باشید که راهحلی برای درست کردن فرزند خود پیدا کنید!
• وقتی آدم میبیند که فرزندش دارد در خانه خراب میشود و خودش عامل این خرابی است(نه فرزندش)، یکدفعه خودش را جمع میکند و ضرورتِ دینداری و مبارزه با نفس را در مورد خودش احساس میکند.
خانوادۀ خوب آن است که در همین وضعِ موجود جامعه و حتی در اوضاع بدتر از این، بچههای خوب تربیت کند.
• ما خودمان در خانه، بچهها را خراب بار میآوریم و سپس این خراب شدن را گردن فساد جاری در جامعه میاندازیم! یک خانوادۀ خوب خانوادهای است که در همین وضعِ موجود جامعه و یا حتی در اوضاع بدتر از این، بچههای خوب تربیت کند. خانوادۀ خوب، بچۀ عقدهای تربیت نمیکند که اگر مذهبی شد افراطیگری کند. مثلاً گیر بدهد به قمهزنی و بگوید «من حتماً باید قمه بزنم!» این قبیل آدمها، در هر کاری که وارد میشوند میخواهند تا آخرش بروند! مثلاً در خوردن، میخواهند تا آخرش بروند و لذا به حرامخواری میافتند، در رفیقبازی هم تا آخرش میروند و به خاطر رفیقبازی ممکن است مرتکب قتل هم بشوند، در عزاداری هم افراطیگری میکنند و به خاطر قمه زدن، وجهۀ دین را پیش بعضیها خراب میکنند. در لذت بردن هم میخواهند تا آخرش بروند و باز هم به حرام میافتند.
• باید دید این قبیل آدمها در چه خانودهای تربیت شدهاند و اخلاق پدر و مادرشان در خانه چگونه بوده است. اگر بررسی کنید میبینید اغلب اینطور هستند که پدر و مادرهایشان هر وقت عصبانی میشدند، هر چیزی دلشان میخواسته بر زبانشان جاری میکردند و همین باعث شده بچۀ آنها اینطور بار بیاید. اگر هم چیزی نمیگفتند به خاطر خدا نبوده بلکه در اثر یک عامل دیگری گیر میکردند و نمیتوانستند آن حرف زشت را بگویند؛ مثلاً برای آبروداری پیش همسایه و فامیل، نه اینکه به خاطر خدا، خودشان را کنترل کنند. لذا بچهای که در این خانواده تربیت شده، هیچ وقت ندیده که پدر و مادرش «به خاطر خدا» خودشان را کنترل کنند و آن کاری که دلشان و هوای نفسشان خواسته، انجام نداده باشند.
نه افراطیگریِ معنوی تحت لوای دین داشته باشیم و نه افراطیگری مادی/ «دیدن برگشت فوّارۀ فرهنگ و تمدن پوسیدۀ غرب» ظرفیت جوانان را بالا برده
• ما در این فضایی که واقعاً فضای حساسی است، باید چه کار کنیم؟ از یک سو، نه افراطیگری معنوی تحت لوای دین داشته باشیم و نه افراطیگری مادی تحت لوای زندگی آزاد و پوسیدۀ غربی داشته باشیم که متاسفانه دارد ترویج میشود و البته دروهاش هم، دیگر گذشته است.
• شما تصور میکنید چرا امکانات ماهواره و اینترنت و موبایل و … برای انواع هرزگیها روز به روز بیشتر میشود؟ درست است که تکنولوژی دارد روز به روز پیشرفت میکند و درست است که برخی عوامل سودجو پشتِ سر توسعۀ ابزارهای هرزگی قرار دارند اما هیچ یک از اینها خارج از تدبیر کلان و حکمت الهی اتفاق نمیافتد. حکمتِ دسترسی آسانتر به انواع ابزارهای هرزگی چیست؟ چرا حکمت خداوند اقتضا کرده است که اینهمه توسعه در ابزار فساد و هرزگی پدید بیاید؟
• خداوند متعال که الان و در این شرایط دارد از ما امتحان میگیرد، میداند که ما باید بتوانیم از پسِ این امتحان بربیاییم و الا خداوند اجازه نمیدهد امتحان سختی که فوق ظرفیت ما باشد، از ما گرفته شود. معنایش این است که جوانان ما علیالقاعده میتوانند از چنان ظرفیتی برخوردار باشند که از پس این امتحانات بر بیایند.
• زمانی بود که مثل امروز اینقدر فساد ترویج نمیشد، ولی در آن زمان، اینقدر عقلها رشد نکرده بود و امکانات برای خوب شدن فراوان نشده بود، و الگوهای خوب، زیاد دیده نشده بود و آخر راهِ تمدن پوسیده و فرهنگ منحوس غربزدگی و کفر و الحاد، خودش را نشان نداده بود. آبی که در فوّاره بالا میرود هرچقدر به نقطۀ اوج خود نزدیک میشود در واقع به لحظۀ برگشت خود نزدیک میشود. و ما داریم لحظۀ برگشت این فوّارۀ فرهنگ پوسیدۀ غرب را میبینیم. پس ما امکانات زیادی داریم برای اینکه از پسِ این امتحانات بربیاییم.
• اگر از این امتحانات سربلند برنیاییم برخی کج اندیشان همین فساد جاری در جامعۀ ما را دلیل بر عدم حقانیت راه حسین(ع) میگیرند. مثلاً میگویند: عزاداران امام حسین(ع) همانهایی هستند که خیلی از مسائل شرعی را رعایت نمیکنند. لذا امروزه درست دینداری کردن یک ضرورت حیاتی شده است.
• یک دلیل دیگر برای این ضرورت این است که امروز خوب بودن ما دشمنان زیادی پیدا کرده است و یکسری از دشمنان ما کسانی هستند که خودشان ادعای دینداری دارند؛ البته از نوع «افراطیگری تحت پوشش دین». امروز دیگر اینطور نیست که فقط ما مخالفِ هرزگی باشیم. بلکه بعضیها پیدا شدهاند که اتفاقاً با هرزگی هم مخالفند ولی همینها به خاطر چند مورد بیدینیای که از ما دیدهاند میخواهند سرِ ما را ببُرند!
اولیت در درست دینداری کردن، با «دینداری خانواده» است نه دینداریِ فرد یا جامعه/ در مقابل فرد و جامعه، باید اصالت به «خانواده» داده شود
• حالا که درست دینداری کردن، اینقدر ضرورت دارد، باید ببینیم اولیت در درست دینداری کردن، دیندار بودن جامعه است یا دیندار بودن فرد است؟ در واقع اولیت با هیچیک از این دو نیست، بلکه اولیت با دینداری خانواده است، چون هم فرد و هم جامعه اسیرِ خانواده هستند و برای اصلاحِ دینداری، سبک زندگی، کنترل هرزگی و … برای همۀ اینها باید اول خانواده درست شود. یعنی یک زن و شوهر باید تصمیم بگیرند با هم درست شوند و در این راه همدیگر را یاری کنند؛ همانطور که امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ حضرت فاطمه(س) فرمود: «ایشان بهترین یار و یاورِ من در طاعت خداوند است؛ نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ»(مناقبآلابیطالب/3/356)
• امروز راهِ معقول رسیدگی به وضعِ دینداریِ فردی و اجتماعی، رسیدگی به وضع دینداری خانواده است. در مقابل فرد و جامعه، باید اصالت به خانواده داده شود. چون در واقع واحد اصلی یک جامعه، خانواده است. لذا وقتی بدانیم در یک جامعه، خانوادهها چگونه هستند، میتوانیم دربارۀ وضعیت آن جامعه اظهار نظر کنیم.
• به عنوان مثال کسانی که در عرصۀ اقتصاد و سیاست بیانصافی میکنند، میشود حدس زد در چه خانوادهای بزرگ شدهاند. کاسبی که دستکجی میکند یا کارمندی که رشوه میگیرد، یا مدیر و مسئولی که بیش از کار کردن و خدمت به مردم، دنبال تسویه حساب با دیگران است، و هنوز نیامده، به فکر نرفتن است، یا برخی اهالی رسانه که منفیبافند و مدام سیاهنمایی میکنند و سعی میکنند برای هر چیز مثبتی در جامعه، یک بعد منفی پیدا کنند، شما فکر میکنید اینها در چه خانوادهای رشد کردهاند؟ گرچه همۀ عیوبشان، تقصیر خانوادههایشان نیست، ولی ریشه در آنجاست. لذا قدیمها وقتی کسی میخواست از خودش دفاع کند، میگفت: «من سرِ سفرۀ بابام بزرگ شدهام» یعنی من دارای خانوادۀ اصیل هستم و یک نجابتی دارم که هر کار بدی را انجام نمیدهم.
• ما یک «واحدِ اصلی» داریم که باید تکلیف خودش را با دین مشخص کند و آن واحد خانواده است. خانواده برای خودش مختصاتی دارد. همانطور که مثلا «هیات» که یک واحد اجتماعی است برای خودش مختصاتی دارد: مراسمش صبحها برگزار میشود یا شبها؟ عزاداریاش چند ساعت طول میکشد؟ سخنرانی دارد یا ندارد؟ هفتگی است یا موسمی؟ خانوادهها نیز برای خودشان مختصاتی دارند. مثلاً اینکه بچهها جلوی پدر و مادر با احترام رفتار میکنند یا نه؟ آیا جلوی پای پدر و مادرشان بلند میشوند یا نه؟
• در خانوادهای که مادر جلوی بچهها به پدر خانواده احترام لازم را نگذارد، معمولاً بچهها هم به پدرشان احترام لازم را نمیگذارند. اگر مادر همیشه جلوی بچه به پدر احترام بگذارد، این بچه به طور خودکار به پدرش احترام خواهد گذاشت. از سوی دیگر اگر پدر جلوی بچهها راحت دلِ مادرِ خانواده را بشکند، بچهها هم راحت دلشان میآید که این مادر را اذیت کنند. و الا اگر پدر خانواده لااقل جلوی بچهها دلِ مادرِ خانه را نشکند و به او محبت کند، بچهها هم دلشان نمیآید دل مادرشان را بشکنند. در این صورت اهرم تربیت در خانه این خواهد بود که مادر به بچهاش بگوید: «من دوست ندارم فلان کار را انجام دهی» همین کافی خواهد بود که بچه به دنبال آن کارِ بد نرود.
• چرا پدر و مادرها این حرمت را ندارند؟ چون مادرها باید این حرمت را برای پدر نگه دارند که وقتی پدر به خانه آمد همه در مقابلش محترمانه (مثلاً دو زانو) بنشینند و به پدر احترام بگذارند. پدرها هم باید دل همسرشان را نشکنند و به او محبت کنند تا بچهها هم یاد بگیرند که دلِ مادرشان را نشکنند. اینها پایههای تربیت در خانواده است. اگر پایههای تربیت را در خانه خراب کنیم، دینداری فردی هم درست نخواهد شد و اگر هم کسی علیرغم خانوادهاش، آدم خوبی بشود، زیاد آدم خوبی نخواهد شد.
فقدان خانواده است که تروریست درست میکند/ یکی از ویژگیهای اخلاق سکولار، «فردی خوب شدن» است
• وقتی به شما میگویند آمریکاییها هستۀ اولیۀ یک گروهی از تروریستها را از یک شیرخوارگاه درست کردند، یعنی نوزادهای بیسرپرست را بردند و از بین آنها طلبههای منحرفی درست کردند که حاضر شوند مثل آبخوردن آدمکشی کنند، نشان میدهد که فقدان خانواده است که تروریست درست میکند.
• حالا اگر یک خانواده بخواهد دیندار باشد چه اتفاقی باید در آن بیفتد؟ آیا اینکه در خانواده هر کسی به تنهایی آدم خوبی باشد، آن خانوادۀ خوب یا دینداری است؟ پس این آیۀ کریمۀ قرآن چه میشود که میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، صبر کنید و با هم صبر کنید و همافزایی کنید (نیروهای خود را روی هم بگذارید)؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»(آلعمران/200) این فایده ندارد که هر کسی برای خودش آدم خوبی باشد، باید «باهمدیگر آدمهای خوبی باشیم».
• «با هم خوب بودن» عبارتی است که معمولاً برای ما ناآشناست چون اخلاقی که معمولاً به ما درسداده میشود اخلاق سکولار است. یکی از ویژگیهای اخلاق سکولار، فردی خوب شدن است. در حالی که «فردی خوب شدن» ثمرۀ کمی دارد، باید خانوادگی خوب بشویم. خوب شدن در اسلام، خانوادگی است.
دین ما، هم خانوادگی شروع شده و هم خانوادگی حفظ شده است.
• ما یک خانواده سراغ داریم که جهان را تحت تأثیر قرار داده است. وقتی میخواهیم به آنها سلام بدهیم، در ابتدا به صورت خانوادگی به آنها سلام میدهیم و میگوییم: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» اصلاً این خانواده، پروژۀ دین ما را به صورت خانوادگی اجرا کردند، یعنی این خانواده آمدند و با هم، همپیمان شدند و خانوادگی در راه دین فداکاری کردند. پدر، مادر، داماد، پسر و دختر همگی خودشان را در راه دین فدا کردند. دین ما، هم خانوادگی شروع شده و هم خانوادگی حفظ شده است.
• سؤالی که هنوز هم جواب دادن به آن سخت است، این است که میپرسیدند: یا اباعبدالله الحسین! شما که میخواهید به این سفر پرخطر بروید که احتمال جنگ وجود دارد، چرا خانوادۀ خود را همراه میبرید؟ چرا خواهر و دختربچهها را میبرید؟…
منبع : سامانه جامع عفاف