فائزه هروی
فائزه هروی
|
موضوع: "تربیت فرزند"در دوران بچگی هر وقت کار اشتباهی انجام می دادم، به مادرم پناه می بردم چون می دانستم حتی اگرهم بخواهد دعوایم کند؛ مهربان تر از پدر رفتار می کند.
یادم هست که مادرم در عین مهربانی، حواسش بود چه زمانی ما را دعوا کند و چه زمانی با ما شوخی کند و خب تکلیف کارهای خیلی اشتباهمان با پدر بود. هرچند اصلا پدر خشنی نبود اما خب مهربانی مادرانه را نداشت.
الان که خودم قرار است مادر شوم، مدام فکرم مشغول این مسئله است که چطور یک مادر مهربان اما در عین حال قاطع باشم؟! به خاطر این دغدغه، به خانواده های اطرافم دقت کردم؛ و به چند دسته بندی رسیدم.
در بعضی خانواده ها می بینیم که مادر خانواده زیادی مهربان هست و حتی گاهی با این مهربانی بیش از حد در مقابل پدر قرار گرفته و باعث شده که کودک با دو مدل رفتاری متناقض رو برو شود. که البته گاهی برعکس این مدل هم دیده می شود و ضرر های این نوع مدل رفتاری نیز بر کسی پوشیده نیست.
اما در بعضی دیگر از خانواده ها این مهربانی بیش از حد از هر دو طرف دیده می شود و نتیجه ای به جز لوس شدن کودک نخواهد داشت.به همین دلیل روانشناسان یکی از دلایل لوس شدن کودکان را روش های غیر قابل قبول والدین به لحاظ تربیتی می دانند؛ والدین محبتکنندهِ افراطی که معیارهای تربیتی و روشهای یادگیری را در نظر نمیگیرند و صرفاً با محبتهای بیحد و حساب مانع اجتماعی شدن رفتارهای کودکان میشوند. چنین کودکانی معنای صبر و تحمل را در زندگی نمیآموزند و انسانهایی عجول و شخصیتهایی متزلزل بار خواهند آمد.
در تعدادی از خانواده ها نیز به صورت بر عکس والدین از ترس اینکه فرزندانشان لوس نشوند محبت را به صورت قطره ای نشان می دهند.که این مدل تربیتی نیز باعث کمبود محبت و آثار سوء آن خواهد شد.
اما باید به این نکته توجه کرد که هر چیزی به خصوص، محبت و مهربانی در حد اعتدال بهترین روش تربیتی خواهد بود، تشویق و تنبیه را می توان جزء جدانشدنی روش های تربیتی و بایستی ویژگیهایی داشتهباشند تا مؤثر واقع شوند. این دو روش چنانچه به موقع و با اصول درست اعمال گردند، می توانند از لوسشدن کودکان جلوگیری کنند.
در واقع این مسئله بسیار اهمیت دارد که میزان مقاومت، ایستادگی و انعطاف خود را در برابر فرزندانمان مورد بررسی قرار دهیم. بعضی از مادران پس از مقاومتی کوتاه در مقابل تقاضاهای فرزند، تسلیم می شوند و خواسته های کودک را به همان شکلی که او می خواهد برآورده می کنند. محبت در حد متعادل، توجه به نیازها و برآوردن آنها در حد معقول و داشتن روش های مناسب و علمی برای تشویق و تنبیه کودکان از جمله مواردی است که بایستی در خانواده وجود داشته باشد.
وقتی صحبت از قاطع بودن به میان می آید، برخی از مادران تصور میکنند که جدی و قاطع بودن به این معناست که مثلاً پرخاشگر باشیم و یا این که چنانچه فرزندمان از ما پیروی نکرد، با زور و خشونت مواردی را به او تحمیل کنیم. حال آن که در مقوله های تربیتی، قاطع و جدی بودن به این معناست که از اصولی پیروی کنیم و قوانینی برای فرزندانمان داشته باشیم، به علاوه، اصرار به اجرای آن قوانین در خانواده وجود داشته باشد. ثبات خُلق و ثبات اندیشه و رفتار در والدین ضروری است. چنانچه اصول تربیتی خود را تغییر دهیم و به گفته های خود چندان اعتقادی نداشته باشیم، فرزندان به اصول و قوانین خانواده پایبند نخواهند شد. پس جدی و قاطع بودن به معنای آن است که در اجرای اصول و قوانین خانواده باری به هر جهت رفتار نکنیم.
رفتارهایی که از کودکان سر می زند و در واقع سبک زندگی آنان را نشان می دهد، آموختنی و اکتسابی است. بنابراین آن چه در مورد شخصیت، عادات، تجربیات و یادگیری کودکان مشاهده می کنیم، همه نشأت گرفته و تأثیرپذیر از محیط زندگیشان است. روشهایی که والدین در قبال فرزندان اعمال میکنند، از جمله روشهای تشویقی و تنبیهی، قوانین و مقررات در خانواده، نحوه اجرای قوانین خانواده، انعطاف داشتن، سختگیر، قاطع و یا تسلیم شونده بودن در ساخت فکری کودکان و رفتارهای آنان بسیار مؤثر است.
حال جایگاه مادر در انتخاب مدل تربیتی بسیار بیشتر حائز اهمیت می باشد. مادر به دلیل همنشینی بیشتر با کودکان و گذراندن بیشترین زمان در کنار آنها تاثیر بیشتری بر رفتار بچه ها خواهد داشت.
با توجه به مطالب بالا به خوبی می توان دریافت که چگونه باید در عین مادر مهربان بودن به موقع قاطعیت نشان داد طوری که فرزندان در عین داشتن ارتباط صمیمانه با مادر حرف شنوی داشته باشند.
فائزه هروی پرورش خلاقیت یك شخص در واقع خیلی جالب و ساده است باید سعی كنید :
ارسال شده در 13 مرداد 1392 توسط جان نثاری در کوتاه و خواندنی, مهارت های زندگی, دانستنیها, تربیت فرزند
شیر مادر، عصارهای است که از جسم و جان مادر برای تغذیه، رشد و پرورش کودک در وجود مقدس مادران قرار داده شده و بی منت به نوزاد زیبای خود هدیه میدهد. طفلی که 9 ماه در وجود مادر سکنی میگزیند و جایی بهتر از جسم مادر برای رشد نمییابد، به هنگام تولد نیز تا 2 سالگی با توصیه و تاکید پزشکان و فراتر از آن تاکیدات دین مبین اسلام از شیر خود برای تغذیه نوزادش بهره میجوید. حجم شیر مادر رابطه مستقیمی با تکرر شیردهی دارد و تغذیه مکرر نوزاد با شیر مادر موجب تولید شیر بیشتر میشود. نیاز مادر شیرده حدود 500 کیلوکالری بیش از دوران قبل از بارداری افزایش پیدا مییابد؛ برای تأمین این مقدار کالری علاوه بر مصرف مواد غذایی مقوی شامل انواع چربی ها و پروتئین، از چربی های ذخیره شده در بدن مادر در دوران بارداری نیز استفاده می شود و دریافت کالری ناکافی موجب کاهش تولید شیر میشود. بچه که بودم دوست داشتم پسر باشم. نه اینکه از دختر بودن بدم بیاید اما پسر بودن بهتر بود انگار. تیپ و قیافه و موها و لباسهای من پسرانه بود. ناز و عشوه های دخترانه نداشتم. توی مدرسه من فقط بلد بودم از آجرهای شکسته ی دیوار بالا بروم و توپ والیبال مان را که توی پشت بام همسایه افتاده بود ، بیاورم. من فقط بلد بودم کاتر تیز را دستم بیگیرم و چیزی را برای غرفه ی دهه ی فجر ببُرم و با چسبهای قوی بچسبانم. من فقط بلد بودم از بالاترین پله پایین بپرم و هیچیم نشود.
من پسر بودم. یک اسم پسرانه هم برای خودم انتخاب کرده بودم که دوران قبل از مدرسه هرکس از من می پرسید اسمت چیه، همان را درجوابش می گفتم. هیچ وقت هم به معنای واقعی عروسک بازی نکردم. یعنی اگر هم عروسکی دستم می گرفتم، می شدم برادر یا بابای آن عروسک. عروسکهای من به جای آنکه در رختخواب مخملی آبی بخوابند، عمدتا مشکلات حادی برایشان پیش می امد که باید حل اش می کردند. تصادف، یا جنگ، یا دزدی… چیزی که دختر قصه را وابسته بکند به برادر و بابایش. آنوقت نقش من پررنگ می شد.
سالهای سال اوضاع همین شکلی بود. توی نقاشی های من خبری از دختری با دامن چین چینی نبود. اما تا دلت بخواهد ماشین و هواپیما و پرچم هایی برفراز کوه های ته افق بود که دفترم را پر کند .
من دقیقا وقتی به تفاوت خودم با دخترهای دیگر پی می بردم که کنار دختر عمه ام جلوی آینه می ایستادم. انگشتهای من ظرافت او را نداشت. ناز و عشوه هایی که او داشت، من بلد نبودم. او با دامن چینی چینی می چرخید وسط اتاق و پف می افتاد زیر دامنش. می خندید و کیف می کرد. و من همیشه شلوار داشتم. رنگ به رنگ. اما دامن نداشتم. نه دوست داشتم دامن بپوشم و نه بلد بودم دامن بپوشم. به همه هم آن روزها می گفتم اگر بشود شب عروسی ام هم شلوار می پوشم. مامان برایم دامن خرید. نو ماند توی کمد. فقط وقتی با دخترعمه می افتادیم به هم، یک کمی هوس می کردم دامن بپوشم و باز زود از سرم می افتاد.
خنده ام میگیرد. من جوری بودم که مامان و بابا وقت ثبت نام من در کلاس اول دبستان می ترسیدند من زیر بار پوشیدن مقنعه و مانتو نروم. و وقتی زیر بار رفتم، انگار یک بار سنگین از روی دوش شان برداشته بودم. اما من چادر هم پوشیدم. و شاخهای فراوانی روی سر اقوام در آمد!
بازی های پسرانه، لباسهای پسرانه، همبازی های پسر، لباس خلبانی که به اصرار خودم برایم خریده بودند، و خیلی صحنه های دیگر یادم هست که این احساس پسر بودن را در من نشان می داد. من یادم هست که دم غروب بود. آن سالهای بمباران. من و خاله توی خیابان بودیم که آژیر زدند و مردم فرار کردند. خاله هم دستم را می کشید و فرار می کرد. من اما انقدر جسارت داشتم که سرم را بالا بگیرم و هواپیمای عراقی را دنبال کنم. آخرش هم خاله مرا بلند کرد و گذاشت روی چینه ی کوتاه دیواری تا من هواپیما را بهتر ببینم.
چرا اینها را گفتم؟
برای اینکه من از یک جایی به بعد دیگر دلم نخواست پسر باشم. به دختر بودن خودم افتخار کردم. قابلیت های خودم را شناختم و پرونده ی پسر بودنم بسته شد. اما واقعا از کی؟ از کی من دختر شدم؟ کی خودم را دیدم که یک دخترم؟ کی خوشحال شدم از دختر بودن؟
برمی گردم عقب. به سالهای قبل. دانشگاه؟ نه… آن روزها هم پسر بودم. یک دختر نجیب و سر به زیر.،اما دختری که درونش هنوز آن پسر زنده بود. آن پسر می رفت بالای درخت و نمونه ی برگ و شاخه ی آفت زده را می اورد پایین، می داد به استاد تا در مورد بیماری اش توضیح بدهد. من کنار دوست شفیقم اعظم که راه می رفتم می فهمیدم اعظم چقدر دختر است و من چقدر پسر. هم من از دختر بودن اعظم شگفت زده می شدم و هم اعظم از پسر بودن من متحیر می شد. یادم هست یکی به ما گفته بود که همین خصلت شما دوتا را کنار هم نگه داشته. فابریکِ فابریک.
پس باید بروم به بعد از دوران دانشگاه… وقتی که متاهل شدم؟ نه… آن هم نه. چون همسرم هم متحیر بود که من از رودخانه خروشان می پرم و از شاخه درخت، وارونه آویزان می شوم .
پس از کی من پوست انداختم؟ کجا تغییر رویه دادم؟ از کی دختر بودن را دوست داشتم و عاشقش بودم؟
وقتی مادر شدم؟…. آره. من حس خوشایند دختر بودن و زن بودن را مدیون فرزندانم هستم. وقتی مادر شدم، حس کردم قابلیت های فراوانی در من شکوفا شده. قابلیت هایی که در مردها نیست.و نمی تواند باشد. حس خوشایند دختر بودن از وقتی که مادر شدم، به یکباره به من هجوم اورد. من بچه به بغل می رفتم جلوی آینه. هی به خودم نگاه می کردم. به بچه نگاه می کردم. به خودم نگاه می کردم. به بچه نگاه می کردم… باورم نمی شد که این حس زنانگی در من غوغا بکند. باورم نمی شد چون هیچ وقت این احساس شوریدگی را نداشتم.
مادر که شدم، چشم در چشم کودکم گریه می کردم. او را عروسکی می دیدم که اینهمه سال نبود یا اگر بود من نقش مردانه ای برایش ایفا می کردم که خودم نبودم. اما حالا مادرش بودم. با تمام حس زنانگی ام به آغوشش می گرفتم. کیف می کردم از این حس. از شیره ی جانم به او می دادم و تمام حالات و اداهایش برایم مفهومی داشت که هیچ کس جز من آن را نمی دانست.
دنیای من عوض شد. رنگ دخترانه گرفت به خودش. بهار شد انگار. من دیدم که شده ام زهرا. با تمام ویژگی های زهرایی که از خودم سراغ داشتم یا نداشتم. و این ویژگی ها از من یک مادر ساخت.
مدیون فرزندانم هستم. البته تاهل مقدمه ی خوبی بود برای این تغییر شگرف. اما مادر شدن چیز نابی بود که پوست مرا کند و مغز و هسته ی مرا نشام داد. اصلیتم را به رخم کشید و من خوشحالم که دخترم. خوشالم که پسر نیستم. خوشحالم که حالا که توی آینه نگاه می کنم یک دختر، یک زن ، یک بانوی خانه و یک مادر می بینم که چشمانش می درخشد و شاکر است از این جنسیت.
منبع: مهرخانه امام حسن مجتبی علیهالسلام در حدیثی زیبا و خواندنی توصیه مهمی را در خصوص رفاقت بیان فرمودهاند. |