آقای خانه درخواستی از شما دارم . لطفا روبروی خانم خانه بنشین . تلویزیون و اخبار و موبایل و روزنامه و کار را فراموش کن . ببین این سکوت برایت آشنا نیست . چه خوب می شود وقتی از کار به امید استراحت قدم به خانه می گذاری . وقتی می خواهی کوله بار خستگی را به دست خانم خانه بدهی ، لبخند یادت نرود . خستگی سهم هر دوی شماست باور کن . چه خوب می شود بنشینی به پای حرف های ته دلش ، فکرهای تلخ و شیرینش ، حس های رنگ به رنگش ، نگرانی های مادرانه اش … چه خوب می شود شاخه گلی بدهی به دستش … چه خوب می شود تازه کنی نگاه های اوایل آشنایی را برایش … او تو را می خواهد . خود ِ خودت را …
خانم خانه درخواستی هم از شما دارم . تمام روز منتظر لحظه ی آمدن همسر از محل کار بودی . می دانی تنها انتظار و دلتنگی کافی نیست . چه خوب می شود در کنار انجام کار و پختن غذای مفید و خوشمزه و آماده کردن میوه ، به خودت هم برسی . چه خوب می شود با ظاهری تمیز و زیبا و لبخندی بر لب در را بِروی آقای خانه بگشایی و با واژه هایی عاشقانه از او استقبال کنی . او با دیدن تو و انرژی ات شاد می شود . چه خوب می شود تا یک ساعت اول به او محبت کنی ، تا کم کم از فشار کار رها شود . وقت برای درددل هست . او تو را می ستاید ، خود ِ خودت را ، حتی اگر بر زبان نیاورد …
منبع: وبلاگ ابرها آرزوی من اند