می توانی گاهی بادبزنش کنی.
می توانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود.
می توانی شلواری بپوشی که دمپایش تا صندل ات 20 سانتیمتر فاصله داشته باشد.
می توانی جوراب هم نپوشی.
لاک هم لابد خنک کننده است.
بستنی هم لیس بزن روی نیمکت پارک.
بوی ادکلنت هم می تواند تا ده متر پشت سرت تعقیبت کند.
فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند.
فرض کن اینها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما.
فرض کن گرمشان نمیشود.
فرض کن تو روشنفکری و اینها امل.
آخر تو چه می دانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست؟
آخر تو چه می دانی حجاب خنکا و زیبایی به وجود هر دختر می نشاند؟
تو می توانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا
خنکای بهشت گوارایتان ، دختران چادری
سلام ممنون از مطلب خوبتان…وضعیت تهران را نمی دونم اما زنجان ما رهاشده . رها از هرچی قید وبنده ، رها از هرچی دستور الهیه …وما فقط خون دل می خوریم…