بچه که بودم مادرم شاغل بود مثل همین حالاها، یک مادر توانمند ومهربان همیشه خوشرو با چها تا بچه پشت هم ! ۶۳-۶۵-۶۶-۶۸وآخری ۷۶. همیشه برایمان از وقت هایی گفته بود که توی فعالیتهای دانشجویی بودن یا یکبار که با آقا از طرف انجمن اسلامی خصوصی صحبت کرده بودن ، بحثاشون ، درگیری هاشون و بعدتر هم از اینکه چه طور هم کار میکردن و هم با ما سروکله میزدن ، اینکه انقدر تو بارداری رانندگی میکردن که شکم میچسبیده به فرمون یا این که چه طور بچه به بغل رانندگی میکردن و بعدتر ها هم خودم یادمه که چه طوری چهارتایی به خط میشدیم و مسابقه سینه خیز و …. میدادیم و یا پارک رفتن های کثیرمون رو .. حتما تا حالا یه تصویر ساختین یه خانم توانمند و خوش روحیه. بله واقعا مادرم تو ذهن ما همچین زنی بود. واین روی ما هم بسیار تاثیر داشت همیشه فکر میکردم باید کف همه فعالیتها باشم چریک باشم و هیچ وقت غر نزنم و توانمندباشم و… برای همین هم تنها تصوری که از خودم نداشتم خانه داری بود!
ینی حقیقتش زن خانه دار تو نظرم یکی بود که از زور بیکاری روزی ده بار یه جای تمیزو دستمال میکشه یا افتاده به وسواس تمیزکاری و آب کشی یا پاتوقش فروشگاههای کاموا فروشی وامثالهمه که باز هم از زور بیکاری هی ببافه! وکلا برای این مونده خونه که کار دیگه ای نمیتونسته بکنه!
اصلا نمیتونستم زنی رو تصور کنم که در عین اینکه توانمنده خونه داره، در عین اینکه آگاه و به روزه خونه داره و یا حتی در عین وقت هدر ندادن و منظم بوده تو خونه مونده، فقط!
برای همینم وقتی خودم افتادم به خونه موندنن اصلننننن بلد نبودم تو خونه با روحیه وفعال باشم و از غصه روزهای پویایی! و فعالیتهای مفید دپرس نباشم!
الان چند وقتیه که یکم یادگرفتم تو خونه موندن رو ، نمیدونم چند درصد دوستای من ،هم دوره ای های من که غالبا تو همین فضا بزرگ شدن این توانمندی و توانمندی های مشابهش رو دارن؟ میتونن مفید باشن ولی تو خونه باشن ، میتونن به بازی با بچه خیلی مهم تر از شرکت تو فلان جلسه نگاه کنن و یا تو تصوراتشون بگنجونن که تمیز نگه داشتن خونه با همه تکرار مکررات بودنش کار عبثی نیست.
ولی از الان برای دخترم فکر میکنم که چه طور دختر بارش بیارم که حواسش بیشتر از اینکه به رقابت های اجتماعی باشه که بخواد از همه جلو بزنه به نیازهای خانواده و اطرافیانش باشه که چه طور میتونه با ابزار خدادادی محبت و عاطفه دلها رو به راه بیاره و نرم کنه . هرچند کارش رو تو هیچ نشریه ای ننویسن و اثر پنهانشو نبینن .
این که یاد بگیره مهمترین دغدغش قبولی تو کنکور نیست ، اینه که خوب همسرداری کنه چون به گفته نبی این بهترین شفیعشه. اینکه مطیع همسر بودن عار نیست عبودیت خداست.
واین که مادر بودن براش پررنگ باشه اینقدر پررنگ که سختی هاش رو تو نظرش کمرنگ کنه.
و….
همه چیزهایی که الان داره ولی جامعه امروز نمیپسنده و ممکنه ازش بگیره تا به قول حاج آقا قاسمیان به آخرین ورژن زن بودن ، یعنی مرد بودن! برسوندش.
خلاصه این که دختر باشه در عین شعور و آگاهی با عاطفه، در عین صلابت و شخصیت لطیف و مفتخر به همه استعدادها و وظایف زنانش. میدونم که مهمترین چیز اینه که خودم همونی باشم که براش میخوام و اونوقت تمام راه رو رفتم.
مهمتر از هر چیز رضایت از زندگی است یکی با کار بیرون از خونه شاد میشه .یکی هم با خونه داری …مهم اینه که وقتی به گذشته اش نگاه میکنه حسرت نکشه وبگه این بهترین کاری بود که می تونستم انجام بدم…اعتدال رو فراموش نکنیم .ما به جهت طلبه بودن باید در اجتماع هم حضور داشته باشیم…
موفق باشید