ماه مبارک رمضان، با شکوه و شوکتی شگرف، دوباره به روی مشتاقان شرافت، آغوش می گشاید و با هلال محرابی اش، هلهله ی اهل پارسایی و پروا می انگیزد و غوغای غفران و همایش هدایت می آغازد و اینک با ضمیری شادمانه و نیازی عاشقانه در قدوم بهاران معنویت در این حرارت طبیعت، غنچههای غنوده در پرچین پرهیز می افشانیم و هم آوا با مولای منتظران، خوش آمدش می گوییم. شکرا که دوباره ابواب بهشت را گشودند و دریغا اگر با بال بصیرت به اوج رحمت و رهایی نرویم و از این فرصت فرید فیض، بهره ور نشویم.
یک سال، با فراز و فرود بسیار، رهسپاری نمودیم و در راه روشن آیین آسمانی مان گام نهادیم و در این طی طریق از ذخایر معنوی وجودمان سود جستیم و با محرک ایمان باطن به سوی اهداف الهی، قوای ظاهر خویش را به حرکت واداشتیم و اینک ماه مبارک رمضان، هنگامه ای است که می توانیم ذخایر درون را غنی سازیم و ریزشهای نفسانی را با رویشهای سبز «صبر» و «صلوة» جبران نماییم. لغزشگاه ها و کژراهه ها آنگاه رخ می نمایند و آدمی را به خود فرامی خوانند که کاهش ذخایر نفسانی آغاز شود و توان حرکت های پیش رونده از رهروان سلب گردد. گویا با تشریع روزه برای اهل ایمان، خالق یکتا اراده فرموده که هر سال با انباشت ذخایر نوین معنوی، از توان سیر و سلوک در صراط مستقیم کاسته نشده و با امداد از روشنایی روزه و نور نیایش و فروزندگی فطر، فانوس فطرت انفس، پدیدار و پایدار بماند.
روزه، آموزه هایی دارد که هر کدام از آنها دریایی از معنا و معنویت را به موج وامی دارد و به اوج عزت می رساند. روزه، هدفداری و غایت طلبی را در انسان تقویت می کند و او را به این باور می رساند که برای نیل به مطلوب نباید از دشواری ها و مشکل ها هراسید. سطح تأمل و تحمل برای روزه داران، بسیار بالاست. هدف و مقصودشان هم زیباست؛ قرب قادر متعال و ایصال به منشأ قدرت مطلق.
تلاش و کوشایی روز افزون و پرهیز از تن آسایی و خویش را در حصر «عسر» قرار دادن تا به «یسر» نائل شدن، از دیگر آموزههای رمضان است؛ «فانّ مع العسر یسرا». در بطن معسرت و سختی، آسانی و گشایش، نهان است و برای استحصال گوهر آسایش ، باید در قعر اقیانوس دشواری غوطه ور شویم و با کند و کاو بسیار، صدف نفس بگشاییم و کنز کرامت آن را به دست آوریم.
بازدارندگی از فرسایش روح و پرهیز از فروغلتیدن در مرداب منیت و رهایی از تنیدن تارهای روزمره گی در اطراف قلب و اندیشه نیز ارمغانی است که صبر و صیام از آسمان برای اهل زمین می آورند؛ و نیز بازبینی گذشته و مراقبت نفسانی در آینده. رمضان، افزون بر اعطای فرصت خودسازی، دیدگاه مراقبتی و انتقادی نسبت به نفسانیت خویش را به روی روزه داران می گشاید و با کاستن تعلقات دنیایی، نورانیت و بصیرتی را به دنبال می آورد که می توان با نگاهی الهی، اعمال و کردار گذشته را واکاوی نمود و به زشتی و زیبایی آنها با دیده ی انصاف و غیر خودبینانه نگریست و نیروی حراست و مراقبت قوی و بازدارنده را در وجود خود پدید آورد و به این باور رسید که تا نگاه انتقادی نباشد، عیب و اعوجاج نفس برطرف نخواهد شد؛ و این امر برای آنانی زیبنده تر است که واجد مسؤولیتی سیاسی یا اجتماعی هستند، تا با جزم انگاری به اعمال خود نگاه نکنند بلکه به اعمال و عملکرد خود به دیده ی اصلاح و انصاف بنگرند و روش ها ومنش های مذموم را کنار بگذارند و خدمت خالصانه را وجهه ی همت خود سازند و بر خواهش های نفسانی، غلبه کنند و نعمات دنیوی را برای مردم بخواهند و خود به قدر کفایت، بسنده نمایند.
نکته ی آخر؛ همان گونه که روح جمع گرایی و هم اندیشی در فرائض و مناسک دینی همانند جهاد، حج، زکات، خمس و نمازهای جمعه و جماعات حاکم است، روزه نیز از این قاعده ی زیبا مستثنا نیست. گر چه ظاهر روزه، فریضه ای انفرادی است اما نتیجه و ثمره ی آن به گونه ای است که راه استقرار مساوات و عدالت اجتماعی را هموار می سازد، روحیه ی بی تفاوتی نسبت به محرومیت ها و مسکنت ها را از بین می برد، طعم گرسنگی و فقر را در کام تمام اقشار جامعه می پراکند، همگان را از اسراف و مصرف گرایی بازمی دارد، اطعام و انفاق به نیازمندان و یکسانی و یکسان نگری انسان ها در محضر مقدس ربوبی را می آموزد؛ «اللهم اغن کل فقیر، اللهم اشبع کل جائع، اللهم اکس کل عریان …» اینها ادعیه ای است فرا ملیتی با محتوای جهانی نگری، و اینکه منتظر و آرزومند روزی بودن که فقر و گرسنگی و نیازمندی در تمام نقاط دنیا ریشه کن شود؛ در واقع آرزومند فرا رسیدن حاکمیت جهانی و عدالت گستر مهدی موعود ارواحنا فداه.
در آستانه ی حلول هلال ماه مبارک رمضان، فرا رسیدن موسم هدایت و همدلی را به تمام مؤمنان و منتظران فرج آل محمد (ص) تهنیت می گوییم.
موضوع: "دلنوشته"
امام رضا(ع) فرمود: مگر هر آلوده ای می تواند بر سر سفره الهی بنشیند؟! هر کثیفی را نمی گذارند پای این سفره بنشیند. برو خودت را پاک کن برای خدا…
مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی گفت: امام رضا(ع) فرموده مگر هر آلوده ای می تواند بر سر سفره الهی بنشیند؟! هر کثیفی را نمی گذارند پای این سفره بنشیند. برو خودت را پاک کن برای خدا… کینه برادرت را بیرون کن از دل… از مهمانی محروم می شوی. خودت را از گناه جدا کن. تقوای الهی پیشه کن…
سلام.
در دنیای وبلاگ ها که یکی عاشقانه می نویسد و یکی عارفانه، یکی سیاسی و یکی فرهنگی و مذهبی.
همه وبلاگ نویس ها دوست دارند مطلبی که می نویسند مورد پسند خواننده واقع شود و براش کامنت بزارند که:( آفرین، صد آفرین! چه مطلب جالب و زیبایی بود، استفاده کردیم.من را لینک کن منم تو را لینک می کنم و …)
همه جور آدمی به این وبلاگ هم سر میزند، زن، مرد، دختر، پسر، و…بعضی ها با سرچ در گوگول و برای رسیدن به جواب سوال های مذهبی اشان به این وبلاگ می رسند، بعضی برای دانلود و معرفی برخی از کتب مذهبی، برخی دیگر برای دانلود انواه نرم افزارها، مادرانی هستند که دغدغه تربیت فرزندانشان را دارند و همسرانی هستند همه هم و غمشان زندگی متاهلی و سوالاتی در همین حال و هواست…
خلاصه همه هستند ولی من خیلی خیلی دوست دارم یکبار هم که شده آقایم به وبلاگم سر بزنند.
کسی که قلبم برایشان به تپش می افتد، مولایی که …
گاهی از خودم می پرسم اگر روزی ایشان به وبلاگم سر بزنند از کدام مطلب بیشتر خوششان می آید؟ آن مطلبی که علمی تر است؟ نه گمان نکنم چرا که خودشان آخر این حرف ها هستند. آن مطلبی که عاشقانه تر است؟ بعید میدانم. شاید آن مطلبی که میزان اخلاصش هنگام نوشتن بیشتر باشد…؟!
می گویند: وقتی حضرت ابراهیم (ع) را که در آتش انداخته بودند یک پرنده مدام دهان کوچکش را پر از آب میکرد و بر روی آتش می ریخت تا این که آتش کمی سردتر شود! حضرت ابراهیم (ع) به او گفت: ای پرنده! این آب دهان تو چه ارزشی در مقابل این همه آتش دارد؟! پرنده کوچک گفت: من فقط بدین وسیله می توانم عقیده و علاقه و ایمانم را به شما ابراز کنم!*
این حکایت دل من هم هست …
آقا جانم، عزیز دل زهرا(س) نمیدانم اگر در این دنیای پر هیاهوی وبلاگ ها گذرتان به وبلاگ من افتاد آیا از آن خرسند می شوید یا نه؟ از کدام مطلبم بیشتر خوشتان می آید؟ کدام را بیشتر می پسندید؟ آقای من شرمنده ام اگر در راه شما قدم و قلم نزنم. میدانم تمام این مطالب در مقابل آن همه آتش گناه من ارزشی ندارد. اما مولایم بدان من فقط با این وسیله میخواهم عقیده و علاقه و ایمانم را به شما ابراز کنم .
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیت و النصر، اللهم اجعلنی من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه
بعدنوشت:
*داستان حضرت ابراهیم (ع) برگرفته از کتاب نبرد حق و باطل استاد شهید مطهری، چاپ هجدهم، صفحه ی 88.
سلام منم ، من از اعتکاف چهل روزه در فراق تو باز میگردم ، من برگشتم ، چهل روز بی تو تاب آوردم.
مانده ام زینبی که شرط وصلتش با پسرعم خود را با تو ماندن گذاشته بود چطور با زندگی شرط نکرد بمیرد اگر حسینش رفت .
من زنده ام اما مگر زینب بدون حسین را می توان زنده خواند. آن زینب مرد این که میبینی ترجمان صبر است در قامت خمیده عشق. این که میبینی قاصدکی است پر و بال سوخته.جان زینب بر بالای آن حضیض بلند که سجدهگاه نفس مطمئنه توشد تا ابد جا ماند. آن که رفت سایه ای بود به صلابت علی و لطافت فاطمه.
این منم پس از چهل روز میهمانی بیابان ، جهالت ، انحراف ، خیانت ، اشک ، مرگ و این تویی پس از چهل روز خاموشی اما چه طوفانی کردی !
شکوه من از زنجیرهایی که حرم خدا را همچون بند تسبیح شده بود نیست ، شکوه من از این زنجیر دست پا گیر دنیاست ، چه دنیایی ، دنیای پس از حسین .
از چه بگویم تو خود با رأس بلندت ، آسمانی از حضور بودی . از آتش ، از زنجیرها ، سیلی ها ، گوشها و گوشوارهه ، خارها ، تازیانه ها ، بیابانها ، شهرشوم شام ، شیطان و شیطان پرستان ، زغالها ، طعنه ها ، خرابه ها …
تو بگو از نیزه ها ، شمشیرها ، تیرها ، سنگها ، خنجرها ، انگشترها ، پیراهن ها ، فراز نیزه ها ، تنورها ، قرآنها ، خیزران ها ، تشت ها ، رقیه ها …
چه سفر آشنایی بود شبیه شب دل کندن از رسول خدا ، شبیه دویدن های پدر در کوچه ها ، شبیه آن شب آستین بر دهان گریستن و نگریستن ، شبیه شب شکافتن فرق آفتاب ، شبیه جگر شرحه شرحه نیش از مار خانگی خورده ، شبیه گودال …
چه سفر آشنایی بود ، کفتارها اذانشان به نام شیطان بود و نمازشان نوازش دردانه پیغمبر با خیزران .
میروم حسین ، میروم زینب وار میروم ، میروم که صبر درس سختی است و من معلمی وظیفه شناس .
میروم که برای شنیدن ندای هل من ناصر ینصرنی تو نیازی به اینجا ماندن نیست ، تپش آسمان صدای توست .
میروم که آخرین فریاد لا حول و لا قوة الا بالله تو تا ابد مرا بس است.
میروم که جهانی بغض ، تشنه روایت زیبایی هاست.
میروم که هنوز شهری است که زینب بدون حسین را ندیده است.
میروم که هنوز کوچه ایست که زینب بدون حسین را ندیده است.
میروم که مزار پنهانی است که هنوز منتظر است و بارگاه سبزی است که چشم به راه دردانه اش مانده است.
میروم….
از صبح فکرم مشغول این بود که برای هیات رفتن با دو بچه که یکی پنج سال دارد و آن یکی دوماه، چه وسایلی باید بردارم، از پوشک و لباس اضافه گرفته تا تنقلات و وسایل نقاشی همه را بر داشتم، می دانستم خیلی سخت است دست تنها دو بچه را ببرم هیات، قصد داشتم خیلی زود حرکت کنم تا برای جای پارک به درد سر نیفتم.
اما همه چیز بر اساس برنامه ریزی من پیش نمی رفت، دیر شده بود و بچه ها هر کدام به نوعی مرا مشغول کرده بودند، کم کم داشتم پشیمان می شدم، انگار یکی داشت در گوشم زمزمه می کرد که: از شما انتظار نمی ره که در این شرایط هیات بری!
اصلا بردن این دو بچه در شلوغی و ازدحام ظلم به اونهاست!
خودت چی؟ دیشب را خوب نخوابیده ای و از صبح کارهای خانه و بچه ها استراحت برایت نگذاشته، پس بمان در خانه و از برنامه های عزاداری تلوزیون استفاده کن!
کم کم داشتم رام این حرف ها می شدم که یکباره یادم افتاد علمای بزرگ می گویند: مجلس روضه اباعبدلله مانند بهشت است که حتی اگر فقط بروم که بچه ها ساعتی در این فضا نفس تازه کنند می ارزد!
یادم امد که شنیدم روح بچه ها جان می گیرد در مجلس روضه ارباب!
بلند شدم شال و کلاه کردم و رفتم و آن شب خدا چنان کمکم کرد که هیچ چیزی در نظرم سخت نیامد، حتی وقتی مجبور شدم وسط ازدحام جمعیت خودم و بچه ها و ساک را برای تعویض پوشک و لباس نوزادم به دستشویی برسانم!
نوشته مرجان الماسی