امام خمینی (ره) مردی بود که زنان ایران را هویت و شخصیتی والا بخشید
وی با نگاه ویژه ای که به زن و جایگاه او داشت یک بار دیگر منزلت زن را احیا کرد
دکتر سید علی قادری، استاد دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و و محقق آثار و افکار امام خمینی(ره)، نویسنده کتب «امام خمینی(س) برای نسل سوم»، «خمینی روحالله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال- سه جلد» و… است.
در روز وفات بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، که انقلابی در جان ها، اندیشه ها و نگاه ها ایجاد کرد و به زن حیاتی تازه بخشید، با ایشان به گفتگو نشستیم تا عوامل مؤثر در این نگاه متفاوت امام به زن را دریابیم.
در ادامه می توانید این مصاحبه طولانی را مطالعه و با نقطه نظرات آقای قادری و البته امام خمینی (ره) بیشتر آشنا شوید.
- لطفا به عنوان اولین سوال، شرایط خانوادگی که حضرت امام (ره) در آن متولد شدند را بیان کنید. آیا این شرایط در نگاه خاصی که ایشان در حوزه زنان دارند، تأثیرگذار بوده است؟
="font-size: small; font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">وقتی امام به دنیا آمدند، همشیره ای داشتند که 26 ماه دیگر باید شیر می خورد، لذا برای این بچه شیر کم داشتند و دنبال یک دایه می گشتند که به این بچه شیر بدهد. بالاخره متوجه شدند کربلائی میرزا که یکی از خدمتگزاران پدر امام بود، خانمی به نام خاور دارد و بچه کوچک آنها تازه فوت کرده است، لذا امام را به وی می دهند تا شیر دهد. ننه خاور هم سریع وضو می گیرد و سوره اخلاص می خواند و به او شیر می دهد.
این زن شگفت و افسانه ای بود؛ زن بسیار زیبا و خوش خلقی بوده، سوارکار توانمندی بوده که گاهی حتی افسانه هایی برایش تعریف می کنند؛ مثلاً اینکه روی اسب می ایستاد و تیراندازی می کرد و تیر هم به هدف می خورد، کریم و بخشنده بود. یک زن جالب و قابل اعتماد.
امام یک عمه هم داشت که با خانواده امام زندگی می کرد. شوهرعمه امام، در یکی از جنگ ها کشته شده بود و او هم آمده بود در خانه برادرش زندگی می کرد. زن مدیر و مدبری بود. بعد هم که پدر امام شهید شد، این زن پیگیر شهادت برادرش بود، تا اینکه قاتلین را قصاص کرد.
ازطرفی مادر ایشان هم زن بسیار لطیف و شاعرمسلکی بود؛ گاهی بهار که می شد بچه را بغل می کرد و می برد زیر باران و می گفت بچه باید باران را حس کند، با طبیعت آشنا شود و از آن لذت ببرد. و این شعر را می خواند: گفت پیغمبر به اصحاب کُبار تن مپوشانید از باد بهار.
امام 4 ماه و 20 روز داشتند که پدرشان شهید شد و از آن به بعد در کنار این سه زن بزرگ شد؛ یکی مادر، یکی عمه شان صاحبه خانم و یکی هم خاور خانم. امام تربیت های اولیه اش را از این 3 زن گرفت و نگاه امام نسبت به زن، متأثر از این سه زن است؛ در فرهنگ قدیمی ایران، زن را ضعیفه می دیدند، ولی امام در کنار آنها احساس می کرد که زن اصلاً ضعیفه نیست؛ به مادرش نگاه می کرد که همه فن حریف بود، به عمه اش نگاه می کرد که زنی شجاع و شیرزن است، به ننه خاور نگاه می کرد می دید که چقدر لطیف، خوش اخلاق، کریم و توانمند است. لذا نگاه امام به طور فطری و غریزی به زن، غیرسنتی بود.
نکته بعدی اینکه ایشان وقتی که حدود 6 سال داشت، معلم سرخانه ای برایش گرفتند به نام افتخارالعلما. افتخار العلما یک مادر داشت که خیلی باسواد بود. افتخارالعلما از اصفهان مواجب می گرفت. وقتی او به سفر می رفت، مادرش به بچه ها درس می داد؛ آن هم درس های سختی مثل حساب و هندسه، نجوم و هیئت و بچه ها می دیدند عجب زن ملائی هست. این شخصیت هم در نگاه امام به زن مؤثر بود.
بعدها هم با خانمی ازدواج کردند که آن موقع تحصیل کرده و کلاس هشتم بودند، مدرسه می رفتند و فرانسه می خواندند.
- انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی نگاه متفاوتی نسبت به مسئله زن ارائه داده است، به طوری که نگاه ایشان به این مسئله رویکرد متفاوت و سومی محسوب می شود. تحت تأثیر این نگاه و رویکرد تحول عمیقی در زندگی زنان رخ داد، اگر بخواهیم زمینه های نگاه حضرت امام به مسئله زن و تفاوت نگاه ایشان با سایر علمای دینی که هم عصر ایشان هستند را بررسی کنیم، مهم ترین عوامل و زمینه هایی که با آن مواجه می شویم کدام است؟
یکی از خصوصیات که وجه تمایز امام با سایر علما بود را می توان این دانست که ایشان، در عرفان، فلسفه و فقه تخصص کافی داشت، یعنی جزء رده های اول این کشور بود. از نظر عرفانی می توان گفت؛ امام نمونه نداشتند. امام نگاه عرفانی را با فلسفه ترکیب کرده بود، تلفیق نگاه فقهی، فلسفی و عرفانی با یکدیگر یکی از زمینه های مهم و تأثیرگذار است. یعنی نگاه فلسفی ایشان با عرفان و فقه ترکیب می شد. در کنار آن، امام تاریخ را هم می خواند و سپس با موضوعاتی که در جامعه می دید برخورد می کرد.
این تلفیق معارف نگاه امام را با همه متفاوت کرده بود، بنابراین وقتی به اشعار حافظ می رسید، به این صورت نبود که فقط شعر بخواند، بلکه آن شعر را از وجه فلسفی، فقهی و از نگاه های دیگر هم می فهمید. نگاه امام، نگاه ترکیبی بود. الان می دانند تخصص ها باید به نحوی با یکدیگر ارتباط داشته باشند تا انسان، چندجانبه، چندبالی و جندوجهی شود. امام این چندوجهی بودن را بخاطر این ترکیب داشت و خیلی از علمای هم عصر ایشان این را نداشتند.
مواجه امام با مسئله زن هم به همین ترتیب است؛ یعنی نگاه ایشان به زن نگاه صرف فقهی نیست، مثلاً جنس مؤنث در مقابل جنس مذکر که احکامی دارد. این نگاه، نگاه فلسفی هم هست که نقشی که این زن در هستی بازی می کند یا نگاه عرفانی هم هست؛ وقتی که به لیلی می رسد و برای وی مهم است که چرا عرفای ما از این واژه ها استفاده می کنند؟ چرا اسم لیلی در مرحله عشق مورد توجه است. اسم لیلی از لیل آمده است و غیث که یعنی باران هم، همان مجنون است. باران عاشق لَیل می شود؛ عاشق شب می شود. خب این قبیل توجهات یعنی ترکیب عرفان و فلسفه و فقه و معارف دیگر که ایشان به آن علاقمند بود و باعث می شد که نگاه شان با علمای هم عصر خودش و حتی قبل از خودش بسیار متفاوت باشد.
- امام در چندسالگی ازدواج کردند؟ و قبل از ازواج شان چقدر با این نگاه ترکیبی که بیان کردید، آشنا و عجین بودند؟
امام در 27 سالگی ازدواج کردند. ایشان از کودکی، با سیاست در کنار علم آموزی آشنا شدند؛ بچه که بودند معلم سرخانه داشتند، در آن زمان مدرسه جدید و تازه تأسیسی در خمین ساخته شده بود به نام احمدیه، امام هم 6-7 ساله بود و به مدرسه احمدیه می رود و درس جدید می خواند، بعد هم درس های حوزوی اش را می خواند، کتابخانه پدر هم کتابخانه مفصلی بود.
از سوی دیگر پدرشان در آن زمان از آنجایی که اهل سیاست بودند، روزنامه می خوانند و روزنامه وقایع اتفاقیه را روزانه مطالعه می کردند؛ امام هم این روزنامه را می خوانند، دوران مشروطه وقتی در حال شکل گیری بوده امام 4 سال و چند ماهه بودند؛ خب در خانه آنها بحث های جدی مشروطه خواهی مطرح بود، امام با اینها هم از نزدیک آشنا می شود؛ علما، روشنفکران، مخالفین مشروطه، موافقین مشروطه به خانه پدری امام رفت و آمد دارند و همه آنها را از نزدیک می بیند.
یک نکته مهم تر اینکه بعد از اینکه مشروطه شکل می گیرد، خانه امام به دلیل بزرگی اش به 2 شخص اجاره داده می شود؛ یکی به والی خمین که از طرف مشروطه انتخاب می شود و یکی هم به قاضی خمین. علاوه بر این موارد که گفته شد، آدم پرتحرک، باهوش و پرانرژی بودند، ورزشکار هم بودند. امام یک شخصیت چندجانبه ای را قبل از ازدواج حاصل کرده بودند. ازطرفی یک انقلابی در 18 سالگی امام رخ می دهد که آن انقلاب مهم در زندگی امام بسیار مهم است.
- اگر ممکن است در خصوص انقلابی که بیان کردید در زندگی امام در 18 سالگی رخ داده است، توضیح دهید؟
بعد از جنگ جهانی دوم، شهرهای ما خیلی آسیب دیدند و یکی از آسیب های جدی این بود که وبا و حصبه در کشور فراگیر شد و خیلی ها از بین رفتند؛ از جمله در خمین هم مادر و عمه امام در اثر وبا در 15 سالگی ایشان از دنیا رفتند. امام تنها شده بود و با ننه خاور زندگی می کرد. امام اسبی داشت که با این اسب به اطراف می رفت و نقاط مختلف را می گشت. یک روز چوپانی او را دعوت می کند که با هم ناهار بخورند، امام هم اجابت می کند. چوپان سفره اش را پهن می کند، نان و ماست و پنیر و هر چیزی که بوده شروع به خوردن می کنند. امام به چوپان می گوید که قیافه شما برای من آشناست. چوپان می گوید: ولی من شما را خوب می شناسم، تو اسمت روح الله و پدرت آقا مصطفی بوده که شهید شده، مدرسه احمدیه درس خواندی، افتخارالعلما استاد شما بوده، در مکتب ملا ابوالقاسم درس خواندی، با فلانی کشتی می گرفتی، فلان جا می رفتی شنا می کردی، امام تصور می کند که ایشان علم غیب دارد و به وی می گوید: از کجا اینها را می دانید و از کجا متوجه شده اید؟ می گوید: تو حق داری من را نشناسی من فلانی هستم. ما با همدیگر در مدرسه هم کلاس بودیم، ولی تو وضع مالی خوبی داشتی، ادامه تحصیل دادی و الان برای خودت نیمچه عالمی شدی، ولی من پدرم فوت کرد و مجبور شدم بروم چوپانی؛ در زمستان سرما و سوز به صورت من سیلی می زد، تابستان آفتاب سوختگی داشتم و به نظر 30ساله می آیم، ولی شما همان جوان رعنای 18 ساله هستی، تغذیه خوبی هم داشتی، امکانات برای شما فراهم بوده است. امام به ایشان می گوید مگر من مرده بودم که پیش من نیامدی؟ ما که وضع مالی مان خوب بود می آمدی و از ما کمک می گرفتی، تو چرا درس را رها کردی؟ چوپان می گوید یک سرمشقی معلم به ما داد و ما نوشتیم اگر یادت باشد و آن سرمشق این بود «هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد». از خدا هم گلایه می کند که خدا به شما این همه امکانات داده و به ما نداد.
امام در درونش انقلابی رخ داد که من الان یک کسی هستم برای خودم، پدرم آقامصطفی شهید معروف در تهران است، در تمام شهرها شهرت دارد، موقعی که پدر امام شهید شد همه تا 40 روز برای ایشان در محله های مختلف اراک، گلپابگان و خوانسار و خمین و حتی در تهران ختم گرفتند. من اگر پسر آقا مصطفی نبودم چی بودم؟ خانه و زندگی خوبی داشتم، معلم داشتم، مدرسه رفتم، پول داشتم، اینها همه موهبت بود، فضیلت من چه چیزی هست و چه کاره ام؟ و از این به بعد تصمیم می گیرد این موهبت ها را شکر کند، اما بداند که همه اینها موهبت بوده و همه شان سؤال دارد و اینها هیچ کدام شان شخصیت نمی آورد و شخصیت را باید خودش بسازد. لذا از 18 سالگی شروع به خودسازی های جدی می کند. تا آن موقع نیمچه عالمی برای خودش شده بود، برای اینکه امکانات فراهم بود؛ ولی از این به بعد شروع به خودسازی می کند. یکی از خودسازی هایشان این است که می گفتند من در این کشور زندگی می کنم باید همه کشورم را بشناسم. امام تقریباٌ جزء افرادی است که همه جای ایران را سفر کرده اند، همه جا رفتند و با همه علمای بلاد دیدار کردند و این موارد را جزء خودسازی می دانند.
یکی دیگر از کارهای ایشان این بود که ایشان این بود که می نوشتند. امام یکی از پرکارترین افراد در نوشتن هستند.40 حدیث امام خودش داستانی است برای خودش، این کارها را قبل از ازد.اج انجام دادند، یعنی قبل از اینکه ازدواج کنند، عالم گرانقدری شده بودند. درباره ازدواج هم کسی راجع به ازدواج شان با ایشان صحبت نکرده بودند تا اینکه یک دوستی پیدا می کند و آن دوست بحث ازدواج را مطرح می کند و امام به دنبال ازدواج می افتد.
- ازدواج حضرت امام به چه صورت بوده، مطالعه برخی از نامه هایی که ایشان برای همسرشان نوشتند نشان می دهد رابطه عاطفی جدی بین ایشان برقرار است. نحوه ازدواجشان با خانم ثقفی به چه صورت بوده است؟
حضرت امام و پدر همسرشان دوستان مشترکی داشتند به نام آقایان لواسانی که دو برادر بودند. آقای ثقفی(پدر همسر امام) خانه بزرگی در قم اجاره می کند و با امام و دوستان مشترکشان راجع به سیاست و تاریخ و … گپ و گفتگو و بحث علمی می کردند. بعد از یک مدت آشنائی، آقای لواسانی به حضرت امام می گویند تو چرا زن نمی گیری؟ امام هم می گوید تا حالا پیش نیامده است، آقای لواسانی می گویند، دیر شده است دیگر، 27 ساله شدی و فقط مشغول درس و بحث هستی، بعد می گوید این آقای ثقفی دوست ما 2 تا دختر دارد و خانم ها می گویند هر جفت شان خوب هستند. امام خجالت می کشد و سرش را پائین می اندازد. آقای ثقفی هم یک لبخندی می زند یعنی لبخند رضایت.
بعد از جلسه امام از آقای لواسانی می خواهد دختر بزرگ آقای ثفقی را برایشان خواستگاری کند. ولی دختر آقای ثقفی وقتی پدرش موضوع را به او می گوید قبول نمی کنند و جواب نه می دهند چون نمی خواستند با طلبه ازدواج کنند، ولی امام 5 بار از آقای لواسانی می خواهد که دوباره دختر را برایش خواستگاری کند و دختر هم هر پنج بار جواب منفی می دهد.
تا این که یک شب دختر آقای ثقفی خوابی می بینند و صبح که بیدار می شوند خواب را برای مادربزرگشان تعریف می کند، خلاصه خواب این بوده که می گوید من احساس کردم یک پنجره و یک دری هست در خانه ای و من از پشت آن پنجره دارم اتاقی را نگاه می کنم، در آن اتاق پیغمبر(ص)، حضرت علی(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) هستند. خلاصه شروع می کند به ذوق کردن. بعد یک پیرزنی به او می گوید که تو برای چی ذوق می کنی؟ آنها با تو قهر هستند و تو با آنها چه کاری داری؟ ذوق کردن ندارد که! بعد که بیدار می شود و برای مادربزرگش تعریف می کند، مادربزرگ می گوید حتماًً آن طلبه ای که دوست پدرت هست و از تو خواستگاری کرده و تو پاسخ نه دادی، پیغمبر(ص) از آن رنجش پیدا کردند و این خواب باید حقیقی شود بنابراین اگر پدرت آمد و گفت که آن طلبه از تو خواستگاری کرده است، دیگر جواب منفی نده، وقتی آقای ثقفی می آید و می گوید که دخترم من برای آخرین بار می گویم این کسی که از تو خواستگاری می کند مرد شریفی است، مرد اهل تقوی است اگر که تو زن او شوی، نمی گذارد که به تو بد بگذرد، برای اینکه مرد اهل تقوی حقوق همسر را رعایت می کنند و این طبیعی است و می گوید که اگر تو زن این نشوی، من دیگر به ازدواج تو کاری ندارم. دختر سکوت می کند و دیگر جواب منفی نمی دهد و پدر هم متوجه می شود که یک اتفاقی افتاده است و مادربزرگ جریان را تعریف می کند و او هم سجده شکر می گذارد و در نیمه ماه رمضان ازدواج می کنند.
بعد که دختر را به قم می برند، همین که دختر وارد خانه می شود می بیند که این همان خانه ای است که در خواب دیده است؛ پرده ها همان پرده ها، فرش همان فرش، و… همه همان شکلی است که در خواب دیده و احساس می کند خانه کسی که آمده یک عنایتی به وی هست. همسر امام، زنی است بسیار صادق، که در عین حال که استقلال خود را حفظ می کند، ولی عاشق می شود و این عشق هم مدام افزون می شود.
یک روزی این خانم از امام می پرسند که چی شد که آمدی خواستگاری و پیگیر بودی؟ و 5 بار از من خواستگاری کردی با اینکه جواب منفی می دادم ولی باز هم به خواستگاری می آمدی؟ امام گفتند وقتی که آقای لواسانی به من گفت که این آقای ثقفی 2 تا دختر دارد، من برای آن اولی دلم تپید و ندیده عاشق شدم.
رابطه امام با همسرشان ویژه بود، یعنی اصلاً با هم مشکل ندارند مگر در بحث های سیاسی که با هم بحث هم می کردند. بعداً این خانم برای امام تاریخ ویل دورانت را که هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده بود، می خواند. امام به قدری این زن را حرمت می گذاشت و او را دوست داشت که اگر سفره پهن می شد بچه ها می دانستند که تا خانم نیاید، نباید دست به سفره بزنند.
امام عاشق شد و این عشق هم در خمیرمایه زندگی امام است. الان هم اگر کسی به خمین برود و آن خانه امام که موزه شده را ببیند، یک حوض قلب مانند هست که امام در آن حوض شنا را یاد گرفتند این حوض و این قلب نماد عشق است، در خانه ای که حضرت امام بزرگ شدند خمیرمایه و آثار و نمادهای عشق بوده است. یکی از مباحث بسیار مهمی که در فلسفه حضرت امام هست این است که عشق و عقل با همدیگر پیوند دارند و این هم در مسائل خصوصی اش با بچه هایش، با خانم شان، دیده می شود.
- ممنون از توضیحاتتان، خدا رحمت کند هم امام را و هم همسر محترم شان را، شما اشاره کردید که امام از یک طرف با زنان بزرگواری مثل مادر، عمه و دایه شان مواجه بودند، و از طرف دیگر به فضای روشن اندیشانه زندگی شان، تعاملاتشان و مطالعات میان رشته ای که داشتند، اشاره کردید و این که شکل گیری این نگاه متفاوت متأثر از این رویدادها و خودسازی ایشان بوده است. علاوه بر این می خواهم بدانم که اسناد و یا خاطراتی وجود دارد که نشان دهنده این باشد که نگاه امام به مسئله زن به صورت تدریجی شکل گرفته است یا تحت تأثیر مسئله یا شخصیت خاصی بوده است؟
تولد حضرت امام در روز تولد حضرت زهراست، یعنی خود این هم شاید عاملی است و در ضمیر ناخودآگاه هم اثر می گذارد. روزی که امام به دنیا آمدند خانه شان جشن تولد حضرت زهرا برقرار بوده است. شروع آن شروع خوبی بوده است، ولی همینطور که ادامه پیدا می کند تا یک جائی که یک برهه کوتاهی است و مسائل سیاسی مطرح است و بعضی ها آنجا را نمی توانند تفکیک کنند. یعنی بین این مقطع سیاسی ممکن است یک تناقض ظاهری ببینند.
در سال 41 که بحث انجمن های ایالتی و ولایتی و زن و انتخابات مطرح می شود، امام نظریاتی دارد برای معارضه با حکومت و عنوان می کند مردان ما آزاد نیستند چرا شما می گویید که زنان ما آزادند؟ مگر مردان ما حق رأی دارند که زنان ما حق رأی نداشته باشند؟ این بخش سیاسی یک تناقض ظاهری نشان می دهد. ولی واقع امر این است که، همان شکل تدریجی هم که به جلو می آید تحول 180 درجه ای زاویه دار نیست، بلکه پربارتر شدن است. به طوری که بخشی از دیوان حضرت امام بخاطر خواهش های عروس ایشان - دکتر فاطمه طباطبائی- بوده است. دخترهای امام هم همینطور.
نگاه امام به زنان بسیار متفاوت بوده است، چند نفری از علمای بزرگ حوزه در سال 57 برای امام پیامی می فرستند که ما با نهضت شما همگام هستیم، اما به شرط 4 مورد و یکی از آن شروط شان این بود که زنان در خیابان نیایند و تظاهرات نکنند، امام این شرط را قبول نمی کند. علاوه بر آن امام عبارتی دارد درباره زنان که نقل به مضمون آن این است: که بانوان، رهبران ملت ما هستند؛ من شما را به رهبری قبول دارم؛ ما دنباله رو شما هستیم، امام می گوید رهبر ما شمائید، شما دارید جلو جلو می روید و جلودار ما شمائید. در جنگ هم اگر خانم ها به پیشانی بچه هایشان پیشانی بند نمی بستند، نمی بوسیدنشان و بدرقه شان نمی کردند، احتمال اینکه رزمنده های ما کم بیارند زیاد بود، مادرها این پشتیبانی ها را انجام می دادند و امام اینها را می دید.
بعد از اینکه امام به ترکیه تبعید شدند، تعدادی از علمای خوب حوزه، روشنفکران حوزه یک کتاب نوشتند به نام زن و انتخابات، اگر الان، آن کتاب تجدید چاپ شود، نویسندگان آن خجالت می کشند؛ آن کتاب نگاه امام نبود، بلکه تصوری بود از جامعه و فکر می کردند نگاه امام هم به زن همین است. در حالی که امام یک نگاه دیگری داشتند و آن نگاه اسلام بود.
امام یک جمله ای دارد خیلی عجیب است؛ این جمله در جواب کسانی است که قائل بودند زن نباید در تظاهرات شرکت کند. امام می گوید(البته نقل به مضمون) زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد، حق رأی دادن، حق رأی گرفتن. طبق نگاه امام از دامن زن، مرد به معراج می رود، لذا اگر زن نتواند کاری کند مرد پرورش پیدا کند، مرد هم نمی تواند به معراج برود و این نگاه لطیفی است به زن. عرفانی، فلسفی و فقهی است و از این باب، نوآوری بسیاری در آن است که زن حق حضور در اجتماع را دارد؛ حق دارد و گاهی هم تکلیف.
- با توجه به اینکه شما با صحبت های امام و سیره عملی ایشان آشنا هستید، به نظر شما وضعیتی که زنان امروز ما در جامعه دارند، چقدر به نگاه و اندیشه امام نزدیک است؟ و در چه زمینه هایی با این نگاه فاصله گرفته ایم؟
پاسخ به این سؤال به یک کار میدانی احتیاج دارد، ولی طبق نگاه امام زنان حقوقی دارند که اگر این حقوق با سنت های غلط جامعه ما، چه شرقی و چه غربی چه ظاهراً به نام دینی و بومی فرقی نمی کند، تعارض پیدا کند، باید جانب حقوق را گرفت. امام نگاه شان به حقوق بود. خب زنان ما الان حقوق شان را طلب می کنند و همین اصل خواستن در راستای اندیشه امام است
- در پایان اگر نکته ای باقی مانده بفرمایید.
من از خانم ها تقاضا می کنم، یک بار صحیفه را با این نگاه بخوانند. با توجه به بنیان های فلسفی، عرفانی و فقهی و البته سیاسی امام، مسئله زن از دیدگاه ایشان را بررسی کنند؛ زنی که ایشان در تصورشان هست نه شرقی است و نه غربی؛ بلکه اسلامی است. با تعبیر ایشان در این موضوع تحول جدی و گرایش شدید به اسلام ایجاد می شود. تا قبل از امام، زن یا سنتی بود یا غربی، اگر سنتی بود که در پستو بود و اگر غربی بود که نقش های خانوادگی را به رسمیت نمی شناخت، ولی وقتی که امام حضور پیدا می کند، زن سنتی و مدرن ما، همه دانشگاهی می شوند. یک زمانی بود، که من و امثال من حرف های امام را تفسیر نمی کردیم خود امام حضور داشت، اما نسل سوم نیاز به کتاب هایی برای شناسایی دیدگاه امام دارند.
- ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
منبع: مهرخانه