وبلاگ طلبه با حجاب نوشت:
هان شنیدم که شبی بر سرِمُد /دختری با پدرش بود به جنگ /
پدر از روی نصیحت میگفت /که مکن پیروی از راه فرنگ/
مرو از خانه بدون چادر/ بر تن خویش مکن دامن، ننگ /
ای بسا گرگ که در جامه ی تو نوازد آهنگ/نمیش/
بهر صید کنند این دغلان از دغلی/بهر اغفال تو یک لحظه درنگ/
دختر از روی تعرض گفتش/ آنچه گویی تو، بوَد جمله جفنگ/
باش خاموش دگر یاوه مگو/که تو پیری و بری از فرهنگ/
مدتی شد سپری زین جریان /تا که یک شب، پسری گوش به زنگ/
با سخن های فریبنده ی عشق/با کنایات دل انگیز و قشنگ/
همچو آهو نرمش کرد/ از ره حیله، چو روباه زرنگ/
گوهر عفت او را زد و برد/ کرد دامن وی آلوده ی ننگ/
همچنانی که به خود می بالید/ زیر لب، زمزمه کرد این آهنگ/
صید با پای خود افتاد به دام/مرغ با دست خود افتاد به چنگ