چو بر سریر ولایت نشست خسرو دین فلک نهاده به درگاه او سر تمکین
بیا که صبح هدایت دمید و شد تابان در آسمان ولایت ستاره ی دهمین
زنسل احمد مرسل زدوده ی حیدر زنور فاطمه طاووس باغ علّیین
ز آسمان امامت دمید خورشیدی که آفتاب جمالش گرفت روی زمین
به سالکان حقیقت دهید مژده که گشت امام هادی فرمان روا، و رهبر دین
ستاره ایی که ز انوار چهره روشن کرد فضای کون و مکان را به نور علم و یقین
مه سپهر فضیلت، محیط جود و کرم شه سریر ولایت، چراغ شرع مبین
طلیعه یی که بهر طواف شمع رخش گشوده بال چون پروانه جبرئیل امین
شهنشهی که شهان پیش خاک درگاهش کشیده دست زتخت و کلاه و تارج و نگین
مهی که بهر تماشای آفتاب رخش نشسته در صف گردون ستارگان به کمین
سرور سینه ی زهرا، سلیل ختم رسل نهال گلشن طاها و روضه ی یاسین
به پیش تربت پاکش دم از بهشت مزین که خاک اوست مصفاتر از بهشت برین
ضمیر اهل یقین از ولای او روشن دهان اهل ادب از کلام او شیرین
رُخش صحیفه ی آیات کبریاست بخوان صفات ذات خدا را از آن خطوط جبین
چو دُر لئالی طبعش به گوش دل آویز که طبع اوست گران مایه، گنج دُرّ ثمین
شهی که حکم ولایش ز بامداد ازل نوشته کلک قضا بر صحیفه ی تکوین
حصار علم و یقین شد به دست او استوار کتاب فضل و شرف به نام او تدوین
رسا چو خواست که دفتر به زیور آراید نمود نامه به نام مبارکش تزئیین
*شاعر دکتر قاسم رسا
دست شما درد نکند