پس كمال نهايى انسان قرب هرچه بيشتر به خداى متعال است و راه تقرب به خدا نيز عبادت و عبوديت است. حقيقت عبوديت، «عبد» بودن است. عبد به همان معنا كه خدا در قرآن مىفرمايد: عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْء؛(1) بندهاى زر خريد كه هيچ كارى از او بر نمىآيد. حقيقت وجود ما همين است كه ما چنان موجودى هستيم كه واقعاً از ما هيچ نمىآيد. كمال ما هم به اين است كه به اين حقيقت برسيم و آن را با علم حضورى و شهودى كامل و آگاهانه درك كنيم. اين همان «عبوديت محض» و حقيقت عبوديت است. جايى كه بنده تعلّق و ربط بودن خود به خدا را نه با چشم سر و دليل عقل، كه با چشم دل و نور باطن مىبيند و مىيابد. در اين حال مشاهده مىكند كه حقيقتاً هيچ اراده و تأثيرى و هيچ حركت و سكونى جز به وجود خداوند موجود نيست.
براى رسيدن به چنين مقامى اولين گام اين است كه ما سعى كنيم هرچه بيشتر اراده خود را تابع اراده خدا قرار دهيم. انسانهاى عادى براى خود اراده مستقل قايلند. كسى كه مىگويد، خدا اين را خواسته و من هم آن چيز ديگر را مىخواهم، خود را مستقل از خدا مىبيند. اصلا همين كه ما اراده خود را در مقابل اراده خدا مىبينيم دالّ بر اين است كه استقلال وجودى براى خود قايليم.
استقلال يعنى اينكه من به خواست خدا كار ندارم؛ خدا خواستى دارد و من نيز خواستى؛ و اين دقيقاً مقابل «عبوديت» است. عبوديت اين است كه من از خودم اراده و خواستى ندارم، فقط يك اراده جارى است و بايد جارى باشد، آن هم اراده خداى متعال است.
اگر بخواهيم در مسير بنده شدن گام برداريم اولين كار اين است كه بايد دل و خواستههاى آن را كنار بگذاريم و خواسته خدا را محور اعمال و رفتارمان قرار
دهيم. تشريع واجبات و محرمات در شريعت به همين منظور است. انجام واجبات و ترك محرمات تمرينى است براى اينكه ما كمكم بتوانيم همه كارهايمان را براساس خواست خدا انجام دهيم و جز به خواست او توجهى نداشته باشيم.
عبوديت، امرى ذومراتب
از نظر تعاليم اسلامى امر «عبوديت» داير مدار صفر يا صد نيست؛ يعنى اين طور نيست كه خداوند فقط وقتى ما را به بندگى مىپذيرد كه ما در اعمال و رفتارمان هيچ نظرى جز به خود ذات اقدس الهى نداشته باشيم؛ و در غير اين صورت هيچ حظّى از «عبوديت» براى ما قايل نباشد. عبوديت داراى مراتب بىشمارى است و همه مراتب آن مطلوب است. يكى از مشهورترين تقسيماتى كه براى اقسام و مراتب عبوديت وجود دارد، همان فرمايش معروف اميرالمؤمنين(عليه السلام) است كه عبادت بندگان را به «عبادت بردگان»، «عبادت تاجران» و «عبادت آزادگان» تقسيم فرموده است: اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةُ الاَْحرار؛(2) گروهى خدا را به رغبت و طمع بهشت عبادت مىكنند؛ عبادت اينان عبادت تجارت پيشگان است. گروهى خدا را از ترس جهنم و عذابش عبادت مىكنند؛ اين عبادت بردگان است. گروهى نيز خدا را از سر سپاس عبادت مىكنند؛ اين عبادت آزادگان است.
اسلام هيچ يك از اين سه نوع عبادت را رد نمىكند؛ چون به هرحال مرتبهاى از مقصود حاصل است، زيرا مقصود اين است كه عبد اراده خود را تابع اراده خدا قرار دهد؛ اين تبعيت گاهى به طمع بهشت درست مىشود، گاهى از ترس جهنم و زمانى نيز عبد چون خدا را سزاوار پرستش يافته، تن به عبادت او مىدهد. البته تا به «عبادت احرار» نرسد هنوز بنده خالص نشده است. البته هر زمان كه يك قدم به سوى خدا مىرود، خداوند ده گام به طرف او برمىدارد.
پ.ن:
1.نحل (16)، 75.
2. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فيضالاسلام، كلمات قصار، ش 229.
برگرفته از کتاب آیین پرواز آیت الله مصباح یزدی