اسفند كه مي شود يك حس مرموز و البته آشنا در تو مي شكفد
كه محيا مي شوي براي يك كار بزرگ
همه كس را به كمك مي گيري و خوت بيش از همه مشغول مي شوي
خستگي نمي شناسي و مانند كوه مي ايستي و فعالي
برنامه ريزي و عمل مي كني
فكر همه چيزها هستي
از خريد رخت و لباس اعضاي خانواده گرفته تا تميز كردن دور از دسترس ترين نقطه آشپزخانه ات
و اين شور و شوق همه اش از اعتقاد توست به لزوم خانه تكاني در اسفند و محياي نوروز شدن
اعتقادي كه از مادربزرگهايت به تو رسيد و تو تمام و كمال انتقالش مي دهي به فرزندان و نوه ها و نتيجه ها و نديده ها و نبيرهها
اما
دلت خانه تكاني نمي خواهد
براي روز رستاخيز نبايد محيا شوي
نبايد اعتقاد به معاد را به فرزندان و آيندگانت انتقال دهي
اين مفاهيم توحيدي از گذشتگانت و مهمترينشان محمد (ص) به تو انتقال نيافته!
پس چرا هر روزت اسفند نيست و آن حس مرموز و آشنايت دوام ندارد
طرح سوال: چرا در بسياري از مواقع يادمان مي رود كه آخرتي وجود دارد و بايد براي آن محيا شويم؟
پاسخهايتان را در بخش نظرات ارسال كنيد
سلام علیکم گلم!غفلت از یاد خدا و ارتکاب گناه باعث می شود فراموش کنیم چقدر مقاممان را خالق هستی بخش ارتقا داده و شان و منزلتمان را از خانه کعبه بالاتر دانسته.باید مرتب خیلی چیزها را به خودمان یادآوری کنیم.این که من کی ام و در کجای جاده ی زندگی ایستاده ام؟مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک…
الحاقیات: