لباس نو، پتوی نو، پوتین نو...
طبيعي بود که تدارکات گردان، هواي او [شهید برونسی] را بيشتر داشته باشد؛ گاهي مخصوصا براش پتوي نو ميآوردند، گاهي هم پوتين و لباس نو، و از اين جور چيزها.
دست رد به سينهشان نميزد. قبول ميکرد، ولي بلافاصله ميرفت بين بسيجيها ميگشت. چيزهاي نو را ميداد به آن هايي که وسايلشان را گم کرده بودند، يا درب و داغان شده بود.
آرزو به دل بچههاي تدارکات ماند که يک بار او لباس نو تنش کند، يا پتوي نو بيندازد روي خودش؛ من که هميشه همراهش بودم، فقط در يک عمليات ديدم که لباس نو پوشيد؛ عمليات بدر؛ همان عملياتي که در آن شهيد شد …
منبع:تبیان به نقل از خاک های نرم کوشک و ساکنان ملک اعظم 2