همه دخترها خواستگار دارند. طبیعی است که من هم داشتم. روزی که همسرم به خواستگاری من آمد اولین جمله ای که از دارایی هایش گفت این بود: من یک خدای مهربان دارم! و از مال دنیا هم هیچ.
این جمله ها به دلم نشست. نمی دانم چرا. البته اعتراف می کنم که تا قبل از آن روز هیچ وقت به یک زندگی ساده فکر نکرده بوم . حتی تصورش را هم نمی کردم که بخواهم به یک زندگی کارمندی و ساده تن بدهم.
خلاصه بعد از کلی فکر و تحقیق انتخابم را انجام دادم. بله همان آقایی که یک خدای مهربان اولین دارایی اش بود!
برای مراسم بله برون یک انگشتری زیبا که یک نگین کوچک در گوشه اش نشسته بود، هدیه گرفتم. وقتی قیمت انگشتر را جویا شدم متوجه شدم که معادل یک برج حقوق همسرم بوده و این مسئله مرا خیلی ناراحت کرد. دوست نداشتم انگشتری دست کنم که همسرم برای تهیه اش یک ماه زحمت کشیده باشد! اینجا بود که به ساده زندگی کردن فکر کردم. به اینکه از عمر و جوانی مان بهتر استفاده کنیم طوری که مجبور نباشیم کار کنیم تا زندگی کنیم بلکه زندگی کنیم و برای تفریح هم کار!
خریدهای قبل از عقد
قرار و مدار عقد گذاشته شد و قرار شد ما برویم برای خرید. اولین چیزی که من از این خریدها حذف کردم حضور خانواده ام بود! خانواده ام خوش پسند بودن و من نگران بودم که مبادا یک وقت سرویس طلایی انتخاب کنند که خیلی گران باشد. این شد که من به خانواده ام گفتم که اجازه بدهند ما به تنهایی خرید برویم!
یک قرآن کوچک هدیه گرفتیم. قرآنی که ساده باشد و بتوانم همیشه همراهم داشته باشم و بخوانم. نه از آن قرآن هایی که یک جلد خراطی شده و خاتم کاری شده دارند و آنقدر بزرگ و سنگین هستند که آدم بی خیال برداشتن و خواندنش می شود!
حاصل خرید های عقدمان یک حلقه ساده بدون نگین بود. که قیمت خیلی خیلی مناسبی داشت.
یک سرویس طلا که جواهر نبود! حتی یک نگین هم نداشت و علاوه بر زیبایی اش ما را متحمل پرداخت هزینه بالا برای اجرت ساخت نکرد.
یک کفش ساده برای مراسم، که به دلیل آنکه بتوانم برای مراسم های مختلف بپوشمش رنگش را سفید انتخاب نکردم. قبول کنید که کفش های عروس (که سفید هستند و پر از نگین) فقط برای مراسم عروسی استفاده می شوند و با توجه به قیمت بالایشان حیف است که برای یک شب این همه پول پرداخت شود!
یک کیف که آن را هم با توجه به نیاز روزمره ام انتخاب کردم نه از آن کیف های عروس که یک ورق اسکناس هم به سختی درونش جا می شود!
آقای داماد هم یک انگشتر نقره با نگین فیروزه به عنوان حلقه انتخاب کردند. یک دست کت و شلوار ساده و یک پیراهن مردانه ساده و یک جفت کفش، هم رنگ با کت و شلوارشان پسندیدند.
این کل خرید های ما بود که تمامش با میل و رغبت و سلیقه خودمان انجام شد بدون اسراف و پرداخت هزینه های گزاف.
برگزاری مراسم جشن
من هدفم این بود که یک مراسم بیشتر نگیریم. در جامعه تحمل گرای این روزها مد شده که یک مراسم نامزدی، یک مراسم عقد، یک مراسم حنابندان و در نهایت جشن عروسی برگزار می شود! اما من می خواستم فقط یک مراسم داشته باشیم! آن هم به دور از هر گونه اسراف و گناه.
بر همین مبنا تصمیم گرفتیم با مشارکت هر دو خانواده یک مراسم عقد بگیریم. برای این مراسم ریخت و پاش هم نداشتیم.
* سفره عقد
من اعتقادی به سفره عقد نداشتم! معتقد بودم که آدم اگر خوب زندگی کند خوشبخت خواهد شد و سفره عقد هیچ نقشی در خوشبختی یا نگون بختی افراد ندارد. برای همین هزینه سفره عقد حذف شد. به جایش یک سفره ساده انداختیم که در آن قرآن وآیینه و شمعدان و شیرینی بود.
* تالار
چون شرایطش را نداشتیم که مراسم را در منزل بگیریم با دو سه روز جستجو یک تالار پیدا کردیم که قیمت مناسب و غذای با کیفیتی داشت و فقط یک نوع غذا سفارش دادیم.
* لباس عروس
قصد نداشتم لباس عروس آنچنانی انتخاب کنم، اما خواهرهایم یک لباس عروس بسیار زیبا برایم هدیه گرفتند و خب به این صورت هزینه ای برای لباس عروس پرداخت نکردم. با گذشت ۵سال هنوز هم هر وقت فردی از دوستانم در آستانه ازدواج است، لباس عروسم را در اختیارشان می گذارم تا در هزینه هایشان صرفه جویی شود.
* آرایشگاه
یکی از دوستانم آرایشگر است. یک آرایشگاه نقلی دارد. با او هماهنگ کردم و هزینه آرایشگاهم خیلی مقرون به صرفه و خوب بود و همانطوری شدم که دوست داشتم.
* آتلیه
یکی دیگر از دوستانم در یک آتلیه کار می کرد. با او تماس گرفتیم و برای عکس های مراسم هماهنگ کردیم. تعداد معقولی عکس انداختیم و به واسطه دوستم تخفیف خوبی هم گرفتیم.
* دسته گل عروس
دلم نمی خواست برای دسته گل عروس هزینه بالایی صرف شود. از طرفی از گل های دکمه ای خوشم می آمد. از خوش شانسی همان زمانی که ما جشن داشتیم فصل گل دکمه ای هم بود. با همسرم به باغ گل رفتیم و چند دسته گل دکمه ای گرفتیم و آمدیم خانه و تزیین کردیم. هزینه دسته گلم ۱۵ هزار تومان شد و این در حالی است که همان زمان هزینه دسته گل عروس در گل فروشی ها از ۷۰ هزار تومان به بالا بود!
* ماشین عروس
به خیلی از دلایل ماشین گل زدن را دوست نداشتم. ماشین عروسمان به انتخاب خودم یک پراید ساده بدون گل بود.
* کیک و شیرینی و میوه
یک دوری که در قنادی ها زدیم متوجه شدم قیمت سفارش کیک خیلی بالاست. برای همین تصمیم گرفتیم دو تا کیک کوچک با طرح قلب سفارش دهیم که هزینه اش در برابر سفارش یک کیک۱۵ کیلویی خیلی به صرفه تر بود.
تعداد میهمان ها را حساب کردیم. هر دو خانواده روی هم حدود ۱۰۰ میهمان برای جشن عقد داشتند و برای سفارش شیرینی ۱۵۰ دانه شیرینی سفارش دادیم. که این مقدار حدود ۱۰ کیلو شیرینی شد و بعد از مراسم هم دچار اسراف نشدیم.
برای میوه هم سه مدل میوه انتخاب کردیم موز و هلو و شلیل . این ها دقیقا میوه هایی بودند که خودمان دوست داشتیم و به اندازه هم خرید کردیم.
هزینه های این مراسم را هم بین خانواده هایمان تقسیم کردیم یعنی نیمی را خانواده من و نیمی را آقای داماد دادند.
به فاصله پنج ماه بعد از مراسم عقد، به جای جشن عروسی به یک سفر زیارتی رفتیم و بعد زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
خوشحالم از اینکه در ازدواجم عاقلانه عمل کردم و این سادگی ِ معقول باعث شد که بعد از ازدواج زندگی آرامی بدون دغدغه پرداخت قسط و غرض و فشار های مالی داشته باشم.
فاطمه صمیمی فر