مگر ندیدهای فعالان حقوق بشر را
همانها که آتش به خانهات زدهاند
و دست به ناموست…
مگر نمیبینی چگونه سر خود را بالا گرفتهاند
و در برابر میلیونها مخاطب
به دوربین لبخند میزنند
و جایزهی صلح به هم هدیه میدهند!
مرد که گریه نمیکند!
مرد همیشه میخندد
همین «دالایی لاما»
وقتی داشت برای کباب کردن کودکان تو
پای میز خوک بریان و شراب سرخ
نامههای سیاه را در برابر چکهای سفیدِ کاخ سفید
-که بوی نفت و الماس میدادند-
امضا میکرد،
به دوربین لبخند میزد…
و زن هم…!
زن هم گریه نمیکند!
درست مثل «آنگ سان سوچی»
درحالیکه کنار «هیلاری کلینتون»به دوربین لبخند میزد
بو میکشید عطر دموکراسی مخلوط با گوشت کباب شدهی انسان را…
و بعد از آنکه جایزهی صلح نوبل را
با خود به خانهاش در «روهینگیا»ی آبا و اجدادیاش برد
پس از لبخندی به مجسمهی بودا
آنها را کنار هم گذاشت
و آسوده خوابید
در هوایی که بوی حقوق بشر میداد!
مرد که گریه نمیکند!
مرد جان میدهد
وقتی با پیکرهای نیمهجان دخترانش
سوار بر قایقی شکسته
راه اقیانوس را در پیش میگیرد
وقتی در آخرین نگاه همسرش
تنها شعلههایی را میبیند
که بر خاکستر روحش آتش میزنند
وقتی هیچکاری از دستان بستهاش
در کورههای آدمسوزی آمریکایی برنمیآید
وقتی در بغض فریادشده در گلویش
تنها صدای مظلومیت خویش را میشنود…
مرد که گریه نمیکند…
وبلاگ سیب های کال
ایول خسته نباشید