مجلس روضه خانگی مان تمام شد.
حضرت صاحب اجازه دادند تا ما دو روز در خانه مان برای جد بزرگوارشان مجلس عزا بگیریم.
همه چیزش را هم خودشان برای من بی تجربه سال اولی جفت و جور فرمودند. الحمدلله.
اطرافیان همه جورتوصیه ای برای بهتر برگزار شدن مجلس می کردند، از چگونگی پذیرایی تا علی…
غالبا می گفتن: علی رو کجا می گذاری؟…علی رو با پدرش بفرست بروند بیرون!…
نمی دونم چرا باید این کار رو می کردم؟
پسرم از اول هفته هر روز می پرسید:کی خونمون هیات می شه؟ چند بار بخوابیم و بیدار بشیم هیاتمون شروع می شه؟
اونقدر که برای شروع هیات ذوق داشت مگر می شد بفرستمش دنبال گردش و تفریح بیرون خانه.
روز قبل از شروع مراسم به تعداد بچه هایی که در جلسه شرکت می کنند با هم پرچم های عزا ساختیم، به کمک هم حلوا پختیم و پارچه سیاه ها را نصب کردیم .
یاد بچگی های خودم افتادم که وقتی مادرم روضه داشت چقدر به ما خوش می گذشت، چقدر از شلوغ شدن خانه و حواشی اش لذت می بردیم ….
خلاصه اینکه برای راحتی خودم پسرم رو از این لذت بزرگ محروم نکردم.
چه بسا اصلا از صدقه سر این طفل معصوم به ما اجازه اقامه مجلس عزا داده بودند.
پی نوشت: کم کم باید حسینیه خانگی مان را جمع کنیم اماچقدر خانه با پشتی و پرچم سیاه دلنشین تر از خانه با مبل و میز و صندلیست.
الهی که از ما قبول کنند.
نوشته مرجان الماسي