و در تاريخ آمده است:
«دشمنان پيامبر اسلام (ص) يکي از چشم زنان قهار طايفه بني اسد را براي چشم زدن و از پاي درآوردنِ رسول اکرم (ص)، استخدام کردند. ولي به حفظ الهي او نتوانست کاري از پيش ببرد. به اين شرح که خداوند با فرو فرستادن در آيه آخر سوره قلم، که به «ان يکاد» معروف است، به حضرت (ص) تسلي و مقاومت روحي بخشيد که در مقابل اين سوء قصد … مقاومت کند و مصون بماند. » (18)
خداوند، در آيه شريفه «ان يکاد» اين واقعه را اين سان ترسيم مي فرمايد:
«و ان يکادالذين کفروا ليزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و يقولون انه لمجنون و ما هو الّا ذکرُ للعالمين. »
«نزديک است ناباوران – چون قرآن شنيدند – با چشمان شان او را فرو لغزانند و گويند او براستي ديوانه است. با آن که آن، براي جهانيان جز اندرز نيست. »
پس اين که شماري پنداشته اند چشم زخم خرافه است، درست نيست. چشم زخم، حقيقت دارد. چشم هايي وجود دارند که اثر مي گذارند، دگرگوني هاي ناگوار و ناخوشايند مي آفرينند، بيماري و مرگ به بار مي آروند و … .
از رسول گرامي اسلام (ص) روايت شده است:
«ان العين حق انها تدخل الجمل و الثّور التّنور. » (19)
«چشم زخم حق است. به درستي که آن، شتر و گاو نر را به تنور مي افکند. »
و از آن حضرت روايت شده است:
«ان العين ليدخل الرجل القبر و الجمل القدر. » (20)
«چشم زخم، مرد را داخل قبر مي کند و شتر را داخل ديگ. »
و آن حضرت مي فرمايد:
«انَّ العين حق تستنزل الحاق. » (21)
«چشم زخم حقيقت دارد، بلندي کوه را به زمين مي کشد. »
العين، الاصابة العين، العين اللامة، عين الکمال، الازلاق بالابصار تعبيرهاي گوناگوني است از چشم زدن. و عاين چشم زنِ حرفه اي است. اين تعبيرها در قرآن و روايات وجود دارد و در ميان قبايل عرب رايج بوده است و اسلام آن را به طور اجمال پذيرفته، اما نه به آن گستردگي که مردم مي پنداشته اند و مي پندارند. چشم هايي اثرگذارند، ممکن است بيماري، ويراني و بدبختي براي فردي و خانواده اي پديد آورند؛ اما دامنه آن، چنان گسترده شود که هر چشمي شور و هر نگاهي شوم انگاشته شود و هر بيماري و ويراني و شوربختي بر اثر چشم بد، کژراهه روي و بي گمان خرافه است.
اين حقيقت که گاهي ردپاي آن در زندگي ها ديده مي شود و چشم هاي شمار اندکي از اين ويژگي برخوردار است، در جامعه ما و ديگر جامعه ها چنان دامن گسترانده که شماري را به اين پندار گرفتار ساخته که هميشه و در همه جا، خود و عزيزان شان را در دايره و حلقه چشم هاي بد و ويران گر مي بينند و راه رهايي از آن ها ندارند. از اين روي، به خرافات مي آويزند و راه هاي نابخردانه اي را در پيش مي گيرند و از کورباطنان، رمالان و سودجويان کمک مي طلبند و يا به اعمالي شگفت روي مي آورند که نه تنها خود و خانواده شان از طوفان چشم هاي بد، در امان نمي دارند که در گرداب هاي سخت سهمگين فرو مي افتند.
شهيد مطهري در هنگام تفسير آيه شريفه «وان يکاد» بيان خردمندانه و حکيمانه اي دارد که در اين جا نقل مي کنيم:
«مقدمتاً دو مطلب را عرض بکنم: يکي اين که چشم زخم، اگر هم حقيقت باشد، به اين معناي رايج امروز در ميان ما – بالاخص در ميان طبقه نسوان، که فکر مي کنند همه مردم چشم شان شور است – قطعاً نيست. همان کفار جاهليت هم به چنين چيزي قائل نبودند. بلکه معتقد بودند که يک نفر وجود دارد و احياناً در يک شهر ممکن است يک نفر، يا دو نفر وجود داشته باشند که چنين خاصيتي در نگاه و نظر آن ها باشد.
پس قطعاً به اين شکل که همه مردم داراي چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح نظر مي کنند، نيست.
دوم. اگر بعضي مردم داراي چنين خصلت و خاصيتي باشند، آيا آيه «وان يکاد الذين کفروا ليزلقونک بابصارهم» خاصيت جلوگيري از چشم زخم دارد؟
ما تا حالا به مدرکي و حديثي و جمله اي برخورد نکرده ايم که دلالت کند و بگويد از اين آيه براي چشم زخم استفاده کنيد.
اين که چشم زخم حقيقت است يا نه، يک مسئله است (فرضاً حقيقت است ولو در بعضي از افراد) و اين که اين آيه براي دفع چشم زخم باشد، مسئله ديگري است. چيزي که از طرف پيغمبر يا ائمه به ما نرسيده باشد، از پيش خود نبايد بتراشيم. نظر به اين که روح مردم براي چنين چيزي آمادگي دارد [آن را از پيش خود مي سازند] از شعارهايي که مردم انتخاب مي کنند، روحيه مردم را مي شود شناخت. ما در قرآن آيه زياد داريم، آياتي که براي شعار قرار دادن، فوق العاده عالي است. جمله هاي زيادي داريم از پيغمبر و ائمه؛ ولي هيچ آيه اي به اندازه آيه: «وان يکادالذين کفروا» در ميان مردم براي شعار رايج نشده است. در هر خانه اي که بروي مي بيني يک «وان يکاد» آن جا زده اند. يعني چشم تو کور که خانه و زندگي من را مي بيني. اين تابلو را اين جا نصب کرده ام براي اين که چشم تو کور باشد.
اين امر، يک حالت خودخواهي در مردم از يک طرف و يک حالت بدبيني به ديگران از ناحيه ديگر را نشان مي دهد… .
حال، منطقاً چگونه است؟ آيا چشم زخم مي تواند حقيقت باشد، يا نه؟ اگر حقيقت است، آيا امر جسماني است، يا امر روحي و نفساني؟ در اين که اجمالا چنين حقيقتي هست، نمي شود ترديد کرد. منتها بعضي از علماي جديد، معتقدند که در برخي از چشم ها، چنين خاصيتي هست. يعني بعضي از چشم ها نوعي اشعه را از خود بيرون مي دهند که اين اشعه يک اثر سوئي در اشياء وارد مي کند، مخصوصاً اگر با يک نگاه و نظر مخصوص باشد. قبول کردن اين حرف ها در قديم خيلي مشکل بود که انسان بگويد يک نفر وقتي که نگاه مي کند، از چشم او شعاعي بيرون مي آيد که مثلاً مي تواند يک سنگ را بترکاند. اصلاً قابل باور کردن نبود. ولي امروز که ميدان عمل اين شعاع ها و امثال اين ها پيدا شده که چقدر در طبيعت امواج وجود دارد و اين امواج چه کارهاي خارق العاده اي را انجام مي دهند، ديگر اين امر تعجبي ندارد که شعاعي از چشم يک انسان بيرون بيايد و واقعاً يک شتر را به زمين بزند. » (22)
اسلام، پيروان خود را رها نکرده که در برابر امواج و اشعه هاي چشمان ويژه، شور و شوربختي آفرين، به زانو دربيايند و زندگي شان خاکستر شود و يا براي در امان ماندن از آن امواج و اشعه هاي ويران گر، به خرافات چنگ زنند و کارهاي نابخردانه اي را انجام دهند و در برابر دين وَحياني و آموزه هاي ناب اسلام و سيره پاک رسول خدا و ائمه اطهار، دم و دستگاه خرافي و نابخردانه راه بيندازند. بلکه راه هاي خردمندانه را نشان داده است. راه هايي را که نه تنها از شر چشمان شور انسان را مي رهاند و نجات مي بخشد که درهاي سعادت و خوشبختي را به روي انسان مي گشايد.
اف. باور عميق به اين که هيچ اثرگذاري در وجود، به جز خدا نيست: حضرت يعقوب از اثرگذاري چشم بد به يازده پسرش که در پيش او به صف ايستاده اند و آهنگ سفر به مصر را دارند، نگران است. نگران از اين که مبادا اين صف به هم پيوسته پسران خوش چهره، خوش اندام و پرهيبت او از هم فروپاشد. از اين روي به آنان سفارش مي کند: هنگامي که خواستيد وارد مصر بشويد، به طور گروهي و از يک دروازه وارد نشويد. سپس بدون فاصله و با ايمان قلبي و با تمام وجود مي گويد:
«ما أغني عنکم من الله من شيءٍ ان الحکم الّا الله عليه توکلت و عليه فليتوکل المتوکلون. »
«از خداي چيزي را [قضا و خواست خدا را] از شما باز نتوانم داشت. فرمان نيست جز خداي را. کار به وي مي سپارم که سپارندگان بايد که کار بدو سپارند. »
حضرت يعقوب به اين فراز به پسران خود يادآور مي شود: واردشدن از دروازه هاي گوناگون سبب اصيل و مستقل نمي تواند براي دفع بلا از شما باشد. هيچ اثرگذاري در وجود به جز خدا نيست. سفارش من هيچ گاه شما را از دستگيري خداوند بي نياز نمي کند. اين گونه اسباب، کسي را از خدا بي نياز نمي سازد و بدون حکم و اراده خدا، اثر و حکمي ندارد.
ب. توکل به خدا. حضرت يعقوب (ع) پس از سفارش به پسران خويش که براي دفع بلا، به طور پراکنده و از دروازه هاي گوناگون وارد شوند، مي گويد:
«عليه توکلت و عليه فليتوکل المتوکلون. »
«کار به خدا مي سپارم که سپارندگان بايد کار بدو سپارند. »
حضرت يعقوب، با همه سفارشي که به پسران خود مي کند، غفلت از اين ندارد که سببي را دژ خود قرار دهد و به آن پناه برد که تمامي اسباب، در سببيّت خود به آن نيازمند هستند. همان که يگانه است، شريکي ندارد و پرورش دهنده هر چيز است. به گفته علامه طباطبايي:
«اين مسيري است که هر عاقل رشيدي بايد سيره خود قرار دهد، زيرا اگر انسان دچار گمراهي نباشد، مي بيند و احساس مي کند که نه خودش مستقلاً مي تواند امور خود را اداره کند و نه اسباب عادي که در اختيار اوست مي توانند مستقلاً او را به مقصدش برسانند، بلکه بايد در همه امورش به وکيلي ملتجي شود که اصلاح امورش به دست اوست و اوست که به بهترين وجهي امورش را تدبير مي کند و آن وکيل، همانا خداي قاهري است که هيچ چيز بر او قاهر نيست و خداي غالبي است که هيچ چيز بر او غالب نيست. هر چه بخواهد مي کند و هر حکمي که اراده کند، انفاذ مي نمايد. » (23)
3. دعا: از جمله راه هايي که خداوند فراروي انسان مسلمان گذارده، تا در پناه آن، خود را از هر گزندي به دور بدارد و در امان نگهدارد، دعاست. دعا، راه را بر شرها و آفت ها مي بندد و انسان را به خدا نزديک مي سازد و دل او را بارش رحمت الهي مهيا مي کند. و نزديک شدن به خدا، يعني دور شدن و در امان ماندن از اشعه هايي که از چشمان انسان هاي حسود بردميده مي شود.
علامه مجلسي از دعائم نقل مي کند که امام صادق (ع) فرمود:
* «کان رسول الله (ص) يجلس الحسن علي فخذه اليمني و الحسين علي فخذه اليسري، ثم يقول: اُعيذ کما بکلمات الله التامّة، من شرّ کل شيطان [و] همّامة و من شرّ [کل] عين لأمة ثم يقول هکذا کان ابراهيم أبي (ع) يعوذّ إبنبه اسماعيل و اسحاق (ع). » (24)
رسول خدا (ص) حسن را بر زانوي راست و حسين را بر زانوي چپ نشانده بود، سپس چنين مي گفت: شما را با کلمه هاي تامه الهي، از شر هر شيطاني بدخواه و هر چشم شوري تعويذ مي کنم و به پناه خدا مي برم. سپس فرمود: ابراهيم (ع) پدرم هم، پسرانش، اسماعيل و اسحاق را اين گونه تعريف مي کرد.
* «و روي انّ بني جعفر بن ابي طالب کانوا غلماناً بيضاً، فقالت أسماء بنت عميس: يا رسول الله، ان العين اليهم سريعة. أفأسترقي لهم من العين؟
فقال: نعم
و روي أنّ جبرئيل (ع) رقي رسول الله (ص) و علمه الرقية و هي «بسم الله أرقيک من کلّ عين حامد الله يشفيک. » (25)
«و روايت کرده اند که فرزندان جعفر بن ابي طالب، سپيدرو و خوش چهره بوده اند. يک روز اسماء دختر عُميس به رسول خدا گفت: اي رسول خدا (ص)! اينان زود به زود گرفتار چشم زخم مي شوند، آيا براي دفع چشم زخم شان دعا بخوانيم؟
حضرت فرمود: بله. »
و روايت شده است که: جبرئيل(ع) پيامبر را دعاي حفظ خواند و تعويذ کرد و به او دعاي حفظ و تعويذ آموخت که چنين بود: به نام خداوند تعويذت مي کنم از هر چشم بد و حسود. خداوند شفايت بخشد.
4. ذکر: ياد ذکر زباني و قلبي خداوند به تکبير، تسبيح، تمحيد، تهليل و حوقله (گفتن لاحول و لا قوة الّا بالله)
خداوند در قرآن کريم بندگان خود را به سَرابُستان ذکر فرامي خواند و از آنان مي خواهد درهاي خوشبختي و سعادت دنيا و آخرت را با ذکر و ياد او، زباني و قلبي، بگشايند و او را ياد کنند، تا او نيز آنان را ياد کند:
1. «فأذکروني اذکرکم. » (26)
«پس مرا ياد کنيد، تا شما را ياد کنم. »
2. «واذکر ربّک کثيراً و سبح بالعشي و الإبکار. » (27)
«پروردگارت را بسيار ياد کن و شامگاهان و بامدادان او را تسبيح گوي. »
«الذين يذکرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم. » (28)
«همان کساني که خداوند را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده ياد مي کنند. »
«واذکر ربک في نفسک تفرعاً وخيفةً و دون الجهر من القول بالغدو والآصال و لا تکن من الغافلين. » (29)
«و پروردگارت را در بامدادان و شامگاهان در دلت به زاري و ترس و بدون بانگ برداشتن يادکن و از غافلان مباش.
«الذين آمنوا و تطمئنَّ قلوبهم بذکراللهَ الا بذکر الله تطمئنُ القلوب» (30)
«کساني که ايمان آورده اند و دل هاي شان به ياد خدا آرام مي گيرد، بدانيد که با ياد خداست که دل ها آرام مي گيرد. »
افزون بر اين آيات و ده ها آيه ديگر که جايگاه ذکر را براي انسان مسلمان مي نمايانند، در سيره و سخن معصومان (ع) ذکر بسيار زيبا جلوه گر شده است، به گونه اي که اگر زبان و قلب به اين زيور آسماني آراسته بگردند و از اين کوثر رحماني، بنيوشند، هيچ گاه دارنده آن زبان و قلب، دچار تشويش خاطر نمي شود و راه هاي نابخردانه را براي رفع گرفتاري هاي خدا پيش نمي گيرد و در برابر چشم زخم حسودان و دارندِگان چشم هاي زخم زننده، خود را بي پناه احساس نمي کند و از ترس گرفتار نيامدنِ در آتش چشم هاي سوزنده، به هر بيغوله اي، پناه نمي برد و هر سرابي را آب نمي پندارد.
امام صادق(ع) انسان هاي هراسناک را براي برون رفت از وادي هراس به راهِ روشن قرآن، رهنمود مي شود، به آياتي که مي نمايانند چگونه در گاهِ هراس، تشويش، نگراني، اندوه و … هر مسلمان عقيده مند به کهفهاي خداوند پناه ببرد.
امام با وجود قرآن و اين آيات در امان نگهدارنده از هر گزند، تشويش و پريشان خاطري و اندوهي در شگفت مي شود از کساني که هراس سراپاي وجود آنان را گرفته، با اين حال به پناه گاه هاي امن الهي، که در دسترس است، پناه نمي برند:
«عجبت لمن فزع من اربع کيف لايفزع الي اربع:
عجبت لمن خاف کيف لايفزع الي قومه: «حسبنا الله و نعم الوکيل» (31)
فاني سمعت الله عزوجل يقول بعقبها:
فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء
و عجبت لمن اغتمّ کيف لايفزع الي قوله:
«لا الله الّا انت سبحانک اني کنت من الظالمين» (32)
فاني سمعت الله عزوجل يقول بعقبها:
«فنجيناه من الغمّ و کذلک ننجي المؤمنين»
و عجبت لمن مکر به کيف لايفزع الي قوله:
«افوِّض امري الي الله ان الله بصير بالعباد» (33)
فاني سمعت الله عزوجل يقول بعقبها:
«فوقيه الله سيئات ما مکروا»
و عجبت لمن اراد الدنيا و زينتها کيف لايفزع الي قوله:
«ماشاء الله لا قوّة الا بالله» (34)
فاني سمعت الله عزوجل يقول بعقبها:
«ان ترن انا افلَّ منک مالاً و ولداً فعسي ربي ان يؤتين خيراً من جنتک» (35)
و عسي موجبة» (36)
«در شگفتم از کسي که چهارچيز هراسان است، چرا به چهار چيز پناه نمي جويد:
در شگفتم از کسي که هراسان است، چرا به قول خداوند متعال توسل نمي جويد که مي فرمايند: ما را خداي بس که نيکو ياوري است.
چرا که از خداوند متعال شنيده ام که در پي آن فرموده است:
پس با نواختي و بخششي از خداي بازگشتند و آسيبي شان نرسيد.
و در شگفتم از کسي که اندوهگين است، چرا به سخن باري تعالي توسل نمي جويد که مي فرمايد:
خدايي جز تو نيست، پاکي تو، من از ستمکارانم.
چرا که از خداوند متعال شنيده ام که در پي آن فرموده است:
پس پاسخ اش بداديم و از اندوه رهانديم اش. ما گرويدگان را چنين مي رهانيم.
و در شگفتم از کسي که فريب خورده و عرصه بر او تنگ گرديده است چرا به سخن باري تعالي توسل نمي جويد که مي فرمايد:
من کار خويش به خداي وامي گذارم که خداوند بر کار بندگان بيناست.
چرا که از خداوند متعال شنيده ام که در پي آن فرموده است:
پس، خداوند از گزند بدانديشي اي که کردند، نگاه اش داشت.
و در شگفتم از کسي که در جست و جوي زينت و نعمت دنياست، چرا به اين سخن خداوند توسل نمي جويد که مي فرمايد:
هرچه خداي خواهد و نيرويي نيست مگر به خداي
چرا که از خداوند متعال شنيده ام که در پي آن فرموده است:
اگر مرا درخواسته و فرزند از خود کم تر بيني، بسا که پروردگارم، مرا از پرديس تو بهتر دهد.
چون جايگاه «ذکر» در قرآن اين چنين والا و ارزش مند است و براي مؤمنان دژي است استوار، رسول خدا (ص) به اصحاب خود مي فرمايد:
«العين حق فمن اعجبه من اخيه شيء فليذکر الله في ذلک فانه اذا ذکر الله لم يضرّه» (37)
«چشم زخم حق است. پس هر کس، چيزي از برادر ديني اش او را به شگفتي واداشت، ياد خدا بکند. اگر ياد خدا بکند، به برادر ديني اش زياني وارد نمي شود. »
اَنس از رسول خدا (ص) روايت کرده که آن حضرت فرمود:
«من رأي شيئاً يعجبه فقال: «الله الصمد» «ماشاءالله لا قوّة الا بالله» لم يضرّ شيئاً» (38)
و از امام صادق(ع) روايت شده است که فرمود:
«… والعين حقّ و الفأل حقُ فاذا نظر احدکم الي انسان أو دابّة أو الي شيء حسن فأعجبه فليقل: «آمنت بالله و صلي الله علي محمد و آله» فإنّه لايضرّ عينه. » (39)
از آيات و روايات به دست آمد گه چشم زخم حقيقت دارد و علاج آن هم برابر با آموزه هاي اسلامي، توکل و توسل به آيات و ادعيه وارده است.
استاد محمد تقي شريعتي، در تفسير آيه شريفه: «و من شر حاسدٍ اذا حسد» مي نويسد:
«روايات فراواني نيز در اين موضوع از پيغمبر و خاندان جليل اش رسيده و دستور فرموده اند که با ادعيه، يا آياتي از قرآن کريم، خود را از چشم بد حفظ کنند و تعويذ (در پناه خدا قرار دادن) نمايند در اين سوره مبارکه اگرچه مستقيماً پيغمبر، طرف خطاب واقع شده، مأمور استعاذه مي شود، ولي دستور عام است و عمومِ مسلمانان نيز بايد از خدا پناه بخواهند. و با آن که در آغاز سوره، شرّ همه مخلوقات ذکر شده، باز هم از شر سه چيز، مخصوصاً نام برده است:
1. شرّ غاسق.
2. شرّ نفّائات.
3. شرّ حاسد.
چون بسياري از شرور هست که آن بدبخت که در معرض آن ها قرار گرفته است، نه مي تواند از آن ها اطلاعي پيدا کند و نه با فرض آگاهي، توانايي دفع شان را دارد. مثلاً در مورد شرّ حسود و چشم بد چه مي توان کرد؟ زيرا به طوري که قبلاً گفتيم بيچاره محسود نمي تواند اطلاعي از جريان پيدا نمايد و بر فرض که از وجود چنين دشمن خطرناکي آگاه شد، راهي براي دفع ضرر و خطر وجود ندارد، جز آن که به خدا پناه برد؛ زيرا تنها ذات مقدس اوست که به جلوگيري از اين خطر، يا هر خطر ديگري تواناست. (40)
ادامه این مقاله را در روزهای دیگر ادامه دیگر…
پی نوشت ها
17. 18. دائرة المعارف تشيع، ج 5 / 565.
19. بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسي، ج 60 / 17، مؤسسه الوفا، بيروت.
20.همان/26.
21. همان / 6؛ مجمع البيان، امين الاسلام طبرسي، ج 5 / 380.
22. آشنايي با قرآن، استاد مرتضي مطهري، ج 8 / 333 – 336.
23. تفسير الميزان، علامه طباطبائي، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 11 / 299، انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين قم.
24. بحارالانوار، ج 60 / 18.
25. همان / 7.
26. سوره بقره، آيه 152.
27. سوره آل عمران، آيه 41.
28. سوره آل عمران، آيه 191.
29. سوره اعراف، آيه 205.
30. سوره رعد، آيه 28.
31. سوره آل عمران، آيه 173.
32. سوره انبياء، آيه 87.
33. سوره غافر، آيه 44.
34. سوره کهف، آيه 39.
35. همان، آيه 40.
36. بحارالانوار، ج 90، 184 – 185، مؤسسه الوفاء، بيروت.
37. بحارالانوار، ج 60 / 25.
38. همان / 14.
39. همان / 18.
40. تفسير نوين، استاد محمد تقي شريعتي / 424 – 425، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
منبع:نشريه حوزه شماره 152
صفحات: 1· 2