2. چشم زخم
با پديده چشم زخم، همه ملت ها به گونه اي آشنايي دارند و بسياري از مردم آن را ديده و يا در زندگي خود و پيرامونيان تجربه کرده اند.
قرآن مجيد، از زبان يعقوب پيامبر آورده است که به فرزندان خود، در هنگامي که آهنگ سفر به مصر را داشتند، گفت:
«… يا بني لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرّقه … »
«اي پسران من! از يک دروازه وارد مشويد، از چند دروازه درآييد… . »
مفسران از جمله ديدگاه هايي که در ذيل آيه شريفه بيان داشته اند، اين است که: حضرت يعقوب چون از چشم زخم نگران بوده، به پسران خود – که يازده تن بوده اند – سفارش مي کنند که به طور گروهي از يک دروازه وارد مصر نشوند.
امين الاسلام طبرسي مي نويسد:
«خاف عليهم العين، لانهم کانوا ذوي جمال وهيئة و کمال، و هم إخوه، اولاد رجل واحد، عن ابي عباس و الحسن و قتاده والضحّاک والسّدي و ابومسلم.
و قيل خاف عليهم حسد الناس إيّاهم و ان يبلغ الملک قوّتهم و بطشهم، فيجسهم او يقتلهم خوفاً علي ملکه. » (16)
علامه طباطبايي مي نويسد:
«از سياق داستان چنين استفاده مي شود که يعقوب از جان فرزندان خود، که يازده نفر بودند، مي ترسيده، نه از اين ترسيده باشد که عزيز مصر، ايشان را در حال يک اجتماع و صَف بسته ببيند. زيرا يعقوب (ع) مي دانست که عزيز مصر، همه آن ها را نزد خودم مي طلبد و ايشان در يک صفِ يازده نفري در برابرش قرار مي گيرند و عزيز هم مي داند که ايشان همه برادران يکديگر و فرزندان يک پدرند. اين جاي ترس نيست. بلکه ترس يعقوب، به طوري که ديگران هم گفته اند از اين بوده که مردم، ايشان را، که برادران يک پدرند، در حال اجتماع ببينند و چشم بزنند و يا بر آنان حسد برده (و براي خاموش ساختنِ آتش حسد خود، وسيله از بين بردن آنان را فراهم سازند) و يا از ايشان حساب ببرند و براي شکستن اتفاق شان توطئه بچينند و يا به قتل شان برسانند و يا بلاي ديگري بر سرشان بياورند. » (17)
صفحات: 1· 2