دوستی دارم که کتاب از دستش نمی افتد
ازدواج هم که کرد همسرش همین طور بود،
حال و هوایی داشتند، این زوج اهل مطالعه!
دوتایی و با هم کتاب می خواندند، مسابقه می گذاشتند برای کتابخوانی، کتاب ها را به هم معرفی می کردند، چکیده و مهمترین قسم های کتاب هایی که خوانده و یادداشت کرده بودند را در اختیار هم قرار می دادند، پس انداز می کردند برای خرید کتاب… خلاصه اعجوبه هایی بودند برای خودشان
….
کتابخانه ای داشتند به چه بزرگی، هر نوع کتابی در آن پیدا می شد
اینقدری که پول صرف خرید کتاب می کردند لباس و لوازم خانه نمی خریدند…
از قضا چهار سال قبل نازنین زهرا به جمع دو نفره اشان اضافه شد…
یک دختر باهوش و با ادب
دیروز که دیدنشان رفته بودم، جمله ای از نازنین زهرا شنیدم که همان جا از ته دل گفتم «اسئل الله من فضله»
دختر شیرین زبان با اندوه آمده بود از من می پرسید
«خاله من کی می تونم خودم کتابامو بخونم و دیگه مامان و بابا برام نخونن!!!»
داخل پرانتز بگویم نازنین زهرا خواندن را از مارش یاد گرفته اما بسیار دست و پا شکسته یک جورهایی کلمات را می شناسد و اگر یک کتاب را آرام آرام برایش بخوانی و کلمات را نشانش دهی دفعه بعد خودش می خواند.
بعد نوشت:
البته نازنین زهرا ی جورهایی در این جمع کتاب خوان ها بور خورده است و هنوز کساني هستند که می پرسند چرا بايد کتاب خواند؟
باید به آن دسته از افراد بگویم که پاسخ اين چرا خيلي روشن است. اول اينکه ما فقط به مدد کتاب، ميتوانيم از پيشينه فرهنگي مکتوب بشر که 3-4 هزار سال سابقه دارد، آگاه شويم. دوم اينکه ما با همه معاصران خود مجاور يا از کار و بار و نتايج پژوهشهاي آنان باخبر نيستيم.
پس دورافتادگي و جداماندگي تاريخي وجغرافيايي را با اين وسيله معجزه آسا جبران ميکنيم. کتاب حافظه جمعي و کتبي بشر است. اگر بر اثر يک واقعه خارق العاده و غير منتظره، مرکب کتابهاي موجود در جهان محو شود، بشريت به بدويت چندين هزار سال پيش خود برميگردد.
به قلم مریم اکبری
مارا امیدوارکردید…