زمین هزاران بار به دور خودش، به دور خورشید چرخیده است.
از پستی بلندیهای این گیتی بزرگ عبور کرده است. هزاران بار زیر و رو شده است؛ ولی آن اتفاق را فقط یک بار برای خود دیده است. فقط یک بار.
یک بار مردی پیدا شده است که همة هست و نیستش را در کف دستش بگذارد و تقدیم پروردگارش بکند.
آن اتفاق هنوز هم منحصر به فرد است. آن اتفاق، آن حکایت، آن داستان فراموش نشدنی همة داستانهای تلخ و شیرین جهان را تحتالشعاع قرار داده است.
نه قصة مظلومیت هابیل، نه حکایت تنهایی نوح در میان قوم و خویش، نه داستان پر از غم و غصة اسماعیل و ابراهیم، نه قصة شیرین یوسف و زلیخا و نه حتی تراژدیهایی که در عصر باستان به وقوع پیوسته نمیتواند با قصة مولای ما برابری کنند.
همة قصهها مقابل قصة کربلا رنگ میبازد.
از سفرنامه عتبات عالیات/ مجید محبوبی
همة قصهها مقابل قصة کربلا رنگ میبازد